Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (2 milliseconds)
English	Persian
wide angle	عدسی گسترش
wide-angle	عدسی گسترش
Other Matches
deploy	اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying	اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys	اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deployment operating base	پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
force tabs	نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
lens distortion	خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
lentoid	عدسی
bifocal lens	عدسی
lentiform	عدسی
lens	عدسی
eyepieces	عدسی
glass	عدسی
eyepiece	عدسی
mushroom head	سر عدسی در پیچ ها
compound lens	عدسی مرکب
cheese head	سر عدسی در پیچها
concave lens	عدسی کاو
concave lens	عدسی مقعر
convergent lens	عدسی همگرا
convergent lens	عدسی متقارب
spherical lens	عدسی کروی
convex lens	عدسی کوژ
convex lens	عدسی محدب
optical lens	عدسی نوری
button head	سر عدسی در پیچ ها
contact lenses	عدسی بساو
contact lenses	عدسی مماس
eyepiece	عدسی چشمی
achromate	عدسی اکروماتیک
lens	عدسی دوربین
achromatic lens	عدسی بی رنگ
reticle	عدسی دوربین
biconcave lens	عدسی دوکاو
biconcave lens	عدسی مقعرالطرفین
vergency	تقارب عدسی
double concave lens	عدسی دوکاو
double concave lens	عدسی مقعرالطرفین
biconvex lens	عدسی دوکوژ
contact lens	عدسی مماس
contact lens	عدسی بساو
eyepieces	عدسی چشمی
cylindrical lens	عدسی استوانهای
electron lens	عدسی الکترونی
focus	کانون عدسی
electrostatic lens	عدسی الکتروستاتیکی
knurled head	سر عدسی اج دار
lenticulation	ایجاد عدسی
focused	کانون عدسی
eye piece	عدسی سر دوربین
lenticular	مرکب از عدسی
focuses	کانون عدسی
focussed	کانون عدسی
focusses	کانون عدسی
focussing	کانون عدسی
lenticular	عدسی وار
floating reticle	عدسی مواج
electromagnetic lens	عدسی الکترومغناطیسی
meniscus lens	عدسی هلالی
lensatic	عدسی دار
objective	عدسی شیئی
objectives	عدسی شیئی
divergent lens	عدسی متباعد
divergent lens	عدسی واگرا
objective glass	عدسی شیئی
objective lens	عدسی شیئی
ocular lens	عدسی چشمی
lens coating	روکش عدسی
nummulite	شاهدانه عدسی
optical lens	عدسی اپتیکی
double convex lens	عدسی دو کوژ
object glass	عدسی شیئی
zoomed	فاصله عدسی را کم و زیادکردن
zooms	فاصله عدسی را کم و زیادکردن
convergent meniscus lens	عدسی هلالی همگرا
lens coating	پوشش روی عدسی
refractor	عدسی نور شکن
zoom	فاصله عدسی را کم و زیادکردن
fixed reticle	عدسی ثابت دوربین
parabolic lens	عدسی سهمی وار
double convex lens	عدسی محدب الطرفین
biconvex lens	عدسی محدب الطرفین
mensicus	عدسی کاو- کوژ
electronic lens	عدسی یا لنز الکترونی
line of collimation	خط تنظیم عدسی دوربین
lentiform nucleus	هسته عدسی شکل
lenticular nucleus	هسته عدسی شکل
plano concave lens	عدسی تخت کاو
plano concave lens	عدسی مسطح- مقعر
plano convex lens	عدسی تخت کوژ
plano convex lens	عدسی مسطح- محدب
anastigmat	عدسی غیر استیگمات
diverging meniscus lens	عدسی هلالی واگرا
astigmatic	نامنظمی عدسی چشم
relative aperture	ضریب کانونی عدسی
eyepiece	عدسی سردوربین یامیکروسکپ
eyepieces	عدسی سردوربین یامیکروسکپ
focal	مربوط به کانون عدسی
lens	بشکل عدسی در اوردن
developments	گسترش
spreads	گسترش
deploying	گسترش
extension	گسترش
extensions	گسترش
develop	گسترش
develops	گسترش
expanse	گسترش
development	گسترش
deploy	گسترش
expansion	گسترش
expanses	گسترش
propagation	گسترش
deployment	گسترش
promotions	گسترش
dispersal	گسترش
spread	گسترش
deploys	گسترش
line of deployment	خط گسترش
promotion	گسترش
lensatic	قطب نمای عدسی دار
focal plane	افق مار بر کانون عدسی
burning glass	عدسی محدب یاایینه مقعر
condenser	الت تقصیر عدسی محدب
linear perspective	پروژکتور دارای عدسی مخطط
twinkle box	عدسی هاو یک دیسک چرخان
glass	شیشه ذره بین عدسی
trick	درجه بندی عدسی دوربین
tricked	درجه بندی عدسی دوربین
tricking	درجه بندی عدسی دوربین
expansion	گسترش انبساط
path of expansion	مسیر گسترش
inserted <adj.> <past-p.>	گسترش یافته
prompt deployment	گسترش مناسب
widening of market	گسترش بازار
widening of capital	گسترش سرمایه
vertical expansion	گسترش عمودی
sign extension	گسترش علامت
prompt deployment	گسترش فوری
deployed <adj.> <past-p.>	گسترش یافته
appointed <adj.> <past-p.>	گسترش یافته
to grow [into]	گسترش دادن [به]
to develop [into]	گسترش دادن [به]
to unfold	گسترش دادن
applied <adj.> <past-p.>	گسترش یافته
installed <adj.> <past-p.>	گسترش یافته
job enlargement	گسترش شغلی
development plan	طرح گسترش
outspread	گسترش یافتن
deploy	گسترش یافتن
develops	گسترش وضعیت
bank expansion	گسترش بانکی
spread	گسترش یافتن
develop	گسترش دادن
eco development	بوم گسترش
spreads	گسترش یافتن
develops	گسترش دادن
develop	گسترش وضعیت
deployment diagram	طرح گسترش
deployment diagram	دیاگرام گسترش
circumfuse	گسترش یافتن
credit expansion	گسترش اعتبار
deployment	تفرقه گسترش
generation	افرینش گسترش
image speard	گسترش تصویر
accruing	گسترش یافتن
expansion	گسترش توسعه
deploying	گسترش یافتن
deploys	گسترش یافتن
flank development	گسترش جناحی
generations	افرینش گسترش
deployed	گسترش یافته
extensibility	گسترش پذیری
expansion path	مسیر گسترش
accrues	گسترش یافتن
expansible	گسترش پذیر
accrue	گسترش یافتن
abroad	گسترش یافته
disposition	ارایشات گسترش
field glass	عدسی درونی دوربین یاذره بین
space	گسترش دادن متن
elater	خاصیت انبساط و گسترش
dispersion	تفرقه گسترش یکان
redeployment	گسترش مجدد دادن
redeployment	تجدید گسترش کردن
generates	گسترش یافتن افریدن
expanding industry	صنعت در حال گسترش
flare angle	زاویه گسترش یا گشادگی
growth company	شرکت در حال گسترش
automatic volume expansion	گسترش خودکار صدا
spaces	گسترش دادن متن
generating	گسترش یافتن افریدن
generated	گسترش یافتن افریدن
generate	گسترش یافتن افریدن
relocation	تجدید گسترش دادن
bank development	گسترش شبکه بانکی
to spread [across] [over]	گسترش یافتن [سرتاسر]
zoom lenses	عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
spiders	عدسی بزرگ نمای روی قطب نما
spider	عدسی بزرگ نمای روی قطب نما
zoom lens	عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
spread	بسط وتوسعه یافتن گسترش

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com