Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
solatium
غرامت برای ترضیه خاطر
Other Matches
self gratification
ترضیه خاطر
for his sake
برای خاطر او
for pity's sake
برای خاطر خدا
for nothing
برای خاطر هیچ
inorder to
به خاطر اینکه برای
for a mere nothing
برای خاطر هیچ
for mercy sake
برای خاطر خدا
in the interests of truth
برای خاطر راستی
for god's sake
برای خاطر خدا
you must w the signal
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
i did it only for your sake
برای خاطر شما این کار راکردم و بس
For Gods sake!For heavens sake.
بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
You can rest assured.
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
indulgence in one's wishes
تسلیم بخواهشهای نفس ترضیه نفس
considerations
غرامت
remuneration
غرامت
recompensed
غرامت
remunerations
غرامت
solatium
غرامت
recompenses
غرامت
recompensing
غرامت
consideration
غرامت
indemnities
غرامت
indemnity
غرامت
compensate some one losses
غرامت
compensatory amount
غرامت
compensaion
غرامت
penalty
غرامت
penalties
غرامت
recompense
غرامت
fine
غرامت
compensations
غرامت
repayment
غرامت
bote
غرامت
repayments
غرامت
compensation
غرامت
fined
غرامت
finest
غرامت
war indemnity
غرامت جنگی
indemnity
غرامت پرداختن
recompense
غرامت پرداختن
indemnitor
غرامت پرداز
indemnitee
غرامت گیر
recompensed
غرامت پرداختن
damage
غرامت ضرر
damageable
غرامت بردار
recompensing
غرامت پرداختن
compensations
غرامت تاوان
recompenses
غرامت پرداختن
damage
خسارت غرامت
compensation
غرامت تاوان
indemnify
غرامت پرداختن
indemnities
غرامت پرداختن
reparation
جبران غرامت
loss of claim
فقدان غرامت
letter of indemnity
غرامت نامه
indemnification
پرداخت غرامت
indemnificatory
غرامت امیز
compensations
غرامت عوض دادن
damage
غرامت معیوب کردن
ransoms
غرامت جنگی جزیه
ransom
غرامت جنگی جزیه
compensation
غرامت عوض دادن
indemnify
غرامت بیمه زیان
cash collection voucher
سندپرداخت غرامت نقدی
indemnify
صدمه زدن به غرامت دادن
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
for the love of
به خاطر,
remembrance
خاطر
minds
خاطر
minding
خاطر
Due to
به خاطر
on account of somebody
[something]
به خاطر
mind
خاطر
for his sake
به خاطر او
behalf
خاطر
sake
خاطر
gladly
با مسرت خاطر
attentions
خاطر حواس
amativeness
خاطر خواهی
lacerated
خاطر ازرده
surest
خاطر جمع
free will
طیب خاطر
depressed
<adj.>
افسرده خاطر
downhearted
<adj.>
افسرده خاطر
in view of
<idiom>
به خاطر اینکه
sure
خاطر جمع
to escape one's memory
از خاطر رفتن
umbrageous
رنجیده خاطر
to imprint on the mind
در خاطر نشاندن
leisurely
بافراغت خاطر
despondent
<adj.>
افسرده خاطر
spontaneous generation
بطیب خاطر
tranquility
اسایش خاطر
solace
تسلیت خاطر
gladness
مسرت خاطر
ex officio
به خاطر شغل
peace of mind
اسودگی خاطر
tranquillity
اسایش خاطر
surer
خاطر جمع
in service
به خاطر خدمت
of ones own accord
بطیب خاطر
uneasiness
خاطر تشویش
security
اسایش خاطر
attention
خاطر حواس
point
خاطر نشان کردن
to imprint on the mind
خاطر نشان کردن
put one's finger on something
<idiom>
کاملابه خاطر آوردن
for ones own hand
به خاطر خود شخص
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake .
محض خاطر خدا
accord
دلخواه طیب خاطر
accorded
دلخواه طیب خاطر
accords
دلخواه طیب خاطر
spontaneously
به طیب خاطر بی اختیار
to feel sure
خاطر جمع بودن
For your sake .
محض خاطر شما
for a song
<idiom>
به خاطر پول کمی
relief
ترمیم اسایش خاطر
nuisances
مایه تصدیع خاطر
stamp on the mind
خاطر نشان کردن
for security reasons
به خاطر دلایل امنیتی
for reasons of safety
به خاطر دلایل امنیتی
certes
خاطر جمعی تحقیق
take it out on
<idiom>
بی محلی به خاطر عصبانیت
to stamp on the mind
خاطر نشان کردن
depend upon it
خاطر جمع باشید
to impress on the mind
خاطر نشان کردن
nuisance
مایه تصدیع خاطر
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
composedly
به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
troubler
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
ex gratia
به خاطر میل یا علاقهی شخصی
a small grimace
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
heart sease
اسایش قلب اسودگی خاطر
moue
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
gob
[British E]
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
trap
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
pout
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
unspontaneous
بدون طیب خاطر زورکی
come into one's own
<idiom>
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
fixations
خیره شدگی تعلق خاطر
pursuit of happiness
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
fixation
خیره شدگی تعلق خاطر
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
take to task
<idiom>
به خاطر اشتباه سرزنش شدن
that is why
به خاطر این است که چرا
secure
بی خطر خاطر جمع مطمئن
secures
بی خطر خاطر جمع مطمئن
I have to study
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
to languish
پژولیدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
We were all so anxious about you.
ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
i do it in your interest
به خاطر شما این کار رامیکنم
carded for record
معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
to languish
ضایع شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
Peeping Toms
نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
Peeping Tom
نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
guerrillas
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
de minimis exception
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
He did it for the sake of his family .
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
guerillas
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
sue somebody for damages
کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
unprompted
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
He seems to have a lot of confidence.
خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
to languish
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish
هرز رفتن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
recognizing
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognize
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognises
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizes
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
recognising
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
indemnify
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
primage
اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
blow up
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
purging
غرامت دادن جریمه دادن
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft
بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
safety
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
neural network
سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
strategies
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
recalls
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com