English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
balletomania عشق یا جنون نسبت به بالت
Other Matches
choreographs طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
schizothymia جنون همراه با خیال پرستی ومالیخولیا شبیه جنون جوانی
ballets بالت
ballet بالت
ballerina رقاصه بالت
danseuse رقاصه بالت
ballerinas رقاصه بالت
glissade سرخوردن در بالت
balletomane شیفته رقص بالت
prima ballerinas هنرپیشه اول بالت
prima ballerina هنرپیشه اول بالت
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
psychosis جنون
lunacy جنون
madness جنون
hydromania جنون اب
mental a جنون
dementia جنون
insanity جنون
divertissement بالت یا نمایش بین پردههای نمایش
lyssophobia جنون هراسی
permanent insanity جنون دائم
tarantism جنون رقص
oenomania جنون خمری
perdiodical insanity جنون ادواری
oniomania جنون خرید
hebephrenia جنون جوانی
foolishly جنون امیز
hypomania جنون خفیف
lunes حمله جنون
lattah جنون لاتا
latah جنون لاتا
run mad به جنون مبتلاشدن
jimjams جنون خمری
delirium tremens جنون الکلی
kleptomania جنون سرقت
insanely از روی جنون
kleptomania جنون دزدی
nymphomania جنون شهوانی زن
folie a deux جنون دو نفری
dt's جنون خمری
peregrinomany جنون سفر
maniaphobia جنون هراسی
catatonia نوعی جنون
dementia praecox جنون جوانی
dementia praecox جنون زودرس
dipsomania جنون الکلی
schizophrenia جنون جوانی
amok درحال جنون
dromomania جنون مسافرت
f. of love جنون عشق
to d. تاسر حد جنون
erotomania جنون جنسی
lunes حرکات جنون امیز
satyriasis جنون شهوانی مرد
pyromania جنون ایجاد حریق
bibliomania جنون کتاب دوستی
hypomanic دارای جنون خفیف
frenzied rage خشم جنون امیز
gallomania جنون فرانسوی مابی
germanomania جنون المان مابی
amok جنون آنی [روان شناسی]
amuck جنون آنی [روان شناسی]
frenzy جنون انی دیوانه کردن
running amok جنون آنی [روان شناسی]
mythomania جنون دروغ یا اغراق گویی
kleptamaniac کسی که جنون دزدی دارد
gone amok جنون آنی [روان شناسی]
hypochondriacal دچار جنون افسردگی- تهیگاهی
amuck جنون آدم کشی [روان شناسی]
running amok جنون آدم کشی [روان شناسی]
monomaia جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
amok جنون آدم کشی [روان شناسی]
schizo شخص مبتلا به بیماری جنون جوانی
gone amok جنون آدم کشی [روان شناسی]
manic-depressives دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
general paresis جنون و فلج حاصل در اثرضایعات سیفلیسی مغز
manic depressive دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
psychokinesis عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
manic-depressive دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
person running amok فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
amuck یک نوع جنون دراثرمرض مالاریا که منجر به خودکشی میشود
frenzied attacker فرد دچار جنون آدم کشی [روان شناسی]
paranoia جنون ایجاد سوء ذن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت
nympholepsy جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
nymphomanic دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
format نسبت
proportion نسبت
in regard to نسبت به
in relation to نسبت به
in proprotion to نسبت به
in regard of نسبت به
proportions نسبت
formats نسبت
ratio نسبت
proportional به نسبت
In what proportion ? به چه نسبت ؟
as compared to نسبت به
cognation نسبت
ratios نسبت
apropos of نسبت به
quotient نسبت
t ratio نسبت تی
relation نسبت
uncross نسبت
rapport نسبت
quotients نسبت
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
towards نسبت به
with respect to نسبت به
relational نسبت
to تا نسبت به
rates نسبت
respect نسبت
in respect of به نسبت
in respect of نسبت به
in the ratio of به نسبت
bearing نسبت
rate نسبت
kinship نسبت
in connexion with نسبت به
the rat of to نسبت دو به سه
than نسبت به
respects نسبت
voltage ratio نسبت ولتاژ
to behave toward رفتارکردن نسبت به
error ratio نسبت خطا
feedback ratio نسبت پس خوراند
factor proportion نسبت عوامل
water cement ratio نسبت اب و سیمان
feedback ratio نسبت فیدبک
to do by رفتارکردن نسبت به
to put down نسبت دادن
void ratio نسبت منفذها
velocity ratio نسبت سرعت
fineness ratio نسبت فرافت
two's complement متمم نسبت به دو
transmissivity نسبت فرافرستی
transformation ratio نسبت تبدیل
viscosity ratio نسبت گرانروی
weight ratio نسبت وزن
cash ratio نسبت نقدینگی
bypass ratio نسبت کنارگذاری
bear on نسبت داشتن
assion نسبت دادن
aspect ratio نسبت دید
aspect ratio نسبت تصویر
aspect ratio نسبت صفحه
ascribable نسبت دادنی
compression ratio نسبت تراکم
concentration ratio نسبت تمرکز
distribution ratio نسبت توزیع
deposit ratio نسبت سپرده
current ratio نسبت جاری
cost benefit ratio نسبت فایده
correlation ratio نسبت همبستگی
control ratio نسبت فرمان
contact ratio نسبت تماس
image ratio نسبت تصویر
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
one's complement متمم نسبت به یک
operating ratio نسبت عملیاتی
porosity نسبت روزنه ها
price ratio نسبت قیمت
progressive ratio نسبت تصاعدی
prorenata نسبت موافق
proximity of blood قرابت نسبت
ratio detector اشکارساز نسبت
ratio of transformer نسبت مبدل
imputable نسبت دادنی
nines complement متمم نسبت به 9
imputation نسبت دادن
mole ratio نسبت مولی
inverse ratio نسبت معکوس
ionic ratio نسبت یونی
lay to نسبت دادن به
liquidity ratio نسبت نقدینگی
magnetogyric ratio نسبت ژیرومغناطیس
in d. of با بی اعتنایی نسبت به
progenitorship نسبت جدی
mobility ratio نسبت تحرک
impluse ratio نسبت ایمپولز
impluse ratio نسبت ضربه
transformer ratio نسبت مبدل
impedance ratio نسبت امپدانس
shunt ratio نسبت شنت
strength ratio نسبت استحکام
hit ratio نسبت اصابت
stress ratio نسبت تنش
he is faithful to me نسبت به من باوفاست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com