English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 251 (52 milliseconds)
English Persian
remodel عوض کردن تعمیر کردن
remodeled عوض کردن تعمیر کردن
remodeling عوض کردن تعمیر کردن
remodelled عوض کردن تعمیر کردن
remodelling عوض کردن تعمیر کردن
remodels عوض کردن تعمیر کردن
Search result with all words
service تعمیر کردن
serviced تعمیر کردن
repair تعمیر کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired تعمیر کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
patch تعمیر کردن
patches تعمیر کردن
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
mend تعمیر کردن
mended تعمیر کردن
mends تعمیر کردن
refit تعمیر کردن
refits تعمیر کردن
refitted تعمیر کردن
refitting تعمیر کردن
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
restore تعمیر کردن
restored تعمیر کردن
restores تعمیر کردن
restoring تعمیر کردن
rehash تعمیر کردن
rehashed تعمیر کردن
rehashes تعمیر کردن
fix تعمیر کردن
fixes تعمیر کردن
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
refashion تعمیر کردن
to patch up تعمیر کردن
vamp وصله تعمیر کردن
patch up <idiom> تعمیر کردن
darn [conservate] تعمیر کردن
to mend a puncture لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
to repair a flat tire لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
to repair the roof بام [خانه] را تعمیر کردن
Other Matches
utilities'man متخصص تعمیر دستگاههای حرارتی و برقی تعمیر کارتاسیسات
disrepair احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
service تعمیر
repaired تعمیر
serviced تعمیر
repair تعمیر
remaking تعمیر
repairing تعمیر
mending تعمیر
repairs تعمیر
renovation تعمیر
spot repair تعمیر در جا
maintenance تعمیر
upkeep تعمیر
instauration تعمیر
face lifting تعمیر
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to do up تعمیر رکدن
maintenance تعمیر و نگهداری
out of repair نیازمند تعمیر
in disrepair محتاج تعمیر
darner تعمیر کننده
repair time مدت تعمیر
aircraft repair تعمیر هواپیما
field service تعمیر در محل
in bad repair نیازمند تعمیر
repair kit جعبه تعمیر
serviceability تعمیر پذیری
gunner's mate تعمیر کارتوپ
maintenance نگهداری و تعمیر
serviceman تعمیر کار
serviceability قابلیت تعمیر
base repair تعمیر اساسی
emergency repair تعمیر اضطراری
servicemen تعمیر کار
under repairing دردست تعمیر
reconditioning تعمیر مجدد
under repair در دست تعمیر
under repair تحت تعمیر
over haul تعمیر اساسی
reparation تعمیر عوض
spot repair تعمیر در محل
retread process تعمیر مجدد
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
communication technician تعمیر کارفنی مخابرات
plate layer متصدی تعمیر خط اهن
mean repair time زمان میانگین تعمیر
pattern generator مولد تعمیر کار
mean time to repair زمان میانگین تعمیر
repair kit دست ابزاروسایل تعمیر
repair pit چاهک تعمیر اتومبیل
maintenance routine روال تعمیر و نگهداری
docking report گزارش تعمیر ناو
docks حوضچه تعمیر ناو
rebuild نوسازی تعمیر مجدد
dry docks محل تعمیر کشتی
maintenance work کار تعمیر و نگهداری
dock حوضچه تعمیر ناو
rebuilds نوسازی تعمیر مجدد
upkeep هزینه نگهداری و تعمیر
docked حوضچه تعمیر ناو
dry dock محل تعمیر کشتی
steam fitter تعمیر کارلوله بخار
floating dock حوضچه شناور تعمیر کشتی
dry docks استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
deffered maintenance تعمیر ونگهداری غیر معمولی
customers نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
remote maintenance تعمیر و نگهداری از راه دور
customer نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
motor tool ابزار و وسایل تعمیر اتومبیل
service بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
terminals خرابی که قابل تعمیر نیست
remote servicing تعمیر و نگهداری از راه دور
serviced بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
maintenance shop کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
mending گردآوری شده برای تعمیر
maintenance programmer برنامه نویس تعمیر ونگهداری
awaiting aircraft availability زمان انتظار درخط تعمیر
terminal خرابی که قابل تعمیر نیست
fit call رده یکم تعمیر و نگهداری
dry dock استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
green run اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
unserviceable غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
Can you repair my car? آیا میتوانید اتومبیلم را تعمیر کنید؟
awaiting aircraft availability زمان تحت تعمیر بودن هواپیما
accumulation time زمان تحت تعمیر بودن وسیله
relaying برداشتن و دوباره جاگذاری سنگفرشهابرای تعمیر
bodywork ساختن یا تعمیر اتاق و بدنهی اتومبیل
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
service time window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
Can you get it repaired? آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com