Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (11 milliseconds)
English	Persian
mansion	عمارت بزرگ
mansions	عمارت بزرگ
Other Matches
construction	عمارت
constructions	عمارت
halls	عمارت
hall	عمارت
mansion house	عمارت
imaret	عمارت
edifice	عمارت
diwan	عمارت
divan	عمارت
imaret	عمارت
edifices	عمارت
guildhall	عمارت شهرداری
the interior of a building	اندرون عمارت
flattest	قسمتی از یک عمارت
town halls	عمارت شهرداری
town hall	عمارت شهرداری
building	عمارت دیسمان
guildhalls	عمارت شهرداری
a building of small scale	عمارت کوچک
flat	قسمتی از یک عمارت
gazeboo	عمارت تابستانی
fenestration	روزنههای عمارت
perron	پلکان جلو عمارت
pavilions	عمارت کلاه فرنگی
mansion	عمارت چند دستگاهی
gloriette	عمارت کلاه فرنگی
pavilion	عمارت کلاه فرنگی
mansions	عمارت چند دستگاهی
Capitol	عمارت کنگره درشهرواشینگتن
Capitol	عمارت پارلمان ایالتی
soffite	سقف قسمت پایین عمارت
soffit	سقف قسمت پایین عمارت
insula	دستگاه عمارت اجاره نشینی
interfenestration	فاصله میان روزنه ها یاپنجرههای عمارت
indoors	در داخل عمارت در زیر پناه یا سقف
My grandparents are six feet under. <idiom>	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
gazebo	عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد
macropterous	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
museum piece	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
fossil	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
acroterium	یکی از زوایای رئوس مثلثی شکل سردر عمارت
guild hall	عمارت شهرداری که اصناف یارسته هادران انجمن می کنند
grandam	مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparents	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large	چندان بزرگ بقدری بزرگ
cray	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
entresol	طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
His new luxury mansion is a dar cry from the one bedroom cottage he lived in as a child.	عمارت لوکس جدیدش کجا و کلبه یک خوابه ای که کودکی اش را در آن به سر برد کجا.
lazar housek	عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
big	بزرگ
headmen	بزرگ
spankings	بزرگ
swith	بزرگ
dignified	بزرگ
stour	بزرگ
massive	بزرگ
bulky	بزرگ
bulkiest	بزرگ
considerably large	بس بزرگ
adult	بزرگ
adults	بزرگ
mightier	بزرگ
mightiest	بزرگ
mighty	بزرگ
bulkier	بزرگ
vasty	بزرگ
headman	بزرگ
massively	بزرگ
decuman	بزرگ
gate	در بزرگ
hugeous	بزرگ
immane	بزرگ
smaller	بزرگ نه
small	بزرگ نه
king size	بزرگ
large sized	بزرگ
gates	در بزرگ
egregious	بزرگ
canis majoris	سگ بزرگ
canis major	سگ بزرگ
full bottomed	بزرگ
bandog	سگ بزرگ
majestic	بزرگ
greatest	بزرگ
great-	بزرگ
great	بزرگ
large sized a	بزرگ
of a large size	بزرگ
doyennes	زن بزرگ
doyenne	زن بزرگ
nonus	بزرگ
voluminous	بزرگ
smallest	بزرگ نه
paternal grandmother	نه نه بزرگ
propylon	در بزرگ
biggest	بزرگ
megapod	بزرگ پا
majuscule	بزرگ
eminent	بزرگ
extensive	بزرگ
long ton	تن بزرگ
macro	بزرگ
macrocephalic	بزرگ سر
gravest	بزرگ
graves	بزرگ
grave	بزرگ
magacephalic	بزرگ سر
majuscular	بزرگ
bigger	بزرگ
grosser	بزرگ
extras	بزرگ
larger	بزرگ
large	بزرگ
highest	بزرگ
highs	بزرگ
swingeing	بزرگ
wallopings	بزرگ
walloping	بزرگ
extra-	بزرگ
extra	بزرگ
grosses	بزرگ
grossest	بزرگ
grossing	بزرگ
vast	بزرگ
grossed	بزرگ
high	بزرگ
enormous	بزرگ
largest	بزرگ
majoring	بزرگ
jumbo	بزرگ
jumbos	بزرگ
majored	بزرگ
major	بزرگ
spanking	بزرگ
gross	بزرگ
grander	بزرگ مهم
grandest	بزرگ مهم
large ship	ناو بزرگ
bonfire	اتش بزرگ
bonfires	اتش بزرگ
enlarged	بزرگ کردن
large intestine	روده بزرگ
leading nations	ملتهای بزرگ
grand	بزرگ مهم
largen vi	بزرگ کردن
largen vi	بزرگ شدن
store	مغازه بزرگ
storing	مغازه بزرگ
largen	بزرگ کردن
largen	بزرگ شدن
larged sized	اندازه بزرگ
bass fiddle	ویلن سل بزرگ
tankard	ابخوری بزرگ
tankards	ابخوری بزرگ
jumbo risks	خطرات بزرگ
jeroboam	قدح بزرگ
jack plane	رنده بزرگ
micros	کم بزرگ کننده
micro	کم بزرگ کننده
lofty	بلند بزرگ
hosghead	چلیک بزرگ
high polymer	بسپار بزرگ
to grow [into]	بزرگ شدن
pontiff	کاهن بزرگ
kalong	شبکور بزرگ
large detail	جزء بزرگ
large aircraft	هواپیمای بزرگ
enlarge	بزرگ کردن
bollard	موت بزرگ
bollards	موت بزرگ
viola	ویولن بزرگ
magnum opus	کار بزرگ
pontiffs	کاهن بزرگ
large ship	کشتی بزرگ
leek d;[,vjvi ;i fv'ihd \ik ,	بزرگ دارد
magnifies	بزرگ کردن
maximising	بزرگ کردن
maximize	بزرگ کردن
main frame	کامپیوتر بزرگ
maximized	بزرگ کردن
maximizes	بزرگ کردن
maximizing	بزرگ کردن
magnified	بزرگ کردن
major cycle	بزرگ چرخه
swell	بزرگ شدن
swelled	بزرگ شدن
maximises	بزرگ کردن
maximised	بزرگ کردن
dilating	بزرگ کردن
magnifier	بزرگ ساز
magnify	بزرگ کردن
magnifier	بزرگ کننده
magnifying	بزرگ کردن
grandmother	مادر بزرگ
magnifcation	بزرگ سازی
grandmothers	مادر بزرگ
highs	خیلی بزرگ

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com