Dictiornary-Farsi | عدم ورود در دعوا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
nonjoinder	عدم ورود در دعوا


Other Matches

batting order	ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
night brawler	شب دعوا کن
strife	دعوا
dustup	دعوا
quarreling	دعوا ستیزه
quarrelled	دعوا ستیزه
quarrelling	دعوا ستیزه
quarrels	دعوا ستیزه
discord	دعوا نزاع
actions	اقامهء دعوا
quarreled	دعوا ستیزه
action	اقامهء دعوا
squeal	دعوا نزاع
squealed	دعوا نزاع
squeals	دعوا نزاع
contest	رقابت دعوا
contested	رقابت دعوا
contests	رقابت دعوا
quarrel	دعوا ستیزه
callet	دعوا و غوغا
wrangler	دعوا کننده
quiteclaim	ترک دعوا
disclamation	ترک دعوا
dust-up	جنگ و دعوا
cat-and-dog <adj.>	پر جنگ و دعوا
champerty	شرکت در دعوا
contesting	رقابت دعوا
bust-up	دعوا-مشاجره
dust-ups	جنگ و دعوا
imparlance	تعویق دعوا
he has nostomach for the fight	سر دعوا ندارد
To be itching fo r a fight . To be on the war path.	سر دعوا داشتن
brabble	مشاجره کردن دعوا
debatable ground	زمین یامرزمورد دعوا
to quarrel with somebody <idiom>	با کسی دعوا کردن
kick up a row	دعوا راه انداختن
rivals	طرف مقابل دعوا
rivalling	طرف مقابل دعوا
rivalled	طرف مقابل دعوا
to instigate an argument	تحریک به دعوا کردن
rivaling	طرف مقابل دعوا
to instigate an argument	دعوا راه انداختن
rival	طرف مقابل دعوا
rivaled	طرف مقابل دعوا
cut both ways <idiom>	به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
To settle upon a price during a dispute. <proverb>	میان دعوا نرخ طى کردن .
disclaimed	ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims	ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming	ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim	ترک دعوا کردن نسبت به
jar	دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred	دعوا و نزاع طنین انداختن
jars	دعوا و نزاع طنین انداختن
dock receipt	قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
the nature of the case	ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
have a bone to pick	بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
They fight like cat and dog .	باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
to stir [things] up	دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
to live like cat and dog	دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb>	توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
interplead	پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
importing	ورود
inning	ورود
imported	ورود
entrance fee	حق ورود
import	ورود
importation	ورود
entry	ورود
re entry	ورود
right of entry	حق ورود
arr	ورود
admitance	ورود
appulse	ورود
accession	ورود
entrance fees	حق ورود
re-entry	ورود
arrival	ورود
introit	ورود
introgression	ورود
ingression	ورود
arrivals	ورود
entrancing	ورود
air inclusion	ورود هوا
inductions	ورود
induction	ورود
infare	ورود
entranced	ورود
entrances	ورود
ingress	ورود
entree	ورود
entrance	ورود
arrival rate	نرخ ورود
forcible entry	ورود عدوانی
landding	ورود بخشکی
free entrance	ورود مجانی
acetylation	ورود ریشهء
token	اجازه ورود
capital inflow	ورود سرمایه
house-warming	جشن ورود
house-warmings	جشن ورود
log in sequrity	ایمنی ورود
landfall n	ورود بخشکی
ease of entry	سهولت ورود
approach ramp	فرازای ورود
first in first out	به ترتیب ورود
initation	ورود بعضویت
inlet time	زمان ورود
energy intake	ورود انرژی
entree	اجازهء ورود
entering angle	زاویه ورود
first in first out	بترتیب ورود
input of current	ورود جریان
data insertion	ورود داده ها
intervance of third party	ورود ثالث
intrant	ورود رسمی
cost to entry	هزینه ورود
entry point	نقطه ورود
entry side	جهت ورود
fifo	به ترتیب ورود
data import	ورود داده
due in	در شرف ورود
house warming	جشن ورود
on arrival	هنگام ورود
influx	ورود هجوم
tardiness	تاخیر ورود
entry	ورود راهرو
import	مفهوم ورود
imported	مفهوم ورود
importing	مفهوم ورود
landing	ورود بخشکی
landing	ورود به خشکی
influxes	ورود هجوم
admission	اجازهء ورود
homecoming	ورود بخانه
homecomings	ورود بخانه
when entering	هنگام ورود
arrival hall	سالن ورود
admissions	اجازهء ورود
landings	ورود به خشکی
inlet	ورود دخول
inlets	ورود دخول
port of entry	بندرمحل ورود
token	بلیط ورود
receipt statement	اعلامیه ورود
reebtry	ورود مجدد
tokens	بلیط ورود
landfalls	ورود بخشکی
landfall	ورود بخشکی
tokens	اجازه ورود
landings	ورود بخشکی
advent	ظهور و ورود
arrival hall	سالن ورود
admittance	ورود دخول
school readiness	امادگی ورود به مدرسه
inflow of foreign funds	ورود وجوه خارجی
bust [colloquial]	ورود ناگهانی پلیس
infare	مهمانی بمناسبت ورود
let someone through	اجازه ورود دادن
inflow of labor	جریان ورود کارگر
last in first out	بترتیب عکس ورود
last in first out	به ترتیب عکس ورود
round-up	ورود ناگهانی پلیس
exhaust gas admission	اگزوز ورود گاز
subroutine reentry	ورود جمله به زیرروال
police raid	ورود ناگهانی پلیس
lifo	به ترتیب عکس ورود
ingress	حق دخول اجازه ورود
visa	اجازه ورود به کشوربیگانه
entrance	ورودیه اجازه ورود
raids	ورود ناگهانی پلیس
raiding	ورود ناگهانی پلیس
raided	ورود ناگهانی پلیس
raid	ورود ناگهانی پلیس
hails	اعلام ورود کردن
hailing	اعلام ورود کردن
hailed	اعلام ورود کردن
hail	اعلام ورود کردن
barrier to entry	منع ورود به صنعت
entrance	حق ورود دروازهء دخول
entranced	ورودیه اجازه ورود
gangplanks	تخته ورود به ناو
gangplank	تخته ورود به ناو
visas	اجازه ورود به کشوربیگانه
gate	وسایل ورود ورودیه
entrancing	حق ورود دروازهء دخول
gates	وسایل ورود ورودیه
entrancing	ورودیه اجازه ورود
entrances	حق ورود دروازهء دخول
entrances	ورودیه اجازه ورود
entranced	حق ورود دروازهء دخول
search warrants	حکم بازرسی و ورود
search warrant	حکم بازرسی و ورود
entry plan	طرح ورود به بندر
estimated time of arrival	زمان تقریبی ورود
coast in point	نقطه ورود به ساحل
fifo	خروج به ترتیب ورود
clearance inwards	مجوز ورود کشتی
law of prior entry	قانون تقدم ورود
gold import point	نقطه ورود طلا
freedom of entry and exit	ازادی ورود و خروج