Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
deliberate crossing
عبور با فرصت از رودخانه
Other Matches
forced crossing
عبور اجباری از رودخانه
hasty crossing
عبور تعجیلی از رودخانه
ferryboats
قایق عبور از رودخانه
ferryboat
قایق عبور از رودخانه
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
afflux
خیزاب بالاامدن سطح اب رودخانه بوسیله کاهش عرض رودخانه
affluent
رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
up the river
سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
liman
خلیج مصب رودخانه مدخل رودخانه
to take time by the forelock
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
wading crossing
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
spaces
فرصت
timed
فرصت
times
فرصت
opportunities
فرصت
breathers
فرصت
opportunity
فرصت
deliberate
با فرصت
chare
فرصت
deliberated
با فرصت
deliberations
فرصت
deliberation
فرصت
season
فرصت
seasoned
فرصت
occasion
فرصت
occasioned
فرصت
occasioning
فرصت
occasions
فرصت
seasons
فرصت
chars
فرصت
charring
فرصت
char
فرصت
deliberate attack
تک با فرصت
deliberates
با فرصت
breather
فرصت
oportunity
فرصت
space
فرصت
time
فرصت
at one's leisure
سر فرصت
deliberating
با فرصت
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
river line
خط رودخانه
glaciers
رودخانه یخ
rever
رودخانه
river gravel
شن رودخانه
river
رودخانه
river clay
گل رودخانه
rivers
رودخانه
glacier
رودخانه یخ
occasion
فرصت مناسب
vantage
تفوق فرصت
opportunism
فرصت طلبی
tidewaiter
مترصد فرصت
head start
فرصت برتری
breathing gap
فرصت سر خاراندن
occasions
فرصت مناسب
to wait one's leisure
پی فرصت گشتن
chancing
فرصت مجال
tidewaiter
درانتظار فرصت
head starts
فرصت برتری
last-ditch
آخرین فرصت
occasioned
فرصت مناسب
betimes
در اولین فرصت
deliberate defense
پدافند با فرصت
deliberate breaching
نفوذ با فرصت
occasioning
فرصت مناسب
make time
فرصت کردن
time
فرصت مجال
opportunity cost
هزینه فرصت
opportunist
فرصت طلب
at leisure
فرصت دار
chance
فرصت بل گرفتن
times
فرصت موقع
market opportunity
فرصت بازار
times
فرصت مجال
timed
فرصت موقع
timed
فرصت مجال
time
فرصت موقع
get a break
<idiom>
فرصت داشتن
chanced
فرصت بل گرفتن
chancing
فرصت بل گرفتن
chance
فرصت مجال
chanced
فرصت مجال
chances
فرصت بل گرفتن
foot in the door
<idiom>
گشایش یا فرصت
leisure
فرصت مجال
chances
فرصت مجال
the river karoon
رودخانه کارون
river profile
نیمرخ رودخانه
bight
پیچ رودخانه
headwater
بالادست رودخانه
conferva
علف رودخانه
levee
کناره رودخانه
the karoon river
رودخانه کارون
lethe
اب رودخانه بزرخ
riverward
بطرف رودخانه
riverine
سواحل رودخانه
head stream
سرچشمه رودخانه
riverbed
بستر رودخانه
fork of ... river
شاخه رودخانه ...
stethe
ساحل رودخانه
riparian
ساحل رودخانه زی
river mouth
دهانه رودخانه
an open river
رودخانه باز
river line
خط ساحل رودخانه
ostiary
دهانه رودخانه
alpheus
رب النوع رودخانه
river beds
بستر رودخانه
river bed
بستر رودخانه
river trip
گردش رودخانه ای
river trip
مسافرت رودخانه ای
along the river
درامتداد رودخانه
low water
فروکش اب رودخانه
stream
رودخانه ابراهه
water system
رودخانه و شعبات ان
bottom ice
یخ کف دریاچه یا رودخانه
streamed
رودخانه ابراهه
potamology
مبحث رودخانه ها
river banks
ساحل رودخانه
strand
لایه رودخانه
euphrates
رودخانه فرات
strands
لایه رودخانه
upstream
بالای رودخانه
river bank
ساحل رودخانه
by water
از راه رودخانه
streams
رودخانه ابراهه
To seize an opportunity .
فرصت را غنیمت شمردن
at your earliest convenience
در اولین فرصت مناسب
Go while the going is good .
تا فرصت با قی است برو
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
miss the boat
<idiom>
ازدست دادن فرصت
opportunity to invest
فرصت سرمایه گذاری
deadlines
سررسید اخرین فرصت
deadline
سررسید اخرین فرصت
on the first occasion
در نخستین وهله یا فرصت
to miss the buy
فرصت را ازدست دادن
snapat the chance
فرصت را در اغوش بگیر
watch one's time
مراقب فرصت بودن
lurked
درانتظار فرصت بودن
to cathan an opportunity
فرصت راغنیمت شمردن
lurking
درانتظار فرصت بودن
gain opportunity
اغتنام فرصت کردن
gain opportunity
فرصت را مغتنم شمردن
lurks
درانتظار فرصت بودن
he seized upon the chance
فرصت راغنیمت شمرد
To take advantage of an opportunity.
از فرصت استفاده کردن
miss out on
<idiom>
ازدست دادن فرصت
to seize the opportunity
فرصت را غنیمت شمردن
lurk
درانتظار فرصت بودن
I'm up to my ears
<idiom>
فرصت سر خاراندن ندارم
excavation in river bed
خاکبرداری در بستر رودخانه
levee
دیواره ساحلی رودخانه
keelboatman
کرجی بان رودخانه
keelboat
قایق پهن رودخانه
eyot
جزیره کوچک در رودخانه
fluviatic
پیداشده رودخانه رودخانهای
bayou
شاخه فرعی رودخانه
spans
پل زدن روی رودخانه
head water
قسمت بالادست رودخانه
bank effect
اثر کناره رودخانه
span
پل زدن روی رودخانه
spanned
پل زدن روی رودخانه
head water
بالای رودخانه بالارود
inland navigation
کشتی رانی در رودخانه ها
spanning
پل زدن روی رودخانه
basin area
حوزه ابریز رودخانه
fluvial
زیست کننده در رودخانه
interamnian
واقع در میان دو رودخانه
basins
حوزه رودخانه ابگیر
basin
حوزه رودخانه ابگیر
riparian
وابسته بکنار رودخانه
riparian
حریم رودخانه و ان چه که در ان باشد
sluggish stream
رودخانه با جریان کند
upstream
بالادست جریان رودخانه
river basin
ابگیر یا حوضه رودخانه
riverain
ساکن ساحل رودخانه
upstream
مخالف جریان رودخانه
river bed level
تراز بستر رودخانه
chute
شیب تند رودخانه
near bank
ساحل نزدیک رودخانه
styx
رودخانه عالم اسفل
naiad
حوری موجددریاچه رودخانه
niagara
رودخانه و ابشار نیاگارا
chutes
شیب تند رودخانه
white water
ابشارهای کوتاه رودخانه
temporizer
فرصت طلب ومسامحه کار
He is an opportunist.
آدم فرصت طلبی است
extra
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra-
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.
اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
underdog
فرصت برد به حریف ندادن
underdogs
فرصت برد به حریف ندادن
extras
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com