Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
passage of lines
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
Other Matches
visit of courtesy
بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
reinforcing
در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
transfer processing
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
force augmentation
تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
interoperability
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
off the rails
بیرون ازخط
off the track
ازخط پی گم کرده
diode
قطعه الکترونیکی که به جریان الکتریک اجازه عبور از یک جهت ونه جهت دیگر میدهد
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
penetrometer
وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
scan
یکی ازخط وط افقی فسفری
scanned
یکی ازخط وط افقی فسفری
scans
یکی ازخط وط افقی فسفری
layers
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layer
استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
clubhouse turn
انحنای پیست اسبدوانی پس ازخط پایان
zeroed out
ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tenant
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
designations
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
detailing
شرح مفصل یکان بقیه یکان
designation
عنوان یکان یاشخص معرف یکان
detail
شرح مفصل یکان بقیه یکان
subactivity
یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
parent
یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
combat arms
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
line replacement
یکان تعویض کننده یکان جبهه
tactical element
یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill
سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
inactivate
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
shadower
یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
wading crossing
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
regroup
دور هم جمع کردن یکان
regroups
دور هم جمع کردن یکان
dismisses
منفصل کردن یکان مرخص
dismissing
منفصل کردن یکان مرخص
dismiss
منفصل کردن یکان مرخص
regrouped
دور هم جمع کردن یکان
regrouping
دور هم جمع کردن یکان
garnished
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnishes
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
command information program
برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
detaches
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detach
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
suppress
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppressing
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppresses
سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
detaching
جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
cruised
عبور کردن
crosser
عبور کردن
passes
عبور کردن
traversed
عبور کردن
traverses
عبور کردن
passed
عبور کردن
traversing
عبور کردن
transit
عبور کردن
cruising
عبور کردن
cross
عبور کردن
cruise
عبور کردن
overfly
عبور کردن
traverse
عبور کردن
pass
عبور کردن
crossest
عبور کردن
crosses
عبور کردن
cruises
عبور کردن
traject
از محلی عبور کردن
cut
عبور کردن گذاشتن
cuts
عبور کردن گذاشتن
go
گذشتن عبور کردن
goes
گذشتن عبور کردن
command
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flanked
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
commands
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flanking
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
commanded
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
flank
پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
throttles
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttling
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttle
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttled
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit
یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
ranges
عبور کردن مسطح کردن
ranged
عبور کردن مسطح کردن
traverses
عبور کردن قطع کردن
range
عبور کردن مسطح کردن
traverse
عبور کردن قطع کردن
traversing
عبور کردن قطع کردن
traversed
عبور کردن قطع کردن
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
aeromedical unit
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
guiden
پرچم یکان پرچم نماینده یکان
cellular unit
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
division slice
یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
bloop
عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
suppression
خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
duty with troops
در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
removing
جابجا کردن به محل دیگر
removes
جابجا کردن به محل دیگر
to lay on the table
بوقت دیگر موکول کردن
remove
جابجا کردن به محل دیگر
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
interchanged
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchange
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
scrape together
<idiom>
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
substitution
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
range alongside
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
interchanging
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
interpolates
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
transferring
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourning
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
transfers
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourn
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
overwrite
و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
transfer
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
adjourned
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
In at one ear and out at the other .
<proverb>
از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
adjourns
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
switch
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
powered
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
power
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to play up to another actor
بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
powering
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
standalone
که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
powers
خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
save
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
projection print
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
sifting
روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
unit
یکان
units
یکان
formation
یکان
singly
یکان یکان
port
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
designations
اسم یکان
composite unit
یکان مختلط
designation
اسم یکان
troop basis
مبنای یکان
mechanized
یکان مکانیزه
troop unit
یکان صنفی
advance gruard
یکان جلودار
organizational
یکان سازمانی
first seargeant
سرگروهبان یکان
command strength
استعداد یکان
combined command
یکان مرکب
major command
یکان عمده
administrative command
یکان اداری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com