Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
arithmetic expression	عبارت حسابی دستورالعمل حسابی
Other Matches
arithmetic instruction	دستورالعمل حسابی
arithmetic instruction	دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
averaging	میانگین حسابی متوسط حسابی
averages	میانگین حسابی متوسط حسابی
average	میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean	میانگین حسابی متوسط حسابی
averaged	میانگین حسابی متوسط حسابی
pitched	حسابی
incalculability	بی حسابی
arithmetical	حسابی
arithmetic	حسابی
thorough paced	حسابی
pursang	حسابی
smack dab	حسابی
calculative	حسابی
simple mean	میانگین حسابی
areal cook	یک اشپز حسابی
squares	منظم حسابی
squaring	منظم حسابی
square	منظم حسابی
roundly	بطور حسابی
well got up	پاکیزه حسابی
mean square	یک مربع حسابی
squared	منظم حسابی
arithmetic statement	حکم حسابی
arithmetic operation	عمل حسابی
arithmetic operation	عملیات حسابی
arithmetic mean	میانگین حسابی
arithmetic	حسابی حسابگر
aregular cook	اشپز حسابی
arithmetic check	مقابله حسابی
arithmetic progression	تصاعد حسابی
arithmetic expression	مبین حسابی
arithmetic register	ثبات حسابی
arithmetic series	سریهای حسابی
arithmetic relation	رابطه حسابی
arithmetic method	روش حسابی
i have caught a thorough chill	سرمای حسابی خورده ام
he is no less than a gambler	قمارباز حسابی است
to talk sense	حرف حسابی زدن
To pay someone handsomely.	به کسی پ؟ ؟ حسابی دادن
Now you are talking. That makes sense.	حالااین شد یک حرف حسابی
dishonored	بد حسابی عدم پرداخت
He thrashed his son soundly .	پسرش را حسابی کتک زد
arithmetic shift	تغییر مکان حسابی
Put on some decent clothes.	یک لباس حسابی تنت کن
He is a habitual defaulter.	آدم بد حسابی است
roll out the red carpet <idiom>	حسابی پذیرایی کردن
dishonour	بد حسابی عدم پرداخت
dishonours	بد حسابی عدم پرداخت
dishonouring	بد حسابی عدم پرداخت
dishonoured	بد حسابی عدم پرداخت
dishonors	بد حسابی عدم پرداخت
dishonoring	بد حسابی عدم پرداخت
number-theoretic function	تابع حسابی [ریاضی]
now you're talking	این شدحرف حسابی
arithmetic sequence	تصاعد حسابی [ریاضی]
arithmetic function	تابع حسابی [ریاضی]
arithmetical function	تابع حسابی [ریاضی]
He is a decent fellow(guy,chap)	طرف آدم حسابی است
do something to one's hearts's content	کاری را حسابی انجام دادن
I was totally tongue-tied.	زبانم حسابی بند آمد
lay into a person	کسی را کتک حسابی زدن
arithmetic operator	نشان حسابی عملگر ریاضی
to play up	درست و حسابی بازی کردن
She gave us quite a decent dinner.	یک شام خیلی حسابی به ماداد
He always pays on the nail.	آدم خوش حسابی است
not on any account	اصلا روی هیچ حسابی
You wouldnt be here if you had any sense	اگر عقل حسابی داشتی اینجانبودی
We had a nice long walk today.	امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
We dont have qualified personnel in this company.	دراین شرکت آدم حسابی نداریم
We are quits. We are even.	دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
He threatened to thrash the life out of me.	مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
This dress is quite the thing.	این لباس چیز حسابی است
My good fello,why didnt you tell me?	آخر مرد حسابی چرا به من نگفتی ؟
Give the room a good clean.	اتاق را حسابی جمع وجور کردن
detailed	حسابی که همه موضوعات را لیست میکند
variance	میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
debt of honour	بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
budget account	حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
to have a binge	حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree	حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to be on the razzle	حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
root mean square	ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
operates	از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated	از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate	از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
centroid	در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
arithmetic register	ثبات حسابی ثبات محاسباتی
shift instruction	دستورالعمل تغییر مکان دستورالعمل انتقال دستورالعمل جابجایی
briefing direction	دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
statitizing	فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
instruction counter	شمارنده دستورالعمل شمارشگر دستورالعمل
pause instruction	دستورالعمل وقفه دستورالعمل توقف
search and replace	خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
directions	دستورالعمل
procedure	دستورالعمل
operating manual	دستورالعمل
perscription	دستورالعمل
ground rule	دستورالعمل
recipes	دستورالعمل
functions	دستورالعمل
functioned	دستورالعمل
order	دستورالعمل
instruction	دستورالعمل
recipe	دستورالعمل
function	دستورالعمل
instructions	دستورالعمل
pull instruction	دستورالعمل بازیابی
instruction repertoire	موجودی دستورالعمل
stop instruction	دستورالعمل توقف
halt instruction	دستورالعمل توقف
flight manual	دستورالعمل پرواز
one address instruction	دستورالعمل یک ادرسه
instruction register	ثبات دستورالعمل
pseudo instruction	شبه دستورالعمل
pseudo code	شبه دستورالعمل
instruction mix	اختلاط دستورالعمل
instruction foramt	قالب دستورالعمل
repetition instruction	دستورالعمل تکرار
privileged instruction	دستورالعمل ممتاز
instruction code	رمز دستورالعمل
instruction length	طول دستورالعمل
instruction cycle	چرخه دستورالعمل
null instruction	دستورالعمل پوچ
object code	دستورالعمل مقصود
field order	دستورالعمل رزمی
conditional instruction	دستورالعمل شرطی
machine instruction	دستورالعمل ماشین
push instruction	دستورالعمل نشاندن
logical instruction	دستورالعمل منطقی
logic instruction	دستورالعمل منطقی
computer instruction	دستورالعمل کامپیوتر
instruction word	کلمه دستورالعمل
branch instruction	دستورالعمل انشعاب
ir	ثبات دستورالعمل
command processing	پردازش دستورالعمل
current instruction	دستورالعمل جاری
decision instruction	دستورالعمل تصمیمی
instruction set	مجموعه دستورالعمل
nonexecutable statement	دستورالعمل اجراناپذیر
instruction time	زمان دستورالعمل
no op instruction	دستورالعمل بی اثر
ship husbandary manual	دستورالعمل جرثقیل ها
microcode	ریز دستورالعمل
entry instruction	دستورالعمل دخول
micro instruction	ریز دستورالعمل
macro instruction	درشت دستورالعمل
dummy instruction	دستورالعمل ساختگی
decision instruction	دستورالعمل تصمیم
call instruction	دستورالعمل فراخوانی
quasi instruction	شبه دستورالعمل
prescriptions	تجویز دستورالعمل
direction	دستورالعمل جهت
code	برنامه دستورالعمل ها
action statement	دستورالعمل اقدام
guidance	دستورالعمل راهنما
prescription	تجویز دستورالعمل
order	دستورالعمل دستور
budget directive	دستورالعمل تهیه بودجه
machine instruction set	مجموعه دستورالعمل ماشین
multiple address instruction	دستورالعمل چند ادرسه
computer instruction set	مجموعه دستورالعمل کامپیوتر
conditional jump instruction	دستورالعمل پرش شرطی
mips	یک میلیون دستورالعمل درثانیه
million instructions per second	میلیون دستورالعمل در ثانیه
looping instruction	دستورالعمل حلقه زنی
verbs	دستورالعمل انجام عملی
damage control bills	دستورالعمل کنترل خسارات
verb	دستورالعمل انجام عملی
microcode	دستورالعمل های ریز
variable instruction length	دستورالعمل با طول متغیر
letter of instruction	دستورالعمل انجام کار
pop instruction	دستورالعمل بازیابی از پشته
effective date	تاریخ شروداجرای دستورالعمل
kips	هزار دستورالعمل درثانیه
assembly language instruction	دستورالعمل زبان اسمبلی
instruction lookahead	پیش بینی دستورالعمل
instruction cycle	سیکل یاچرخش دستورالعمل
airworthiness directive	دستورالعمل صلاحیت پرواز
instruction control unit	واحد کنترل دستورالعمل
phrases	عبارت
clause	عبارت
statements	عبارت
term	عبارت
termed	عبارت
cl	عبارت
expressions	عبارت
clauses	عبارت
terming	عبارت
wordage	عبارت
worded	عبارت
phrased	عبارت
word	عبارت
experssion	عبارت
phrase	عبارت
expression	عبارت
statement	عبارت
four address instruction	نتیجه و آدرس دستورالعمل بعدی
initiating directive	دستورالعمل شروع عملیات اب خاکی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com