Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (6 milliseconds)
English
Persian
supervisory signals
علائم نظارتی
Other Matches
supervisory
نظارتی
supervisory control
کنترل نظارتی
surveillance video recording
نگارش ویدئوی نظارتی
surveillance authority
اولیاء امور نظارتی
regulatory authority
اولیاء امور نظارتی
supervisory authority
اولیاء امور نظارتی
legends
شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
legend
شرح علائم و اختصارات فهرست علائم یا اختصارات
zaph dignbats
علائم زف
symbols
علائم
sinusoidal signals
علائم سینوسی
symptoms
علائم مرض
erection marks
علائم نصب
epiphenomenon
علائم ثانویه
control signals
علائم کنترلی
character set
مجموعه علائم
symbolic table
جدول علائم
symbolic string
رشته علائم
signal transformation
ترادیسی علائم
shading symbols
علائم سایهای
schematic symbols
علائم الگویی
signal fidelity
وفاداری علائم
mathematical symbols
علائم ریاضی
signal man
متصدی علائم
signalman
متصدی علائم
signal regeneration
باززایی علائم
indication signs
علائم راهنمائی
identification signs
علائم تشخیص
hazard signs
علائم خطر
symptom
علائم مرض
facings
علائم ریاضی
sound signal
علائم صدا
economic indicator
علائم اقتصادی
The symptoms ( of a disease) .
علائم بیماری
facing
علائم ریاضی
legend
فهرست علائم واختصارات
staggy
دارای علائم ونشانههای نر
syndrome
علائم مشخصه مرض
legends
فهرست علائم واختصارات
semiotic
وابسته به علائم مرض
semiotic
مکتب علائم رمزی
semeiotic
وابسته به علائم مرض
semeiotic
مکتب علائم رمزی
pictograph
نشان یا علائم تصویری
syndromes
علائم مشخصه مرض
number plates
پلاک علائم مشخصه
prodrome
علائم اولیه مرض
baud rate
نسبت علائم درثانیه
tablature
نوعی علائم موسیقی
dual intensity
تاکید علائم خاص
nomenclature
فهرست علائم واختصارات
emblazonment
تزئین با نشان و علائم
symptomatic
حاکی از علائم مرض
number plate
پلاک علائم مشخصه
accent mark
یکی از علائم تکیه در موسیقی
symbolization
استعمال علائم ونشانهای رمزی
sign of aggregation
علائم مخصوص جمله جبری
sigil
علامت نجومی علائم رمزی
morsecode
علائم رمز تلگرافی مرس
discriminated
با علائم مشخصه ممتاز کردن
discriminate
با علائم مشخصه ممتاز کردن
discriminates
با علائم مشخصه ممتاز کردن
epiphenomenon
علائم بعدی و ثانوی مرض
signal boxes
توقف گاه متصدی علائم
signal box
توقف گاه متصدی علائم
Road signs
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
Follow signs for York.
به علائم شهر یورک توجه کنید.
traffic signal
علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
symbology
مبحث مطالعه علائم ونشانههای رمزی
symbolism
نمایش بوسیله علائم مکتب رمزی
insignia
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
syndromes
مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
syndrome
مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
insigne
علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
accidentalism
تشخیص علائم گمراه کننده مرض
zoomorphism
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
monitor
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
signalment
تعیین هویت باشرح علائم فاهری شخص
monitors
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
lights out
علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
monitored
به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
typographies
فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
typography
فن بیان وتعریف چیزی بصورت علائم ونشانههای رمزی
pragmatics
مطالعه و بررسی روابط میان علائم و استفاده انها
closed circuit
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuits
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
flowchart text
اطلاعات توضیحی که مربوط است به علائم نمودار گردش کار
annular
وسایل و ابزار حلقه دار دارای علائم و اشکال حلقوی
front panel
مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
homeopathy
معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد
phonetician
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
umbrella
طرح چتر
[یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lockjaw
قفل شدن یا کلید شدن دهان که از علائم زودرس کزاز است
external symbol dictionary
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
wire matrix printer
یک چاپگر برخوردی که علائم ماتریس نقطهای را در هربار علامت با فشردن انتهای سیم معینی بر روی نوارمرکبی و کاغذ چاپ میکند چاپگر ماتریسی سیمی
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
assembled
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com