English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
English Persian
alloy عیار زدن معتدل کردن
alloys عیار زدن معتدل کردن
Other Matches
attemper معتدل کردن
seasoned ادویه زدن معتدل کردن
seasons ادویه زدن معتدل کردن
season ادویه زدن معتدل کردن
standarize با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
titrate عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
tempered معتدل کردن میزان کردن
temper معتدل کردن میزان کردن
tempers معتدل کردن میزان کردن
moderates معتدل
sane معتدل
moderating معتدل
temperate معتدل
middleman معتدل
middlemen معتدل
moderate معتدل
moderated معتدل
moderate fog مه معتدل
soberly معتدل
saner معتدل
soft-spoken معتدل
greenest معتدل
green معتدل
sober معتدل
mildest معتدل
sanest معتدل
soft spoken معتدل
milder معتدل
mild معتدل
mitigatory معتدل
mitigative معتدل
mediums متوسط معتدل
medium متوسط معتدل
temperate climate اقلیم معتدل
moderate sea دریای معتدل
temperate climate اب و هوای معتدل
modest معتدل نسبتا کم
subtil عیار
globetrotter عیار
globetrotters عیار
carat عیار
long headed عیار
errant عیار
rover عیار
carats عیار
alloys عیار
fineness عیار
alloy عیار
sane views نظریات معقولانه یا معتدل
moderated ماده معتدل کننده
ambivert ادم معتدل و میانه رو
moderate ماده معتدل کننده
moderates ماده معتدل کننده
soft shell دارای عقیده معتدل
moderating ماده معتدل کننده
inordinate مفرط غیر معتدل
analyze [American] عیار گرفتن
plate mark نشان عیار
analyse [British] عیار گرفتن
assayer صاحب عیار
examine عیار گرفتن
titration تعیین عیار
evaluate عیار گرفتن
sterling تمام عیار
pucka تمام عیار
assays عیار گرفتن
titles عیار عوض
pukka تمام عیار
assay عیار گرفتن
dissect [analyse] عیار گرفتن
explore عیار گرفتن
study عیار گرفتن
full-scale تمام عیار
fineness عیار فلزات
determine عیار گرفتن
title عیار عوض
check عیار گرفتن
assay عیار گرفتن
dyed-in-the-wool تمام عیار
base ore کانه کم عیار
survey عیار گرفتن
gold carats f. زرهیجده عیار
bolt [examine] عیار گرفتن
enquire into عیار گرفتن
scrutinize عیار گرفتن
look into عیار گرفتن
inspect عیار گرفتن
full scale تمام عیار
investigate عیار گرفتن
slake معتدل شدن کاهش یافتن
slakes معتدل شدن کاهش یافتن
slaked معتدل شدن کاهش یافتن
modifies تغییر دادن معتدل ساختن
modify تغییر دادن معتدل ساختن
modifying تغییر دادن معتدل ساختن
perfecting بی عیب تمام عیار
perfects بی عیب تمام عیار
perfected بی عیب تمام عیار
assay عیار گرفتن سنجش
monetary stand عیار قانونی مسکوکات
hallmark انگ نشانه عیار
hip and thigh یکسره تمام عیار
assays عیار گرفتن سنجش
full bodied money پول تمام عیار
hallmarks انگ نشانه عیار
pixing the coin سنجش عیار سکه
perfect بی عیب تمام عیار
jabiru لک لک ابزی نقاط گرم و معتدل امریکا
intemperate zone منطقه غیر معتدل یرد یا بسیارگرم
full bodied gold coin سکه طلای تمام عیار
holergasia روان پریشی تمام عیار
standard عیار قانونی استاندارد مقرر
bullion شمش فلزات با عیار معین
standards عیار قانونی استاندارد مقرر
beau ideal زیبای تمام عیار کمال مطلوب
He was every inch a frenchman. اویک فرانسوی تمام عیار بود
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
socialist international بین الملل سوسیالیست انجمن جهانی احزاب سوسیال دمکرات در لندن که به سال 1591 تاسیس یافته است واعضا ان را احزاب سوسیالیست معتدل تشکیل می دهند
fabianism نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com