Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (23 milliseconds)
English
Persian
petition
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioned
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitioning
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
petitions
عریضه عرضحال دادخواست دادن تقدیم عرضحال
Other Matches
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
suits
دادخواست عرضحال
suited
دادخواست عرضحال
suit
دادخواست عرضحال
plaint
شکوائیه دادخواست عرضحال
plaints
شکوائیه دادخواست عرضحال
request for discharge
عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
lodge an a appeal
عرضحال دادن
implead
عرضحال دادن
sue for dawages
عرضحال خسارت دادن
pleadable
قابل عرضحال دادن
to lodge an a
عرضحال استیناف دادن
sues
عرضحال دادن عارض شدن
sued
عرضحال دادن عارض شدن
sue
عرضحال دادن عارض شدن
suing
عرضحال دادن عارض شدن
pleads
لابه کردن عرضحال دادن
pleaded
لابه کردن عرضحال دادن
plead
لابه کردن عرضحال دادن
to sue out a writ
حکمی را بوسیله دادن عرضحال گرفتن
petitioning
عرضحال
petitions
عرضحال
declarations
عرضحال
declaration
عرضحال
petition
عرضحال
petitioned
عرضحال
application
عرضحال
applications
عرضحال
petition to court of first instance
عرضحال بدوی
lodgement
تسلیم عرضحال
petition to court of appeal
عرضحال استینافی
pleader
عرضحال دهنده
petitioner
متظلم دادخواه عرضحال
petitioners
متظلم دادخواه عرضحال
suitors
عرضحال دهنده مدعی
suitor
عرضحال دهنده مدعی
solicitors
کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
solicitor
کسی که اسنادومدارک عرضحال را تهیه میکند
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
we cannot trace the petitioner
نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
to go to law
دادخواست دادن
sue
دادخواست دادن
sued
دادخواست دادن
sues
دادخواست دادن
suing
دادخواست دادن
implead
دادخواست دادن
to offer
تقدیم کردن
[دادن]
petitions
عریضه تظلم
petitioning
عریضه تظلم
petitioned
عریضه تظلم
petition
عریضه تظلم
i have a suit to the shah
عریضه برای شاه دارم
memorials
نامه یا یادداشت غیر رسمی عریضه
memorial
نامه یا یادداشت غیر رسمی عریضه
offer
تقدیم
permutations
تقدیم
offers
تقدیم
offered
تقدیم
presentations
تقدیم
permutation
تقدیم
presentation
تقدیم
petitioned
دادخواست
petitioning
دادخواست
petitions
دادخواست
plea
دادخواست
petitioners
دادخواست
suited
دادخواست
claims
دادخواست
suits
دادخواست
petition
دادخواست
suit
دادخواست
pleas
دادخواست
petitioner
دادخواست
bill
دادخواست
claiming
دادخواست
claim
دادخواست
bills
دادخواست
claimed
دادخواست
put
تقدیم داشتن
putting
تقدیم داشتن
offer
تقدیم داشتن
presentation of credentials
تقدیم استوارنامه
puts
تقدیم داشتن
rededication
تقدیم مجدد
yours f.
با تقدیم احترامات
phase lead
تقدیم فاز
hold forth
<idiom>
تقدیم کردن
yours respectfully
با تقدیم احترامات
offers
تقدیم داشتن
offered
تقدیم داشتن
propounds
تقدیم کردن
propounding
تقدیم کردن
propound
تقدیم کردن
bars
رد کردن دادخواست
origin writ
دادخواست بدوی
bar
رد کردن دادخواست
declarations
اعلامیه دادخواست
petitioners
دادخواست دهنده
petitioner
دادخواست دهنده
submission of a claim
تسلیم دادخواست
declaration
اعلامیه دادخواست
legal suit
دادخواست قانونی
tendering
تقدیم کردن پیشنهاد
proffer
تقدیم پیشنهاد کردن
tendered
تقدیم کردن پیشنهاد
proffers
تقدیم پیشنهاد کردن
proffered
تقدیم پیشنهاد کردن
prolepsis
تقدیم یا تقدم امری
tender
تقدیم کردن پیشنهاد
proffering
تقدیم پیشنهاد کردن
to bring up
تقدیم یا مطرح کردن
tenderest
تقدیم کردن پیشنهاد
petition
شکایت کردن دادخواست
libellant
دادخواست دهنده خواهان
petitions
شکایت کردن دادخواست
petitioned
شکایت کردن دادخواست
suitors
دادخواست دهنده عارض
libelant
دادخواست دهنده خواهان
petitioning
شکایت کردن دادخواست
suitor
دادخواست دهنده عارض
libation
تقدیم شراب به حضور خدایان
to pay one's respects to
احترامات خود را به ........تقدیم کردن
submitting
تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitted
تسلیم شدن تقدیم داشتن
presentative
قابل تقدیم درک کردنی
submits
تسلیم شدن تقدیم داشتن
submit
تسلیم شدن تقدیم داشتن
libations
تقدیم شراب به حضور خدایان
claimed
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claims
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claiming
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
assessment
تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
transposal
پس وپیش سازی تقدیم وتاخیر جابجاشدگی
assessments
تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
main motion
[at a party conference etc.]
دادخواست اصلی
[در همایش حزبی و غیره]
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
particulars
دادخواست خواهان و لایحه جوابیه خوانده
May I offer you a cigarette?
اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
addersser or or
نامه نویس عریضه نویس
demurrer
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
adduce
اقامه کردن تقدیم کردن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
adducing
اقامه کردن تقدیم کردن
adduces
اقامه کردن تقدیم کردن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
adduced
اقامه کردن تقدیم کردن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
recredential
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com