English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (16 milliseconds)
English Persian
reject عدم پذیرش چیزی
rejected عدم پذیرش چیزی
rejecting عدم پذیرش چیزی
rejects عدم پذیرش چیزی
Search result with all words
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
Other Matches
intake پذیرش
intakes پذیرش
receptions پذیرش
patients پذیرش
inductions پذیرش
admission پذیرش
admissions پذیرش
induction پذیرش
adoption پذیرش
reception پذیرش
acceptance limit حد پذیرش
acceptation پذیرش
acceptances پذیرش
admittance پذیرش
acceptance پذیرش
assents پذیرش
assent پذیرش
assenting پذیرش
patient پذیرش
assented پذیرش
refuses عدم پذیرش
sufficiently <adv.> قابل پذیرش
face the music <idiom> پذیرش نسخه
adequately [sufficiently] <adv.> قابل پذیرش
sufficient <adj.> قابل پذیرش
receptionist متصدی پذیرش
imprimatur تصویب پذیرش
sufficing <adj.> قابل پذیرش
acceptance of offer پذیرش پیشنهاد
refusing عدم پذیرش
Reception پذیرش هتل
rejection عدم پذیرش
tolerability قابلیت پذیرش
acceptable قابل پذیرش
acceptable <adj.> قابل پذیرش
adequate <adj.> قابل پذیرش
good [sufficient] <adj.> قابل پذیرش
repulsion عدم پذیرش
induction station مرکز پذیرش
admission پذیرش به بیمارستان
selective admission پذیرش انتخابی
group acceptance پذیرش گروهی
admission port دریچه پذیرش
receptivity قدرت پذیرش
admission rate میزان پذیرش
admission of liability پذیرش تعهدات
admission requirements شرایط پذیرش
receptions دریافت پذیرش
refuse عدم پذیرش
reception دریافت پذیرش
refused عدم پذیرش
magnetic susceptibility پذیرش مغناطیسی
social acceptance پذیرش اجتماعی
cry uncle <idiom> پذیرش شکست
acceptance test آزمون پذیرش
satisfactory <adj.> قابل پذیرش
hire out <idiom> پذیرش برای شغل
susceptible حساس مستعد پذیرش
receptee افراد مورد پذیرش
acceptability قابلیت پذیرش پسندیدگی
receives پذیرش داده از یک خط ارتباطی
application study بررسی پذیرش اماد
receive پذیرش داده از یک خط ارتباطی
college admission tests آزمونهای پذیرش دانشجو
impassablility غیر قابل پذیرش
bankable قابل پذیرش در بانک
susceptive پذیرنده اماده پذیرش
take a back seat <idiom> پذیرش پستترین مقام
readiness to accept آمادگی برای پذیرش
denial عدم پذیرش حاشا
denials عدم پذیرش حاشا
taking of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
americanization پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
hearing of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
keyboard send receive صفحه کلید ارسال- پذیرش
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
declaration of intention افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
ksr کلمه کلیدی ارسال-پذیرش
take one's own medicine <idiom> پذیرش محاکمه بدون شکایت
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
market acceptance پذیرش کالا توسط بازار
receptions قدرت پذیرش پذیرایی کردن
reception قدرت پذیرش پذیرایی کردن
acceptance sampling پذیرش کالاپس از نمونه برداری
freeload <idiom> پذیرش غذا وخانه باهزینه دیگری
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
throw up one's hands <idiom> توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
accepts سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accepting سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
accept سیگنالی که یک وسیله میفرستد برای پذیرش داده
interactive برنامه کامپیوتری قادر به پذیرش داده از عملوند
legal عبارت یا دستوری که در قوانین زبان قابل پذیرش است
to go down [in a particular way] with somebody برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
focused پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focussed پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focusses پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focuses پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
focus پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focussing پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
mediums رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
medium رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
form utility در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
dos نشانگری که می گوید DOS آماده پذیرش یک دستور تایپ شده روی صفحه کلید است
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
framing error خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
AT command set حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
screw up <idiom> زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
fence [around / between something] نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
fence [around / between something] حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
change استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
acceptance sampling نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
parity نشانگری که نشان میدهد آیا داده بررسی پذیرش شده است یا نه یا اینکه داده پیرستی زوج یا فرد دارد
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
resisted مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something [with something] چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
resists مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
require نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to lean something against something چیزی را به چیزی تکیه دادن
resisting مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
insert قرار دادن چیزی در چیزی
inserting قرار دادن چیزی در چیزی
resist مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
inserts قرار دادن چیزی در چیزی
newer دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
(a) case in point <idiom> مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
induction station دفتر استخدام دفتر پذیرش
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
assignation [of something] [to something] برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] انتساب [به چیزی] [از چیزی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com