Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
cicatrization
عمل گوشت نوبالا اوردن زخم وباقی گذاردن نشان
Other Matches
healing by second intention
خوب شدن زخم بوسیله گوشت نوبالا اوردن
granulet
گوشت نوبالا اورده
granulation
دانه دور زخم گوشت نوبالا اوری
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
cicatrize
گوشت نو بالا اوردن
checks
نشان گذاردن
checked
نشان گذاردن
impresses
نشان گذاردن
demark
نشان گذاردن
demarcating
نشان گذاردن
impress
نشان گذاردن
impressing
نشان گذاردن
demarcated
نشان گذاردن
demarcate
نشان گذاردن
impressed
نشان گذاردن
demarcates
نشان گذاردن
check
نشان گذاردن
chalk
باگچ نشان گذاردن
chalking
باگچ نشان گذاردن
chalks
باگچ نشان گذاردن
chalked
باگچ نشان گذاردن
obelize
با این علامت "-" نشان گذاردن
mottle
با خالهای رنگارنگ نشان گذاردن
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
salami
گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pomace
گوشت سیب گوشت میوه
club steak
قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
grasps
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
بچنگ اوردن گیر اوردن
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
markings
نشان دار سازی نشان
marking
نشان دار سازی نشان
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
mark
نشان کردن نشان
marks
نشان کردن نشان
meat
گوشت
flesh-and-blood
گوشت
meats
گوشت
pulpless
بی گوشت
flesh and blood
گوشت
preserved meat
گوشت
proud flesh
گوشت نو
viand
گوشت
granulation tissue
گوشت نو
basting
گوشت
brawn
گوشت
flesh
گوشت
lay
گذاردن
tabled
تو گذاردن
tables
تو گذاردن
investing
گذاردن
invests
گذاردن
invested
گذاردن
table
تو گذاردن
lays
گذاردن
invest
گذاردن
to lay it on thick
گذاردن
impone
گذاردن
skew
کج گذاردن
to lay it on with a trowel
گذاردن
reposal
گذاردن
instate
گذاردن
to leave out
جا گذاردن
sets
گذاردن
tabling
تو گذاردن
set
گذاردن
setting up
گذاردن
skews
کج گذاردن
skewing
کج گذاردن
repose
گذاردن
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
rib
گوشت دنده
sirloins
گوشت راسته
fruit pulp
گوشت میوه
pemmican
گوشت خشکانده
fleshmonger
گوشت فروش
mutton
گوشت گوسفند
fuzz ball
گوشت زیادی
french chop
گوشت دنده
sirloin
گوشت راسته
diastasc
اب خوش گوشت
pemican
گوشت خشکانده
red meat
گوشت گاووگوسفند
pork
گوشت خوک
gambrel
قلاب گوشت
venison
گوشت گوزن
flash hook
قلاب گوشت
grilling
گوشت کباب کن
ham
گوشت ران
dripping
چکیده گوشت
grills
گوشت کباب کن
mince
گوشت قیمه
minces
گوشت قیمه
veal
گوشت گوساله
mangler
گوشت خرد کن
flesh hook
قلاب گوشت کش
meaty
گوشت دار
murrain
گوشت مرده
flesher
گوشت فروش
meatier
گوشت دار
lenten
بی گوشت لاغر
meatiest
گوشت دار
masher
گوشت کوب
meatman
گوشت فروش
grill
گوشت کباب کن
goose
گوشت غاز
flab
گوشت شل و آویزان
carneous
گوشت مانند
carnification
گوشت سازی
carnosity
گوشت زیاد
caruncle
گوشت پاره
stringer
چنگک گوشت
stringers
چنگک گوشت
sarcophagous
گوشت خوار
white meat
گوشت سفید
collop
برش گوشت
carrion
گوشت گندیده
green meat
گوشت کهنه
pancreases
خوش گوشت
pancreas
خوش گوشت
chopping board
تختهسبزیو گوشت
lambs
گوشت بره
horseflesh
گوشت اسب
beefy
گوشت الو
flab
گوشت اضافی
luncheon meat
گوشت ساندویچی
beef tea
جوهریاشیره گوشت
incarnant
گوشت نو اور
outgrowth
گوشت زیادی
blowfly
مگس گوشت
meat fly
مگس گوشت
shin
گوشت قلم پا
shins
گوشت قلم پا
pulpous
گوشت دار
emaciated
گوشت رفته
haslet
گوشت کبابی
brisket
گوشت سینه
spareribs
گوشت دنده
butchery business
گوشت فروشی
lamb
گوشت بره
beefed up
گوشت گاو
gravy
شیره گوشت
chop
گوشت دنده
lappet
گوشت اویخته
shoulder
گوشت سردست
the pulp of an apple
گوشت سیب
killcalf
گوشت فروش
chop
گوشت کتلت
leg
گوشت ران
top round
گوشت کبابی
beef
گوشت گاو
leal meat
گوشت لخم
pot roast
گوشت اب پزشده
consomme
اب گوشت تنگاب
surloin
گوشت مازه
pot roasts
گوشت اب پزشده
tables
معوق گذاردن
imprints
گذاردن زدن
consigns
امانت گذاردن
leave alone
تنها گذاردن
novelize
بدعت گذاردن
gage
وثیقه گذاردن
tabled
معوق گذاردن
incase
در جعبه گذاردن
leave alone
بحال گذاردن
consign
امانت گذاردن
silo
در سیلو گذاردن
imprint
گذاردن زدن
imprinted
گذاردن زدن
imburse
درکیسه گذاردن
tabling
معوق گذاردن
consigning
امانت گذاردن
places
در محلی گذاردن
stroking
سرکش گذاردن
bestowed
امانت گذاردن
strokes
سرکش گذاردن
bestowing
امانت گذاردن
bestows
امانت گذاردن
to step in
پامیان گذاردن
stroked
سرکش گذاردن
stroke
سرکش گذاردن
table
معوق گذاردن
suspends
معوق گذاردن
suspending
معوق گذاردن
bestow
امانت گذاردن
placing
در محلی گذاردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com