English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
paradox عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
paradoxes عقیدهای که با عقیده عموم مخالف است
Other Matches
counterview عقیده مخالف
dissentient مخالف عقیده اکثریت
bigbrother رهبر درکار یا عقیدهای
doctrinal عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
once famous belief عقیدهای که یک وقت متداول بود
to recede from an opinicn ازافهار عقیدهای خود داری کردن
to i. person with an opinion عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
to recede from an engagement از افهار عقیدهای خود داری کردن
antisocial مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
universal applause عموم
public عموم
coram popula درپیش عموم
publicly در نظر عموم
public spiritedness خیرخواهی عموم
the public عموم مردم
publicly useful سودمند برای عموم
commonable قابل استفاده عموم
By common consent. به تصدیق همه ( عموم )
for the public good برای خیر عموم
notify the public به اطلاع عموم رساندن
publicised به اطلاع عموم رساندن
publicises به اطلاع عموم رساندن
publicising به اطلاع عموم رساندن
publitize به اطلاع عموم رساندن
publicizes به اطلاع عموم رساندن
publicizing به اطلاع عموم رساندن
publicized به اطلاع عموم رساندن
publicize به اطلاع عموم رساندن
open to the public واضح درنظر عموم
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
discommon ازدسترس عموم بیرون اوردن
forums بازار محل اجتماع عموم
forum بازار محل اجتماع عموم
common goods کالای مورد نیاز عموم
common user supplies کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
the public are hereby notified بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
common user items کالاهایی که مورد استفاده عموم میباشد
cry up نزد عموم ارج ومنزلت یافتن زیاد ستودن
proprietary company شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
debutant نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
deodand چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
public سرویس ارسال داده برای عموم . مثل سیستم تلفن اصلی در یک کشور
libraries کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
limelight قسمتی ازصحنه نمایش که بوسیله نورافکن روشن شده باشد محل موردتوجه وتماشای عموم
common carrier شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
chalks مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalking مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalked مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalk مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
dediction of way هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
opinion عقیده
ideas عقیده ها
impression عقیده
creeds عقیده
creed عقیده
concepts عقیده
concept عقیده
opinions عقیده
viewpoints عقیده
i am not of his mind با او هم عقیده
ism عقیده
impressions عقیده
faiths عقیده
faith عقیده
credos عقیده
credo عقیده
belief عقیده
tenet عقیده
creedless بی عقیده
advice عقیده
doctrines عقیده
doctrine عقیده
thoughts عقیده
thought عقیده
viewpoint عقیده
concepts عقیده ها
brainchild عقیده
conception عقیده
idea عقیده
internal conception عقیده
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
freedom of belief ازادی عقیده
fortuitism عقیده به اتفاق
irreconcilableness سختی در عقیده
conviction عقیده محکم
convictions عقیده محکم
suggestion افهار عقیده
irreconcilability سختی در عقیده
divarication اختلاف عقیده
iam of the opinion that من براین عقیده ام که
i maintain عقیده دارم که ...
folkway عقیده عامه
i maintain بر این عقیده ام که ...
espouse عقیده داشتن به
hit off هم عقیده شدن
suggestions افهار عقیده
abjuration ترک عقیده
to agree in opinion هم عقیده بودن
impressions عقیده خیال
espoused عقیده داشتن به
view نظریه عقیده
views نظریه عقیده
viewed نظریه عقیده
cogency قدرت عقیده
espousing عقیده داشتن به
coniviction عقیده اطمینان
Marxism عقیده مارکس
impression عقیده خیال
espouses عقیده داشتن به
viewing نظریه عقیده
tradition عقیده رایج
theosophism عقیده به عرفان
dogmas عقیده دینی
to be of [or share] the same view [or opinion] هم عقیده بودن
the belief that با این عقیده که
having عقیده داشتن
have عقیده داشتن
pythagoreanism عقیده به تناسخ
swear by عقیده زیادداشتن به
dissension اختلاف عقیده
so many menŠso many minds عقیده بیشتر
dogma عقیده دینی
outside opinion عقیده مردم
turnabout تغییر عقیده
to think [of] عقیده داشتن
errors عقیده نادرست
my sentiment toward him عقیده من درباره او
error عقیده نادرست
turnabouts تغییر عقیده
synecologic دارای عقیده به استمرار
dissented اختلاف عقیده داشتن
dissents اختلاف عقیده داشتن
self expressive پافشار در عقیده خود
to venture an opinion جسارتاافهار عقیده کردن
article of faith اعتقاد و عقیده باطنی
Difference of opinion (in taste). اختلا ف عقیده ( سلیقه )
to cherish an opinion عقیده ایی را در مغزخودپروراندن
to change one's tune تغییر عقیده دادن
change of heart <idiom> تغیر عقیده دادن
pronouncements افهار عقیده رسمی
dissent اختلاف عقیده داشتن
differences of opinion اختلاف عقیده [نظر]
pronouncement افهار عقیده رسمی
orthodox دارای عقیده درست
express an opinion افهار عقیده کردن
make a suggestion افهار عقیده کردن
pass an opinion افهار عقیده کردن
opine افهار عقیده کردن
I think it's ... به نظر [عقیده] من این ...
I find it's ... به نظر [عقیده] من این ...
i stand to it that جدا عقیده دارم که
liberty of conscience ازادی عقیده یا فکر
irrationalism عقیده نامعقول یا چرند
karaism عقیده به نص تورات رداحادیث
to make a suggestion افهار عقیده کردن
i was under theimpression that به این عقیده بودم که ...
pass an opnion افهار عقیده کردن
soft shell دارای عقیده معتدل
sentimental مبنی بر احساسات یا عقیده
to be of the opinion that ... به این عقیده باشند که ...
preconceive قبلا عقیده پیداکردن
john's own opinion عقیده خود جان
observe افهار عقیده کردن
suggested افهار عقیده کردن
suggest افهار عقیده کردن
veered تغییر عقیده دادن
pronounces افهار عقیده کردن
epicures پیرو عقیده اپیکور
epicure پیرو عقیده اپیکور
pronounce افهار عقیده کردن
persuasions اطمینان عقیده دینی
veer تغییر عقیده دادن
observing افهار عقیده کردن
tradition عقیده موروثی عرف
observes افهار عقیده کردن
observed افهار عقیده کردن
suggesting افهار عقیده کردن
suggests افهار عقیده کردن
veers تغییر عقیده دادن
persuasion اطمینان عقیده دینی
suggestions افهار عقیده پیشنهاد
suggestion افهار عقیده پیشنهاد
what say you to a cinema? در باره سینما چه عقیده دارید
aristotelean مربوط به عقیده و فلسفهء ارسطو
dogmatism افهار عقیده بدون دلیل
what do you think of him? عقیده شما در باره او چیست
wrongheaded لجباز در عقیده و عمل سرسخت
apostasy ترک عقیده برگشتگی از دین
aristotelian مربوط به عقیده و فلسفهء ارسطو
extremism افراط کاری عقیده افراطی
upset the applecart <idiom> خراب شدن عقیده ونظر
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
to be of the mind that ... این عقیده [نظر] را دارند که ...
pragmatism تعصب دراثبات عقیده خود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com