Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English
Persian
undertake
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertaken
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
undertakes
عهده دار شدن بر عهده گرفتن متعهد شدن
Other Matches
take over
به عهده گرفتن
undertaking
به عهده گرفتن
to bear any customs duties
هر گونه عوارض گمرکی را به عهده گرفتن
to bear all customs duties and taxes
تمام عوارض گمرکی و مالیات را به عهده گرفتن
undertake
متعهد شدن عهده دار شدن
undertaken
متعهد شدن عهده دار شدن
undertakes
متعهد شدن عهده دار شدن
tackled
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
responsibilities
عهده
on
عهده
responsibility
عهده
undertaking
عهده
cope
از عهده برامدن
charges
عهده دارکردن
afford
از عهده برآمدن
afforded
از عهده برامدن
affording
از عهده برامدن
affords
از عهده برامدن
copes
از عهده برامدن
charge
عهده داری
charges
عهده داری
copings
از عهده برامدن
coped
از عهده برامدن
to be incapable
از عهده بر نیامدن
entrusted
عهده دار
charge
عهده دارکردن
acquit
از عهده برآمدن
incumbency
عهده داری
charged
عهده دار
take out
از عهده برامدن
responsible
عهده دار
guaranteed
عهده دار شدن
guarantees
عهده دار شدن
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
drawen on the national bank
عهده بانک ملی
guarantee
عهده دار شدن
drawn on
کشیده شدن عهده
assume
عهده دار شدن
stand
عهده دارشدن موقعیت
assumes
عهده دار شدن
draw
کشیده شدن عهده
be up to
به عهده کسی بودن
draws
کشیده شدن عهده
at owner's risks
ریسک به عهده مالک
sponsorship
عهده گیری اعانت
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope .
از عهده من خارج است
draw on
عهده کسی برات کشیدن
take the chair
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
duties on buyer's account
حقوق گمرکی به عهده خریداراست
hold the fort
<idiom>
از عهده کاری شاق برآمدن
carrier's risk
خطرات به عهده حمل کننده
caveat subscriptor
مسئولیت به عهده عضو میباشد
answers
جواب دادن از عهده برامدن
answering
جواب دادن از عهده برامدن
answered
جواب دادن از عهده برامدن
emprise
تقریر عهده دار شدن
answer
جواب دادن از عهده برامدن
carrige forward
کرایه به عهده گیرنده کالا
To assume office .
عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
see one's way clear to do something
<idiom>
احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
acquits
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
He wI'll give a good account of himself.
خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
the burden of proof rests with
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
carry the ball
<idiom>
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
monopolylogue
نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
the burden of proof rests of claimant
بار اثبات بر عهده شاکی است
owner's risk
خطر یاخطرات به عهده صاحب کالا
carrier's risk
ریسک به عهده شرکت حمل ونقل
acquitting
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
cashier's check
چکی که بانک عهده خود بکشد
I shall personally undertake tht you make a profit.
من شخصا" به عهده می گیرم که شما سود ببرید
bisque
امتیاز تعادلی که زمان استفاده از ان به عهده بازیگراست
primary
کانالی که ارسسال داده را بین دو وسیله بر عهده دارد
tenantable repair
تعمیراتی که بر عهده مستاجراست تعمیرات جزیی عین مستاجره
He undertook the primiership at the age of eighty.
درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
parlementaire
کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
hanging committee
انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
at owner's risk
معامله با قید این که هر گونه خسارت به عهده صاحب جنس باشد
profit centre
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
devices
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device
برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
answering machines
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machine
نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
place utility
استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
lu
LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است
service
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
serviced
شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
dedicated
کامپیوتری در شبکه که به چاپگر متصل است و وفیفه مدیریت کارهای چاپ و صنعت چاپ کاربران در شبکه را بر عهده دارد
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
paging
فرمولی که مدیریت حافظه حافظه به صفحات اختصاص میدهد. و نیز انتقال بین حافظه پشتیبان و حافظه اصلی به روش کار را بر عهده دارد
paged address
مدار منطقی الکترونیک که ترجمه بین آدرس منطقی مربوطه به صفحه کاغذ و آدرس واقعی فیزیکی که مراجعه شده است را بر عهده دارد
declaration of trust
افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
promiser
متعهد
guarantors
متعهد
promisee
متعهد له
underwriter
متعهد
guaranty
متعهد له
subscribers
متعهد
committed
[to]
<adj.>
متعهد
[به]
obligator
متعهد
obligee
متعهد له
obligor
متعهد
underwriters
متعهد
promisor
متعهد
subscriber
متعهد
guarantor
متعهد
warranty
متعهد
surety
متعهد
warranties
متعهد
sureties
متعهد
warrantor
متعهد
warranter
متعهد
warrantee
متعهد له
bailee
ضامن و متعهد
pledges
متعهد کردن
federated
متعهد کرد
guarantee
ضامن متعهد
engage
متعهد کردن
professed
متعهد مدعی
federate
متعهد کرد
engage
متعهد شدن
pledging
متعهد کردن
guarantees
ضامن متعهد
guaranteed
ضامن متعهد
pledge
متعهد کردن
federates
متعهد کرد
stalwart
<adj.>
با وفا
[متعهد]
engages
متعهد کردن
guarantor
کفیل متعهد
guarantors
کفیل متعهد
federating
متعهد کرد
plight
متعهد کردن
plight
متعهد شدن
non-aligned
غیر متعهد
pledged
متعهد کردن
engages
متعهد شدن
to bind
متعهد ساختن
nonaligned
غیر متعهد
release from the obligation
ابراء ذمه متعهد
engage
نامزدکردن متعهد کردن
engages
نامزدکردن متعهد کردن
nonalignment
کشور غیر متعهد
bind
متعهد وملزم ساختن
binds
متعهد وملزم ساختن
guarantees
تکفل کردن متعهد له
guaranteed
تکفل کردن متعهد له
guarantee
تکفل کردن متعهد له
Can I pin you down to that?
شما را به این متعهد بکنم؟
pledges
متعهد شدن التزام دادن
pledging
متعهد شدن التزام دادن
pledged
متعهد شدن التزام دادن
i undertake to pay that sum
متعهد میشوم که ان مبلغ رابپردازم
obliges
متعهد شدن لطف کردن
pledge
متعهد شدن التزام دادن
obliged
متعهد شدن لطف کردن
oblige
متعهد شدن لطف کردن
gage
شرط بستن متعهد شدن
to engage yourself to do something
خود را به انجام امری متعهد نمودن
to undertake to do something
رسما متعهد به انجام کاری شدن
to commit yourself to do something
خود را به انجام امری متعهد نمودن
nonalignment
روش سیاسی غیر متعهد بودن
to pin somebody down on something
کسی را به چیزی متعهد و ملتزم کردن
implied assumpist
تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
minuteman
داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
bond
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
undertaker
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertaking
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
undertakers
کسیکه کفن ودفن مرده را بعهده میگیرد مقاطعه کارکفن ودفن متعهد
association for system management
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
asm
Yystems for Associationیک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کندanagement
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
subscribe
ابونه شدن متعهد شدن
subscribing
ابونه شدن متعهد شدن
subscribes
ابونه شدن متعهد شدن
subscribed
ابونه شدن متعهد شدن
del credere agent
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
nonaligned
کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
trusts
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com