Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
preconception
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
preconceptions
عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
Other Matches
banc
جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
atomism
عقیده باینکه جهان مادی ازذرات ریز ساده تشکیل شده است
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
presence
حضور
in the presence of ...
در حضور ...
attendance
حضور
attendances
حضور
tendance
حضور
attends
حضور داشتن
common sense
حضور ذهن
in my presence
در حضور من
[حقوق]
before the jvdges
در حضور قاضی
roll call
حضور و غیاب
attending
حضور داشتن
non attendance
عدم حضور
savoir faire
حضور ذهن
non appearance
عدم حضور در
in your presence
در حضور شما
non attandance
عدم حضور
presentment
بیان حضور
immanence
حضور درهمه جا
attend
حضور داشتن
presence of mind
حضور ذهن
audience
اجازه حضور
immanency
حضور درهمه جا
audiences
اجازه حضور
tact
حضور ذهن
pluripresence
حضور در چند جا در یک زمان
call the roll
حضور و غیاب کردن
arrivals
حضور در خدمت فرستی
coram judice
در حضور قاضی اصاع
arrival
حضور در خدمت فرستی
locus standi
حق حضور در دادگاه یامجلس
processes
تکلیف به حضور کردن
omnipresence
حضور در همه جا در ان واحد
to make ones a
حضور بهم رساندن
to put in an appearance
حضور بهم رساندن
to request the company of:
حضور کسی را خواستن
presence
[of somebody]
حضور
[کسی]
[حقوق]
process
تکلیف به حضور کردن
absence of mind
عدم حضور ذهن
ubiquity
حضور در همه جا در یک وقت
immediacy
اگاهی حضور ذهن
roll call
حضور و غیاب سازمانی
to bring the matter before a court
[the judge]
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
Is my presence absolutely necessary?
آیا حضور من لازم است؟
sit-in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
libation
تقدیم شراب به حضور خدایان
libations
تقدیم شراب به حضور خدایان
sit-ins
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
show up
حاضر شدن حضور یافتن
to bring somebody before the judge
کسی را در حضور قاضی آوردن
bases boaded
ضربه با حضور بازیگران درپایگاههای 1 و 2 و 3
bases empty
ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
recusance
سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
attendance of a doctor
حضور پزشک روی رینگ بوکس
assists
حضور بهم رساندن توجه کردن
to be in attendance
[at an event]
حضور داشتن
[در مراسمی ]
[اصطلاح رسمی]
your presence is requested
خواهشمند است حضور بهم رسانید
recusancy
سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
assist
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting
حضور بهم رساندن توجه کردن
subpoenaed
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoena
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenas
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaing
کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
nonduty status
حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
barristers
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barrister
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
nuncupative will
وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
time card
کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
two man rule
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
credos
عقیده
opinion
عقیده
belief
عقیده
credo
عقیده
creeds
عقیده
opinions
عقیده
faith
عقیده
tenet
عقیده
concept
عقیده
brainchild
عقیده
conception
عقیده
idea
عقیده
internal conception
عقیده
advice
عقیده
concepts
عقیده
creed
عقیده
impression
عقیده
impressions
عقیده
viewpoint
عقیده
viewpoints
عقیده
creedless
بی عقیده
thought
عقیده
i am not of his mind
با او هم عقیده
ism
عقیده
ideas
عقیده ها
concepts
عقیده ها
thoughts
عقیده
faiths
عقیده
doctrines
عقیده
doctrine
عقیده
irreconcilability
سختی در عقیده
iam of the opinion that
من براین عقیده ام که
to be of
[or share]
the same view
[or opinion]
هم عقیده بودن
i maintain
بر این عقیده ام که ...
hit off
هم عقیده شدن
freedom of belief
ازادی عقیده
fortuitism
عقیده به اتفاق
folkway
عقیده عامه
views
نظریه عقیده
viewing
نظریه عقیده
viewed
نظریه عقیده
view
نظریه عقیده
irreconcilableness
سختی در عقیده
turnabouts
تغییر عقیده
turnabout
تغییر عقیده
the belief that
با این عقیده که
convictions
عقیده محکم
conviction
عقیده محکم
espousing
عقیده داشتن به
espouses
عقیده داشتن به
espoused
عقیده داشتن به
espouse
عقیده داشتن به
suggestion
افهار عقیده
swear by
عقیده زیادداشتن به
so many menŠso many minds
عقیده بیشتر
suggestions
افهار عقیده
pythagoreanism
عقیده به تناسخ
outside opinion
عقیده مردم
my sentiment toward him
عقیده من درباره او
theosophism
عقیده به عرفان
having
عقیده داشتن
have
عقیده داشتن
coniviction
عقیده اطمینان
cogency
قدرت عقیده
impression
عقیده خیال
divarication
اختلاف عقیده
abjuration
ترک عقیده
to agree in opinion
هم عقیده بودن
Marxism
عقیده مارکس
tradition
عقیده رایج
impressions
عقیده خیال
counterview
عقیده مخالف
errors
عقیده نادرست
i maintain
عقیده دارم که ...
dogma
عقیده دینی
dogmas
عقیده دینی
to think
[of]
عقیده داشتن
dissension
اختلاف عقیده
error
عقیده نادرست
suggestions
افهار عقیده پیشنهاد
synecologic
دارای عقیده به استمرار
orthodox
دارای عقیده درست
pronouncement
افهار عقیده رسمی
pronouncements
افهار عقیده رسمی
pass an opinion
افهار عقیده کردن
dissentient
مخالف عقیده اکثریت
suggest
افهار عقیده کردن
make a suggestion
افهار عقیده کردن
i was under theimpression that
به این عقیده بودم که ...
self expressive
پافشار در عقیده خود
i stand to it that
جدا عقیده دارم که
dissent
اختلاف عقیده داشتن
dissented
اختلاف عقیده داشتن
irrationalism
عقیده نامعقول یا چرند
john's own opinion
عقیده خود جان
dissents
اختلاف عقیده داشتن
liberty of conscience
ازادی عقیده یا فکر
express an opinion
افهار عقیده کردن
opine
افهار عقیده کردن
karaism
عقیده به نص تورات رداحادیث
pass an opnion
افهار عقیده کردن
preconceive
قبلا عقیده پیداکردن
suggestion
افهار عقیده پیشنهاد
soft shell
دارای عقیده معتدل
epicure
پیرو عقیده اپیکور
veer
تغییر عقیده دادن
epicures
پیرو عقیده اپیکور
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
to be of the opinion that ...
به این عقیده باشند که ...
to make a suggestion
افهار عقیده کردن
veered
تغییر عقیده دادن
veers
تغییر عقیده دادن
tradition
عقیده موروثی عرف
persuasion
اطمینان عقیده دینی
persuasions
اطمینان عقیده دینی
differences of opinion
اختلاف عقیده
[نظر]
I find it's ...
به نظر
[عقیده]
من این ...
I think it's ...
به نظر
[عقیده]
من این ...
change of heart
<idiom>
تغیر عقیده دادن
Difference of opinion (in taste).
اختلا ف عقیده ( سلیقه )
to venture an opinion
جسارتاافهار عقیده کردن
observe
افهار عقیده کردن
suggesting
افهار عقیده کردن
observed
افهار عقیده کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com