English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
disconcert عدم هم اهنگی داشتن
disconcerted عدم هم اهنگی داشتن
disconcerts عدم هم اهنگی داشتن
Other Matches
conconancy هم اهنگی
coordination هم اهنگی
consonance هم اهنگی
cadence هم اهنگی
cadences هم اهنگی
harmonies هم اهنگی
monotony یک اهنگی
synchrony هم اهنگی
harmony هم اهنگی
accorded هم اهنگی
equisonance هم اهنگی
unison هم اهنگی
concent هم اهنگی
accords هم اهنگی
discordance عدم هم اهنگی
incoordination فقدان هم اهنگی
orchestration ترتیب هم اهنگی
tonics صدایی اهنگی
cooridnation موزونی هم اهنگی
tonic صدایی اهنگی
disconformity عدم هم اهنگی
orchestrations ترتیب هم اهنگی
unisonance هم اهنگی هم کوکی
musicality خوش اهنگی
melodiousness خوش اهنگی
tone language زبانهای اهنگی
musicalness خوش اهنگی
untune فاقد هم اهنگی کردن
tone dialing شماره گیری اهنگی
syntax هم اهنگی قسمتهای مختلف
eurythmy هم اهنگی و تقارن ساختمان
to play a tune اهنگی را ساز زدن
euphony خوش اهنگی کلمات
eurhythmy هم اهنگی و تقارن ساختمان
harmonometer الت سنجش هم اهنگی صداها
atonal دارای عدم هم اهنگی وتوازن
concert انجمن ساز واواز هم اهنگی
concerts انجمن ساز واواز هم اهنگی
diatonic وابسته به مقیاس کلیدهشت اهنگی در هر اکتاو
musette اهنگی که برای نی انبان درست می کنند
toneme لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
internal telecommunications unions یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
mean مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
disharmony عدم هم اهنگی عدم توافق
disaccord عدم توافق عدم هم اهنگی
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
owning داشتن
own داشتن
wanted کم داشتن
owned داشتن
to have داشتن
to hold داشتن
owns داشتن
monogyny داشتن یک زن
to be feverish تب داشتن
to go hot تب داشتن
want کم داشتن
to have f. تب داشتن
redolence بو داشتن
to hold a meeting داشتن
intercommon داشتن
lackvt کم داشتن
to be in a f. تب داشتن
possesses داشتن
to possess داشتن
to have possession of داشتن
doubts شک داشتن
doubting شک داشتن
doubted شک داشتن
doubt شک داشتن
possess داشتن
possessing داشتن
have داشتن
having داشتن
lack کم داشتن
bear در بر داشتن
lacked کم داشتن
relieve داشتن
lacks کم داشتن
bears داشتن
bears در بر داشتن
relieves داشتن
relieving داشتن
bear داشتن
bestow ارزانی داشتن
outclasses برتری داشتن بر
to have something چیزی داشتن
abhors تنفر داشتن از
lasted دوام داشتن
last دوام داشتن
bestows ارزانی داشتن
bestowing ارزانی داشتن
bestowed ارزانی داشتن
lasts دوام داشتن
minds در نظر داشتن
outclass برتری داشتن بر
suspend معوق داشتن
to have something at one's disposal چیزی داشتن
outclassed برتری داشتن بر
outclassing برتری داشتن بر
afforded استطاعت داشتن
overlap اصطکاک داشتن
correlation ارتباط داشتن
affording استطاعت داشتن
affords استطاعت داشتن
abhorring تنفر داشتن از
abhor تنفر داشتن از
abhor بیم داشتن از
abhorred تنفر داشتن از
represented نمایندگی داشتن
represents نمایندگی داشتن
requires لازم داشتن
desire میل داشتن
confided اعتماد داشتن به
desires میل داشتن
desiring میل داشتن
confide اعتماد داشتن به
declare افهار داشتن
declares افهار داشتن
represent نمایندگی داشتن
confides اعتماد داشتن به
rolls تلاطم داشتن
affect دوست داشتن
affect تمایل داشتن
affects دوست داشتن
rolled تلاطم داشتن
affects تمایل داشتن
require لازم داشتن
required لازم داشتن
roll تلاطم داشتن
requiring لازم داشتن
declaring افهار داشتن
fluctuates نوسان داشتن
import اهمیت داشتن
raises برپا داشتن
raise برپا داشتن
likes دوست داشتن
mind تصمیم داشتن
mind در نظر داشتن
suspends معوق داشتن
minding تصمیم داشتن
minding در نظر داشتن
suspending معوق داشتن
imported اهمیت داشتن
importing اهمیت داشتن
fluctuated نوسان داشتن
fluctuate نوسان داشتن
debts بدهی داشتن
debt بدهی داشتن
may امکان داشتن
like دوست داشتن
liked دوست داشتن
spared دریغ داشتن
spare دریغ داشتن
minds تصمیم داشتن
varies فرق داشتن
to be away on vacation [American] داشتن مرخصی
implies دلالت داشتن
tolerating طاقت داشتن
tolerates طاقت داشتن
tolerated طاقت داشتن
tolerate طاقت داشتن
vibrating ارتعاش داشتن
vibrates ارتعاش داشتن
vibrated ارتعاش داشتن
vibrate ارتعاش داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com