Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English
Persian
set back
<idiom>
عقب تراز زمان بودن
Other Matches
bubble level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
spirit level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
camper level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
accumulation time
زمان تحت تعمیر بودن وسیله
awaiting aircraft availability
زمان تحت تعمیر بودن هواپیما
contours
خطوط تراز یا منحنیهای تراز
storage level
تراز ذخیره تراز مخزن
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back.
بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
availability
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
non uniformal surfacee
سطح نایکنواخت
[ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
level
تراز کردن تراز
levels
تراز کردن تراز
levelled
تراز کردن تراز
leveled
تراز کردن تراز
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
task
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
tasks
جابجایی برنامهای در حافظه با دیگر که موقتاگ روی دیسک ذخیره شده است . جابجایی کارها مشابه چند کاره بودن نیست چون میتواند چندین برنامه را هم زمان اجرا کند
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
map plane
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
present
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
presenting
زمان حاضر زمان حال
presented
زمان حاضر زمان حال
seek time
زمان جستجو زمان طلب
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
presents
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
levelled
تراز
flush
تراز
leveled
هم تراز
flushing
تراز
sites
تراز
balancing
تراز
sited
تراز
flushes
تراز
levelled
هم تراز
quadrant
تراز
level with each other
در یک تراز
level
هم تراز
level
تراز
spirit levels
تراز
levels
هم تراز
spirit level
تراز
levels
تراز
leveled
تراز
levelling straightedge
خط کش تراز
site
تراز
f. with the woll
تراز
balance
تراز
graphical site table
خط کش تراز
yokefellow
هم تراز
bottom level
تراز کف
degenerate
هم تراز
balances
تراز
water level
تراز اب
surface plate
تراز
degenerating
هم تراز
degenerates
هم تراز
degenerated
هم تراز
visible balance
تراز اشکار
spirit levels
تراز حبابدار
equaled
هم تراز کردن
equal
هم تراز کردن
trophic level
تراز خوراکی
balance
تراز همیاری
visible balance
تراز مرئی
level
تراز بنایی
slightest
تراز لاغر
water level observation
بررسی تراز اب
white level
تراز سفید
normal energy level
تراز متعارفی
water level recorder
تراز نگار اب
level to
تراز کردن
water level gage
تراز سنج
builder level
تراز بنایی
equaling
هم تراز کردن
slighted
تراز لاغر
slighted
تراز کردن
resonance state
تراز تشدیدی
slighter
تراز لاغر
slighter
تراز کردن
slightest
تراز کردن
slighting
تراز لاغر
rotational level
تراز چرخشی
leveling
تراز کردن
site scale
طبله تراز
equalled
هم تراز کردن
slighting
تراز کردن
slights
تراز لاغر
slights
تراز کردن
quadrantal
مربوط به تراز
slight
تراز کردن
trial balance
تراز ازمایشی
maximum water level
بیشینه تراز
equalling
هم تراز کردن
equals
هم تراز کردن
ground level
تراز زمین
aligned
هم تراز کردن
balances
تراز همیاری
normal water level
تراز بهنجار اب
slight
تراز لاغر
on a par
دریک تراز
permanent water level
تراز پیوسته اب
platen
میز تراز
position angle
زاویه تراز
power level
تراز توان
storage level
تراز خزانه
gunner's quadrant
تراز ربعی
fermi characteristic energy level
تراز فرمی
balance sheet
تراز نامه
black level
تراز سیاه
justifying
هم تراز کردن
justify
هم تراز کردن
blacker than black
تراز فراسیاه
justifies
هم تراز کردن
builder's level
تراز بنائی
left justified
هم تراز شده از چپ
left justify
هم تراز کردن از چپ
excitation state
تراز تحریک
cash balance
تراز نقدی
exceptional water level
تراز استثنایی اب
align
هم تراز کردن
balance sheets
تراز نامه
fermi level
تراز فرمی
balance of trade
تراز تجاری
ground state
تراز اصلی
abnormal water level
تراز استثنائی آب
acceptor level
تراز گیرنده
aligner
هم تراز کننده
aligning edge
لبه هم تراز
allowable level
تراز مجاز
angle of site
زاویه تراز
background level
تراز زمینه
balance coil
پیچک تراز
behinds
عقب تراز
behind
عقب تراز
balances of payments
تراز پرداختها
induction balance
تراز القا
balance of payments
تراز پرداختها
balance of trade
تراز بازرگانی
compensation level
تراز موازنه
level surface
سطح تراز
levels
تراز بنایی
degenerate orbitals
اوربیتالهای هم تراز
contour line
منحنی تراز
contourline
منحنی تراز
levelling staff
شاخص تراز
cross level
تراز کردن
even
تراز مساوی
spirit level
تراز حبابدار
cross level buble
حباب تراز
contour lines
منحنی تراز
levelled
تراز بنایی
elevation quadrant
تراز تیر
elevation quadrant
تراز ربعی
leveled
تراز بنایی
energy level
تراز انرژی
energy level
تراز انژی
aligning
هم تراز کردن
aligns
هم تراز کردن
level buble
حباب تراز
superelevation
تصحیح تکمیلی تراز توپ زاویه تصحیح زاویه پرش لوله توپ زاویه تصحیح تکمیلی تراز
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
gunner's quadrant
دستگاه تراز توپ
planed
سطح تراز مسطح
plane
سطح تراز مسطح
flying levels
افق تراز متحرک
automatic water level recorder
تراز اب نگار خودکار
tilting level
تراز حباب دار
dumpy level
تراز دوربین دار
cross level buble
شیشه حباب تراز
current account balance
تراز حساب جاری
flying levels
خط تراز نقشه برداری
trade balance deficit
کسری تراز تجاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com