English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
factoring عامل یابی
Other Matches
involution توان یابی قوه یابی
cyanogen agent عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shells نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
sofar سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
piggyback سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggybacks سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
blood agent عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
EXE file در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
MS DOS سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
accessing دست یابی
insinuation رخنه یابی
sourcing منابع یابی
edgings حاشیه یابی
interpolations درون یابی
troubleshooting عیب یابی
edging حاشیه یابی
obstacle sense حس مانع یابی
accesses دست یابی
goniometry زاویه یابی
matchmaking زوج یابی
ranging مسافت یابی
interpolation میان یابی
i. and evdevolution توان یابی
castaways عمق یابی
troubleshooting اشکال یابی
access دست یابی
interpolations میان یابی
levelling ارتفاع یابی
attainment دست یابی
attainments دست یابی
termination پایان یابی
interpolation درون یابی
patterning طرح یابی
summation مجموع یابی
positioning موقع یابی
trapping غلط یابی
orientating جهت یابی
extrapolations برون یابی
localization موضع یابی
extrapolation برون یابی
knowledge acquisition آگاهی یابی
orientate جهت یابی
orientates جهت یابی
mark sensing نشان یابی
surveys زمینه یابی
debugger اشکال یابی
fault diagnosis عیب یابی
error detection خطا یابی
achievement دست یابی
achievements دست یابی
quadricycle چهارچرخه یابی
calibration خصلت یابی
fault detection عیب یابی
fault finding عیب یابی
addressing نشانی یابی
marketing بازار یابی
direction finding جهت یابی
range finding مسافت یابی
position finding موقعیت یابی
cost finding ارزش یابی
accessed دست یابی
location مکان یابی
locations مکان یابی
signal detection علامت یابی
survey زمینه یابی
acquisitions هدف یابی
fringing ریشه یابی
surveyed زمینه یابی
orientation جهت یابی
castaway عمق یابی
acquisition هدف یابی
locate mode باب مکان یابی
traces رد یابی کردن نشان
performance evaluation ارز یابی کارایی
marginal costing هزینه یابی نهائی
ranging pole شاخصهای مسافت یابی
random processing با دست یابی تصادفی
extrapolates برون یابی کردن
radio direction finding جهت یابی بی سیم
quick access با دست یابی تند
spot مسافت یابی کردن
localization of function موضع یابی کارکرد
marginal costing هزینه یابی نهایی
detailing یات و مسیر یابی
extrapolate برون یابی کردن
trace رد یابی کردن نشان
interpolates درون یابی کردن
traced رد یابی کردن نشان
interpolated درون یابی کردن
spots مسافت یابی کردن
detail یات و مسیر یابی
interpolate درون یابی کردن
extrapolated برون یابی کردن
extrapolating برون یابی کردن
maximum direction finding جهت یابی حداکثر
sound ranging مسافت یابی صوتی
interpolating درون یابی کردن
parallel access با دست یابی موازی
direction finding جهت یابی کردن
extender board وسیله عیب یابی
attitude survey زمینه یابی نگرش
excitor عصب یابی محرک
continuous levelling تراز یابی پیوسته
cost centre مرکز هزینه یابی
direction finding aerial انتن جهت یابی
direction finding station پست جهت یابی
sound عمق یابی کردن
sounded عمق یابی کردن
soundest عمق یابی کردن
sounds عمق یابی کردن
cost unit واحد هزینه یابی
direction finding سمت یابی کردن
flash ranging مسافت یابی نوری
frigid manners اطوارخنک یابی مزه
three dimensional direction finding جهت یابی فضایی
job costing هزینه یابی کار
target aquisition سیستم هدف یابی
survey tests ازمونهای زمینه یابی
space orientation موقعیت یابی فضایی
item scaling مقیاس یابی پرسشها
plumb ژرف یابی کردن
ranging مسافت یابی کردن
absurdities test ازمون مهمل یابی
spatial orientation موقعیت یابی فضایی
acoustic minehunting مین یابی صوتی
aerial target aquisition هدف یابی هوایی
costing and pricing هزینه یابی و قیمت گذاری
paramorphous دارای خاصیت تغییر یابی
stramline flow جریان موازی یابی ممانعت
an unerring aim نشان درست یابی خطا
knotty pate ادم خرف یابی کله
snipping ادم کوچک یابی اهمیت
snipped ادم کوچک یابی اهمیت
paramorphic دارای خاصیت تغییر یابی
echo sounding عمق یابی انعکاس صوت
inelegantly ازروی بی فرافتی یابی ذوقی
tomnoddy ادم خرف یابی کله
eventration جنین بی شکم یابی روده
dumb barge کرجی بی بادبان یابی موتور
disinterestedly ازروی بی طرفی یابی علاقگی
snip ادم کوچک یابی اهمیت
quadrantal مربوط به اشتباه در دستگاه جهت یابی
located مستقر ساختن مکان یابی کردن
high frequency radio direction finding جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
contumeliously ازروی اهانت یابی حرمتی مغرورانه
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate مستقر ساختن مکان یابی کردن
range sensing تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
flash ranging location تعیین محل هدفها با مسافت یابی نوری
quadrantal points نقاط یا قطبهای دستگاه جهت یابی هواپیما
there is no royal road to learning <proverb> تن به دود چراغ و بی خوابی ننهادی هنر کجا یابی
ES IS امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
landscapes جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscape جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscaped جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscaping جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
end system پروتکل استاندارد OSI که به کامپیوترهای میزبان اجازه محل یابی یک router را می دهند.
diagnostic روش محل یابی خطاها درنرم افزاز یا سخت افزار با بررسی مدارها یا برنامه ها
propellants عامل
principal عامل
factors عامل
propellant عامل
agent عامل
principals عامل
parameters عامل
parameter عامل
agents عامل
v factor عامل وی
operating عامل
acting عامل
device عامل
devices عامل
agent representative عامل
functionery عامل
assignee عامل
coagent هم عامل
agency عامل
factor عامل
agencies عامل
attorney عامل
attorneys عامل
active عامل
procurator عامل
procurators عامل
action عامل
actions عامل
element عامل
operative عامل
operatives عامل
elements عامل
propellent عامل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com