Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 231 (23 milliseconds)
English
Persian
roll back
عمل تنزل دادن
Search result with all words
reduce
تنزل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تنزل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تنزل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
devaluate
تنزل قیمت دادن
devalue
تنزل قیمت دادن
devalued
تنزل قیمت دادن
devalues
تنزل قیمت دادن
devaluing
تنزل قیمت دادن
demote
تنزل رتبه دادن
demoted
تنزل رتبه دادن
demotes
تنزل رتبه دادن
demoting
تنزل رتبه دادن
declassified
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifies
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassify
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
declassifying
تنزل رتبه دادن به غیر محرمانه کردن
degrade
تنزل دادن
degrade
تنزل رتبه دادن
degrades
تنزل دادن
degrades
تنزل رتبه دادن
lower
تنزل دادن
lowered
تنزل دادن
lowering
تنزل دادن
lowers
تنزل دادن
playdown
تنزل دادن کوچک کردن
write down
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
write down
تنزل دادن بهای اسمی سهام
Other Matches
exchange depareciation
تنزل ارزش پول خارجی تنزل قیمت ارز
declines
تنزل
degression
تنزل
reduction
تنزل
fall
تنزل
degradation
تنزل
declining
تنزل
declined
تنزل
decline
تنزل
abated
تنزل
abates
تنزل
set back
تنزل
decrease
تنزل
decreased
تنزل
contraction
تنزل
contractions
تنزل
decreases
تنزل
abating
تنزل
depreciation
تنزل
abate
تنزل
regression
تنزل
reductions
تنزل
decadence
تنزل
step backwards
تنزل
decadency
تنزل
regress
تنزل
fall
تنزل کرد ن
depression
تنزل ناصافی
cut rate
تنزل قیمت
depressions
تنزل افسردگی
fall
تنزل کردن
depression
تنزل افسردگی
forfeiture
تنزل ارزش
degrade
تنزل کردن
depressions
تنزل ناصافی
decaying
خرابی تنزل
degrades
تنزل کردن
depreciative
تنزل دهنده
depreciator
تنزل دهنده
decayed
خرابی تنزل
decay
خرابی تنزل
active
تنزل بردار
graceful degradation
تنزل مطبوع
fall off
<idiom>
تنزل کردن
decays
خرابی تنزل
pejorative
تنزل دهنده
to come down with a run
تنزل کردن
demotion
تنزل رتبه
magnetic decay
تنزل مغناطیسی
degradation
تنزل رتبه
degradation
تنزل درجه
magnetic declination
تنزل مغناطیسی
deflation
تنزل قیمت
mark down
تنزل قیمت
to go backward
تنزل کردن
retrograde
تنزل کننده
devaluation
تنزل نرخ
to sink in the scale
در مقام تنزل کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
fluctuation
ترقی و تنزل نوسان
declining economy
اقتصاددر حال تنزل
declining industry
صنعت درحال تنزل
comedown
تنزل رتبه ومقام
a pejorative term
عبارتی تنزل دهنده
declining
تنزل کردن کاستن
decline
تنزل کردن کاستن
declined
تنزل کردن کاستن
devaluation
تنزل قیمت پول
fluctuable
مستعد ترقی و تنزل
declines
تنزل کردن کاستن
currency depreciation
تنزل ارزش پول
decays
فاسد شدن تنزل کردن
decay
فاسد شدن تنزل کردن
to be reduced to the ranks
بپایه سربازی تنزل یافتن
undulation
صعودو نزول ترقی و تنزل
decayed
فاسد شدن تنزل کردن
decaying
فاسد شدن تنزل کردن
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
To decrease. To lower.
پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
bond discount
تنزل مبلغ اسمی اوراق قرضه
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
bathos
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
demonetization
تنزل ارزش پول نسبت به قیمت قانونی خود
regressive tax
مالیاتی که به نسبت کم شدن مبلغ پایه مالیات تنزل کند
seller's option to duble
خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
exchange of full powers
رسمیت یافتن تنزل نرخ ارز مبادله اسناد مربوط به تفویض اختیارات تام
put in more
عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
put option
خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
nose dive
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
sags
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sagged
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
sag
یک بر شدن کوتاه و بلند شدن از باد رانده شدن تنزل کردن ته رفتن
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
business cycle
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
ferry
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
roasting reduction method
روش کاهش تشویهای روش تنزل تشویهای
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifted
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
developments
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdo
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
organization of the ground
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
organisations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten
درشت نشان دادن اهمیت دادن
square away
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
advances
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
massages
ماساژ دادن تغییر دادن
compensate
پاداش دادن عوض دادن
compensated
پاداش دادن عوض دادن
empowers
اختیار دادن وکالت دادن
plating
اب دادن روکش فلز دادن
directs
دستور دادن دستورالعمل دادن
compensates
پاداش دادن عوض دادن
massaged
ماساژ دادن تغییر دادن
to switch on
اتصال دادن جریان دادن
massage
ماساژ دادن تغییر دادن
garnishing
زینت دادن لعاب دادن
massaging
ماساژ دادن تغییر دادن
directed
دستور دادن دستورالعمل دادن
promotes
ترفیع دادن ترویج دادن
promotes
ترفیع دادن درجه دادن
house
منزل دادن پناه دادن
housed
منزل دادن پناه دادن
judging
حکم دادن تشخیص دادن
houses
منزل دادن پناه دادن
lends
عاریه دادن اجاره دادن
order
سفارش دادن دستور دادن
promoting
ترفیع دادن درجه دادن
mitigates
تخفیف دادن تسکین دادن
irritated
خراش دادن سوزش دادن
pronounce
حکم دادن فتوی دادن
pronounces
حکم دادن فتوی دادن
give security for
تامین دادن ضامن دادن
mitigate
تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated
تخفیف دادن تسکین دادن
promoting
ترفیع دادن ترویج دادن
judges
حکم دادن تشخیص دادن
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
lend
عاریه دادن اجاره دادن
individualising
تمیز دادن تشخیص دادن
purging
غرامت دادن جریمه دادن
direct
دستور دادن دستورالعمل دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
promote
ترفیع دادن ترویج دادن
promote
ترفیع دادن درجه دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
judge
حکم دادن تشخیص دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com