English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
To be in raptures . To be overjoyed . غرق در شادی بودن
Other Matches
joyance شادی
capers شادی
exultation شادی
joy شادی
curvet شادی
joys شادی
jubilation شادی
joyless بی شادی
pleasance شادی
gala شادی
galas شادی
airiness شادی
gaiety شادی
capered شادی
glee شادی
rejoicings شادی
revelery شادی
rejoicing شادی
caper شادی
joys شادی کردن
joy شادی کردن
banzai هلهله شادی
exultance وجد و شادی
jubilate فریاد شادی
plaudit هلهله شادی
high jinks سروصدا و شادی
merriment ابراز شادی
jubilee روز شادی
jubilees روز شادی
joie de vivre زیست شادی
acclamation تحسین و شادی
reveled شادی کردن
breezy شادی بخش
effervescence طراوت و شادی
revelled شادی کردن
happiness شادی خوشنودی
fool's paradise شادی احمقانه
reveling شادی کردن
mirth نشاط شادی
joyously از روی شادی
f.mirth شادی جشن
revel شادی کردن
cock-a-hoop شادی کنان
mirthfulness شادی ونشاط
revels شادی کردن
revelling شادی کردن
ovation شادی وسرور عمومی
elation ترفیع سرفرازی شادی
ovations شادی وسرور عمومی
gleefully از روی شادی و خوشحالی
carnivals کاروان شادی جشن
carnival کاروان شادی جشن
exult شادی کردن وجدکردن
tragicomedies دارای حزن و شادی
tragicomedy دارای حزن و شادی
exults شادی کردن وجدکردن
exulting شادی کردن وجدکردن
exulted شادی کردن وجدکردن
with rejoicings and embraces با شادی و فریاد هورا
they returned in triumph شادی کنان برگشتند
capered از روی شادی جست وخیزکردن
He was transported with joy. از شادی درپوست نمی گنجید
caper از روی شادی جست وخیزکردن
whoopla عیاشی و شادی پر سرو صدا
to overcrow one's rival از پیروزی بر حریف شادی کردن
capers از روی شادی جست وخیزکردن
to be psyched for somebody [American E] در شادی کسی سهیم شدن
to be glad for somebody's sake در شادی کسی سهیم شدن
to be pleased for somebody در شادی کسی سهیم شدن
jobilate شادی کردن از خوشی فریاد زدن
She was transported with joy . شادی تمام وجودش را فرا گرفت
gee whiz <idiom> بافریاد شادی خود رانشان دادن
fly in the ointment <idiom> یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
inequality operator نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
kirmess جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
mardi gras سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
includes شامل بودن متضمن بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
consist شامل بودن عبارت بودن از
depends مربوط بودن منوط بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
govern نافذ بودن نافر بودن بر
consisted شامل بودن عبارت بودن از
slouching خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
have مالک بودن ناگزیر بودن
consisting شامل بودن عبارت بودن از
slouched خمیده بودن اویخته بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
agree متفق بودن همرای بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
moon سرگردان بودن اواره بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
include شامل بودن متضمن بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
abler لایق بودن مناسب بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertained مربوط بودن متعلق بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
appertain مربوط بودن متعلق بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
rejoicingly شادی کنان وجد کنان
rejoices شادی کردن وجد کردن
rejoice شادی کردن وجد کردن
rejoiced شادی کردن وجد کردن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
last [be enough] بس بودن
be sufficient بس بودن
be enough بس بودن
concentricity بودن
judder لق بودن
to bargain for بودن
dubiosity در شک بودن
reach بس بودن
suffice بس بودن
teems پر بودن
juddered لق بودن
be adequate بس بودن
judders لق بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com