Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
slosh
غذای چسبناک مشروب لزج
sloshes
غذای چسبناک مشروب لزج
sloshing
غذای چسبناک مشروب لزج
Other Matches
liquor
مشروب خوردن یاخوراندن مشروب
liquors
مشروب خوردن یاخوراندن مشروب
sticking
چسبناک
muculent
چسبناک
gooey
چسبناک
stick
چسبناک
sticky
چسبناک
inviscid
چسبناک
tacky
چسبناک
resinous
چسبناک
glaireous
چسبناک
limy
چسبناک
goo
چسبناک
pasties
چسبناک
pasty
چسبناک
sizy
چسبناک
cohesive
چسبناک
adhesive force
چسبناک
viscous
چسبناک
slabs
چسبناک
dauby
چسبناک
slab
چسبناک
viscid
چسبناک
viscose
چسبناک
adhesives
چسبناک
adhesive
چسبناک
self-adhesive
چسبناک
cloggy
چسبناک
sticky slag
شلاکه چسبناک
stick-on
چسبنده چسبناک
sticky slag
سرباره چسبناک
thready
نازک چسبناک
smeary
چرب چسبناک
jammy
چسبناک لوچ
grume
مایع چسبناک
stringy
نخ مانند چسبناک
cloggy snow
برف چسبناک
sticky
چسبناک کردن
string
چسبناک دراز
cohesive soil
خاک چسبناک
cohesive soil
زمین چسبناک
limes
چسبناک کردن اغشتن
lime
چسبناک کردن اغشتن
gliadin
قسمت چسبناک و لزج گلوتن
glairy
مثل سفیده تخم مرغ چسبناک
gley
خاک رس چسبناک وخاکستری مایل به ابی
slime
چیز چسبناک لجن مال کردن
Band-Aid
نوار کوچک زخم بندی که لبههای آن چسبناک است
Band-Aids
نوار کوچک زخم بندی که لبههای آن چسبناک است
health food
غذای سالم
health foods
غذای سالم
sop
غذای مایع
junk foods
غذای ناسالم
entree
غذای اصلی
chicken feed
غذای جوجه
stinkpot
غذای بدبو
spirilual nutriment
غذای روحانی
birdseed
غذای پرندگان
sweetmeat
غذای شیرین
sops
غذای مایع
antipasto
غذای اشتهااور
meats
غذای اصلی
meat
غذای اصلی
luncheon
غذای مفصل
junk food
غذای ناسالم
seafood
غذای دریایی
when in season
غذای فصل
luncheons
غذای مفصل
restorative food
غذای مقوی
dish of the day
غذای روز
shore dinner
غذای دریایی
potluck
غذای مختصر
cornmeal
غذای ذرت
plant food
غذای گیاه
dinette
غذای گرم
plant food
غذای گیاهی
fondu
نوعی غذای سویسی
chow mein
نوعی غذای چینی
stenophagous
غذای محدود خوار
chopsuey
نوعی غذای چینی
debilitant
غذای ضعیف کننده
Oily skin (food).
پوست ( غذای ) چرب
set menu
صورت غذای هر روزه
a special menu
صورت غذای مخصوص
Frozen meat ( food ) .
گوشت ( غذای ) یخ زده
Good wholesome food .
غذای سالم وکامل
gastronomist
متخصص غذای لذیذ
board
غذای روی میز
boarded
غذای روی میز
bakemeat
شیرینی اردی غذای پخته
speciality of the house
غذای مخصوص طبخ منزل
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
baked meat
شیرینی اردی غذای پخته
to toy with one's food
با غذای خود بازی کردن
progressive cookery
پخت تدریجی غذای یکان
food container
فرف غذای قابل حمل
Rice is a wholesome food .
برنج غذای کاملی است
casseroles
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
entremets
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
agape
غذای سبک پس ار جشنی در کلیسا
[دین]
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
ravioli
نوعی غذای ایتالیایی از گوشت و نشاسته
underfeed
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
succotash
غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
casserole
نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
mawkish
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
drinks
مشروب
drink
مشروب
beverage
مشروب
tippled
مشروب
tipple
مشروب
tipples
مشروب
strunt
مشروب
beverages
مشروب
tippling
مشروب
pottle
مشروب
The food was not fit to eat.
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
I revisited her recipe.
من دستور کار
[غذای]
او
[زن]
را دوباره بکار بردم.
for half board
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
snorting
جرعه مشروب
boozes
مشروب الکلی
boozed
مشروب الکلی
A good stiff ( strong ) alchoholic drink .
مشروب پرمایه
booze
مشروب الکلی
slugs
یک جرعه مشروب
slugged
یک جرعه مشروب
slug
یک جرعه مشروب
intoxicants
مشروب مسکر
rummer
لیوان مشروب
purl
مشروب مالت
snorted
جرعه مشروب
snort
جرعه مشروب
liquor
مشروب الکلی
liquors
مشروب الکلی
purls
مشروب مالت
slumgulion
مشروب بی مزه
snorts
جرعه مشروب
purling
مشروب مالت
purled
مشروب مالت
intoxicant
مشروب مسکر
boozy
وابسته به مشروب
barkeeper
مشروب فروش
barkeep
مشروب فروش
bootleg
مشروب قاچاق
boozier
وابسته به مشروب
shots
یک گیلاس مشروب
birl
مشروب خوردن
boozer
مشروب خور
hooch
مشروب تند
boozers
مشروب خور
shot
یک گیلاس مشروب
drinkers
مشروب خور
boozing
مشروب الکلی
halazone
پودرضدعفونی اب مشروب
drinker
مشروب خور
booziest
وابسته به مشروب
puffing
مشروب گازدار پفک
puffs
مشروب گازدار پفک
wish wash
مشروب ابکی اب زیپو
puff
مشروب گازدار پفک
supped
شام دادن مشروب
nightcap
مشروب قبل ازخواب
hooch
مشروب قاچاقی وپست
hard drink
مشروب قوی و پر الکل
sup
شام دادن مشروب
sups
شام دادن مشروب
supping
شام دادن مشروب
It melts in the mouth.
مثل آب مشروب می خورد
rum running
حمل مشروب قاچاق
john barleycorn
مشروب الکلی خانگی
caroused
در مشروب افراط کردن
carouse
در مشروب افراط کردن
stimulant
مشروب الکلی انگیزه
grogshop
دکان مشروب فروشی
nightcaps
مشروب قبل ازخواب
bibber
ادم معتاد به مشروب
carousing
در مشروب افراط کردن
strong drink
مشروب قوی و پر الکل
carouses
در مشروب افراط کردن
hollands
جین یا مشروب هلندی
bottlegger
فروشنده مشروب قاچاق
dramshop
سالن مشروب فروشی
dramshop
بار مشروب فروشی
swizzle
مشروب مست کننده
stimulants
مشروب الکلی انگیزه
He warned he would go on a termless hunger strike.
او
[مرد]
هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
slop
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
broth
غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
bowler
مشروب خوارافراطی دائم الخمر
bowlers
مشروب خوارافراطی دائم الخمر
shebeen
مشروب فروش بدون پروانه
slopped
مشروب رقیق وبی مزه
bone dry
کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
slopping
مشروب رقیق وبی مزه
to take a cup too much
<idiom>
بیش از اندازه مشروب خوردن
slop
مشروب رقیق وبی مزه
skid row
محله مشروب فروشهای ارزان
He drank himself to death.
آنقدر مشروب خورد تامرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com