English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
an abrupt departure عزیمت بدون تشریفات
Other Matches
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
sans ceremonie بدون تشریفات
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
ritualist ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
departure عزیمت
going عزیمت
departure line خط عزیمت
departures عزیمت
partings عزیمت
exits عزیمت
parting عزیمت
exit عزیمت
line of departure خط عزیمت
goes عزیمت کردن
go عزیمت کردن
begone خارج شو عزیمت کن
port of embarkation بندر عزیمت
pike عزیمت کردن
departure نقطه عزیمت
get around <idiom> عزیمت کردن
flight عزیمت گریز
vamoose عزیمت کردن
departures نقطه عزیمت
embarcation عزیمت باکشتی
departure air field فرودگاه عزیمت
outgo هزینه عزیمت
estimated time of departure زمان تقریبی عزیمت
dispatched عزیمت فرستادن پیام
dispatch عزیمت فرستادن پیام
dispatches عزیمت فرستادن پیام
stepping off place نقطه یامحل عزیمت
despatches عزیمت فرستادن پیام
despatched عزیمت فرستادن پیام
routing تعیین مسیرعبور عزیمت
despatching عزیمت فرستادن پیام
Date of departure . Departure date. تاریخ عزیمت (روز حرکت )
routing عزیمت کردن راه افتادن
jumping off place شروع بکاری نقطه عزیمت
time table جدول زمانی ورود و عزیمت
ritual تشریفات
rituals تشریفات
procedures تشریفات
ceremony تشریفات
unceremoniously بی تشریفات
unceremonious بی تشریفات
cermonies تشریفات
formality تشریفات
formalities تشریفات
formalist تشریفات
ceremoniously با تشریفات
protocols تشریفات
protocol تشریفات
gallery deck پل تشریفات
ceremonies تشریفات
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
chief of protocol رئیس تشریفات
ritual تشریفات مذهبی
ritualistic behavior تشریفات وسواسی
ceremonials تشریفاتی تشریفات
ritualism تشریفات دوستی
riteless عاری از تشریفات
Chief of protocol. Master of ceremonies. رئیس تشریفات
ceremonial تشریفاتی تشریفات
red tape تشریفات زائد
paperwork تشریفات اداری
porotocol department اداره تشریفات
emcees رئیس تشریفات
honor نجابت تشریفات
masters of ceremonies رئیس تشریفات
starch اهارزدن تشریفات
starches اهارزدن تشریفات
emcee رئیس تشریفات
guard of honor پاسدار تشریفات
master of ceremonies رئیس تشریفات
serviced عبادت تشریفات
service عبادت تشریفات
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
due process of the law تشریفات صحیح قانونی
emcee رئیس تشریفات کردن
red carpet تشریفات و احترامات رسمی
quarterdeck محوطه تشریفات ناو
quarterdecks محوطه تشریفات ناو
beadledom تشریفات ورسمیت زیاد
Easter Sepulchre تشریفات مذهبی تدفین
The formalities of judicial process. تشریفات حقوقی وقضایی
All the formalities were carried out. تمام تشریفات انجام شد
rite مراسم تشریفات مذهبی
emcees رئیس تشریفات کردن
solemnly موقرانه با ائین و تشریفات
To discard formalities . تشریفات را کنا رگذاردن
circumstances شرط موقعیت تشریفات
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
solemnity ایین تشریفات مراسم سنگین
He is very ceremonious. اهل تشریفات (تشریفاتی ) است
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
ceremonious پای بند تشریفات وتعارف رسمی
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
ritualize رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
departure report گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
leadoff عزیمت کردن رهبری کردن
get off حرکت کردن عزیمت کردن
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
but بدون
ex بدون
ex- بدون
bottomless بدون ته
to a certainty بدون شک
without بدون
undoubtedly بدون شک
goalless بدون گل
obtrusively بدون حق
undoubted بدون شک
i'll warrant بدون شک
indubitable بدون شک
wanting بدون
doubtlessly بدون شک
unstressed بدون مد
not nearctic بدون
sans بدون
acheilous بدون لب
acheilos بدون لب
and no mistake بدون شک
bachelor بدون عیال
no doubt بدون تردید
bachelors بدون عیال
without justification بدون مجوز
guilelessly بدون تزویر
hands down بدون احتیاط
humblest بدون ارتفاع
humble بدون ارتفاع
cold turkey بدون آمادگی
backless بدون پشتی
backless بدون پشت
air dry بدون رطوبت
workless بدون عمل
incommunicable بدون رابطه
without recourse بدون رجوع
without recourse بدون حق مراجعه
indistinctively بدون فرق
indolently بدون درد
inaction بدون فعالیت
inelastic بدون کشش
avirulent بدون شدت
insecure بدون ایمنی
voteless بدون رای
glabrous بدون کرک
awless بدون بیم
scoreless بدون امتیاز
sans recours بدون رجوع
bareheaded بدون کلاه
warless بدون جنگ
wayless بدون جاده
run on بدون وقفه
indubitable بدون تردید
failure free بدون خرابی
exclusive of بدون در نظرگرفتن
with in compass بدون مبالغه
searchless بدون جستجو
faceless بدون صورت
faceless بدون ویژگی
unattended بدون متصدی
immusical بدون هماهنگی
pathless بدون جاده
nonstop بدون توقف
unequivocally بدون ابهام
cordless بدون سیم
on the square بدون کجی
unequivocal بدون ابهام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com