English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
flanker عده مامور تک جناحی استحکامات جناحی یکان
Other Matches
out flanking جناحی
flank development گسترش جناحی
flank observation دیدبانی جناحی
flanking fire اتش جناحی
to roll up the enemy line حمله جناحی
flank احاطه جناحی
flanked احاطه جناحی
flanking احاطه جناحی
lateral جنبی جناحی
abutment پایه جناحی
flank openings گشایشهای جناحی شطرنج
pinions چرخ دنده جناحی
pinion چرخ دنده جناحی
pinioning چرخ دنده جناحی
alate دارای قسمتهای جناحی
epaulement استحکام موقتی جناحی مترس
abutment پایه جناحی پشت بند دیوار
wingman خلبانی که خارج از فرمان دسته هوایی حرکت میکند خلبان جناحی
tetrapterous دارای چهار بال چهار جناحی
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
affiliated unit یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
hunter killer نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
seabee گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
field work استحکامات صحرایی استحکامات
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegates مامور فرستاده مامور کردن
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
fortifications استحکامات
forts استحکامات
casemate استحکامات
worked استحکامات
work استحکامات
fieldwork استحکامات
fortification استحکامات
rampart استحکامات
pioneer مهندس استحکامات
jetties استحکامات جنگی
fortress استحکامات نظامی
pioneered مهندس استحکامات
pioneers مهندس استحکامات
fiedl fortifications استحکامات صحرایی
ensconcing استحکامات ساختن
ensconces استحکامات ساختن
ensconced استحکامات ساختن
ensconce استحکامات ساختن
jetty استحکامات جنگی
counter approach استحکامات متقابله
rampire استحکامات خاکریز
bastion سنگر و استحکامات
fortresses استحکامات نظامی
vallation استحکامات خندق
bastions سنگر و استحکامات
fortified دارای استحکامات
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
defence دفاع کردن استحکامات
dug in استحکامات سنگر اماده
defense دفاع کردن استحکامات
castellate دارای استحکامات کردن
rampart دارای استحکامات کردن
defenses دفاع کردن استحکامات
horn-work [استحکامات بیرونی با دو سنگر]
advanced work استحکامات اصلی ساختمان
vallum دارای استحکامات کردن
Cashel [استحکامات دفاعی ایرلندی]
fortified church [کلیسایی دارای استحکامات نظامی]
trench استحکامات خندقی شیار طولانی
sally port درب اصلی قلعه یا استحکامات
fortified سنگربندی شده دارای استحکامات
trenches استحکامات خندقی شیار طولانی
defilade جان پناه استحکامات تدافعی
vallum بارو باره استحکامات خاکریز بارودارکردن
redoubt موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
contravallation استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
redan استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
guiden پرچم یکان پرچم نماینده یکان
castellation تهیه استحکامات تدافعی سنگربندی کردن مستحکم کردن
commissioner مامور
commissionaire مامور
commissionaires مامور
bedell مامور
functionery مامور
officer مامور
functionaries مامور
officers مامور
official مامور
commissioners مامور
bedel مامور
appointed مامور
missionaries مامور
agents مامور
missionary مامور
ranksman مامور صف
functionary مامور
agent مامور
pursuivant مامور
fortifies دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortify دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifying دارای استحکامات کردن تقویت کردن
bureaucrat مامور اداری
inquisitors مامور تحقیق
assignee نماینده مامور
inquisitor مامور تحقیق
investigators مامور تحقیق
High Commissioner مامور عالیرتبه
High Commissioners مامور عالیرتبه
attackman مامور حمله
envoi مامور نماینده
consular officer مامور کنسولی
emissaries مامور مخفی
investigator مامور تحقیق
officers مامور متصدی
diplomatic officer مامور سیاسی
emissary مامور مخفی
communicants مامور ابلاغ
emissary مامور سری
executors مامور اجرا
emissaries مامور سری
custom assersor مامور گمرک
diplomatic agent مامور سیاسی
customs appraisor مامور گمرک
executor مامور اجرا
scout مامور اکتشاف
officer مامور متصدی
scouted مامور اکتشاف
scouts مامور اکتشاف
hangman مامور اعدام
hangmen مامور اعدام
communicant مامور ابلاغ
bureaucrats مامور اداری
bumbailiff مامور اجرا
counterspy مامور ضد جاسوسی
customs officer مامور گمرک
executive bailiff مامور اجرا
paymasters مامور پرداخت
secret agent مامور مخفی
police officers مامور پلیس
police officer مامور پلیس
waggoner مامور واگن
typographer مامور چاپخانه
executioner مامور اعدام
executioners مامور اعدام
tollman مامور نواقل
probation officer مامور نافر
probation officers مامور نافر
sergeant at arms مامور اجرا
paymaster مامور پرداخت
secret agents مامور مخفی
censor مامور سانسور
censored مامور سانسور
censoring مامور سانسور
censors مامور سانسور
defector in place مامور مخفی
mole مامور مخفی
send on duty مامور کردن
file clerk مامور بایگانی
envoy فرستاده مامور
envoys مامور نماینده
envoys فرستاده مامور
bailiff مامور اجرا
purchasing officer مامور خرید
pointsman مامور راهنمائی
envoy مامور نماینده
on sentry مامور نگهبانی
bailiffs مامور اجرا
policeman مامور پلیس
policemen مامور پلیس
sergeant مامور اجرا
sergeants مامور اجرا
he was ordered to europe او مامور اروپا شد
revenuer مامور مالیاتی
appoint مامور کردن
lictor مامور اجرا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com