English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
English Persian
react عمل کردن در پاسخ به چیزی
reacted عمل کردن در پاسخ به چیزی
reacting عمل کردن در پاسخ به چیزی
reacts عمل کردن در پاسخ به چیزی
Other Matches
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
answer [to something] پاسخ [به چیزی] [راه حل]
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
reactive mode حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
answering پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
responded پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
respond پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
no answer [n/a] [in forms] بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
responds پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
hang وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hangs وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
fixes می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fraise نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
set loose <idiom> رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pull off something [contract, job etc.] چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
refer توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to pirate something چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
referred توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
cession صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
to instigate something چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
quantified محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifies محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounce علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
beck باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
reference توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references توجه کردن یا کار کردن با چیزی
brief خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minding فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minds فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
mind فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
replied پاسخ
replies پاسخ
answering پاسخ
reply پاسخ
replying پاسخ
answered پاسخ
respond پاسخ
answers پاسخ
replication پاسخ
statement پاسخ
response [commentary] پاسخ
representation [statement] پاسخ
in reply to در پاسخ
reaction [answer, commentary] پاسخ
item of written comment پاسخ
no : پاسخ نه
answerback در پاسخ
response پاسخ
responses پاسخ
counterplea پاسخ رد
responded پاسخ
in answer to در پاسخ به
negative reply پاسخ رد
answer پاسخ
responsions پاسخ
responds پاسخ
rebutter پاسخ رد
to reason out something چیزی را حل کردن
to work out something چیزی را حل کردن
deduct کم کردن چیزی از کل
deducted کم کردن چیزی از کل
make something do با چیزی تا کردن
deducts کم کردن چیزی از کل
deducting کم کردن چیزی از کل
to smell at something چیزی را بو کردن
to throw something overboard چیزی را ول کردن
defrosts یخ چیزی را اب کردن
fills پر کردن چیزی
fill پر کردن چیزی
defrosting یخ چیزی را اب کردن
defrosted یخ چیزی را اب کردن
defrost یخ چیزی را اب کردن
make do with something با چیزی تا کردن
to cut something چیزی را کم کردن
to cut back [on] something چیزی را کم کردن
to cut down [on] something چیزی را کم کردن
to definitive answer پاسخ قطعی
response set امایه پاسخ
operandum ابزار پاسخ
response strength نیرومندی پاسخ
response threshold استانه پاسخ
preparatory response پاسخ مقدماتی
response time زمان پاسخ
image response پاسخ تصویر
impluse response پاسخ ایمپولز
responsorial پاسخ دهنده
right answer پاسخ درست
response rate سرعت پاسخ
response latency نهفتگی پاسخ
reflection response پاسخ قرینه
come up with <idiom> یافتن پاسخ
responds پاسخ دادن
manipulandum ابزار پاسخ
replier پاسخ دهنده
response amplitude دامنه پاسخ
response differentiation تفکیک پاسخ
response duration مدت پاسخ
response equivalence هم ارزی پاسخ
response generalization تعمیم پاسخ
response intensity شدت پاسخ
correct response پاسخ درست
content response پاسخ محتوایی
rejoinders پاسخ دفاعی
rejoinder پاسخ دفاعی
plea پاسخ دعوی
an a answer پاسخ مثبت
anatomy response پاسخ کالبدی
answer mode حالت پاسخ
answerback پاسخ برگشتی
irresponsive پاسخ ندهنده
anticipatory response پاسخ انتظاری
vab پاسخ سمعی
whole response پاسخ کلی
rejoining پاسخ دادن
w response پاسخ کلی
vaccum response پاسخ غیابی
rejoin در پاسخ گفتن
rejoin پاسخ دادن
rejoined در پاسخ گفتن
consummatory response پاسخ پایانی
conditioned response پاسخ شرطی
answerable پاسخ دار
color response پاسخ رنگ
running rate اهنگ پاسخ
rejoins پاسخ دادن
rejoins در پاسخ گفتن
oracles پاسخ مبهم
rejoining در پاسخ گفتن
oracle پاسخ مبهم
to make a response پاسخ دادن
rejoined پاسخ دادن
voice answer back پاسخ سمعی
answering : جواب پاسخ
answers : جواب پاسخ
position response پاسخ مکانی
calculation پاسخ تقریبی
respond پاسخ دادن
moro response پاسخ مورو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com