English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (8 milliseconds)
English Persian
trundl غلتیدن گشتن
Other Matches
wallowing غلتیدن
wallows غلتیدن
roll غلتیدن
rolls غلتیدن
rolled غلتیدن
to roll by غلتیدن
wallowed غلتیدن
slither غلتیدن
slithered غلتیدن
slithering غلتیدن
slithers غلتیدن
wallow غلتیدن
to roll on غلتیدن
to bathe in blood درخون غلتیدن
To welter in ones blood . درخون خود غلتیدن
To incur some heavy expenses. مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
scotches مانع غلتیدن شدن مردد بودن
scotch مانع غلتیدن شدن مردد بودن
scotching مانع غلتیدن شدن مردد بودن
scotched مانع غلتیدن شدن مردد بودن
chock [گوه یا تکه چوبی که چرخ یا بشکه را از غلتیدن باز می دارد.]
To toss and turn. To roll over. از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
swivelled گشتن
seeks گشتن
seeking گشتن
strangle ول گشتن
seek گشتن
swivels گشتن
puttering ول گشتن
search گشتن
searched گشتن
swivel گشتن
puttered ول گشتن
To loaf about . To loiter . ول گشتن
roams گشتن
roaming گشتن
roamed گشتن
putter ول گشتن
sloshing ول گشتن
searches گشتن
slosh ول گشتن
to fool about ول گشتن
to go about گشتن
to knock about ول گشتن
roam گشتن
to muck a bout ول گشتن
to poke a bout ول گشتن
sloshes ول گشتن
seach گشتن
putters ول گشتن
go about گشتن
searchingly گشتن
hang around ول گشتن
to search for anything پی چیزی گشتن
to rev up تند گشتن
circumambulate بدورچیزی گشتن
to look for work پی کار گشتن
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
circumvolve دور گشتن
fossick خوب گشتن
idle ازاد گشتن
To adore (dote on) someone. دورکسی گشتن
to turn round دور گشتن
to draw blank گشتن وچیزی
to fish in troubled waters پی بازاراشفته گشتن
idled ازاد گشتن
idles ازاد گشتن
idlest ازاد گشتن
to look for anything چیزی گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
ranksack خوب گشتن
trundles گشتن چرخیدن
trundled گشتن چرخیدن
trundle گشتن چرخیدن
puttered مهمل گشتن
puttering مهمل گشتن
putters مهمل گشتن
orbit بدورمداری گشتن
orbited بدورمداری گشتن
orbits بدورمداری گشتن
grow شدن گشتن
grows شدن گشتن
troll گشتن سراییدن
putter مهمل گشتن
trundling گشتن چرخیدن
trolls گشتن سراییدن
turn گشتن چرخیدن
turns گشتن چرخیدن
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
goes گشتن رواج داشتن
to search گشتن [جستجو کردن]
prowls درپی شکار گشتن
slue بدور محورثابتی گشتن
prowl درپی شکار گشتن
hang about گشتن پرسه زدن
grabble با دست پی چیزی گشتن
go گشتن رواج داشتن
to grope for anything درتاریکی پی چیزی گشتن
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
goggle چپ نگاه کردن گشتن
goggled چپ نگاه کردن گشتن
goggling چپ نگاه کردن گشتن
scrounge around <idiom> درپی چیزی گشتن
prowling درپی شکار گشتن
prowled درپی شکار گشتن
to hang about گشتن معطل شدن
traipsed سرگردان بودن ول گشتن
traipsing سرگردان بودن ول گشتن
rolled غلت خوردن گشتن
traipses سرگردان بودن ول گشتن
grope در تاریکی پی چیزی گشتن
traipse سرگردان بودن ول گشتن
groping در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes در تاریکی پی چیزی گشتن
groped در تاریکی پی چیزی گشتن
encircle دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled دورچیزی گشتن دربرداشتن
orb بدور چیزی گشتن
orbs بدور چیزی گشتن
encircling دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles دورچیزی گشتن دربرداشتن
roll غلت خوردن گشتن
rolls غلت خوردن گشتن
revved تند گشتن دور برداشتن
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
revving تند گشتن دور برداشتن
orb بدور مدار معینی گشتن
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
orbs بدور مدار معینی گشتن
swirl گشتن باعث چرخش شدن
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
forage پی علف گشتن کاوش کردن
rummage بهم زدن خوب گشتن
swirled گشتن باعث چرخش شدن
rotated دور محور خود گشتن
swirling گشتن باعث چرخش شدن
swirls گشتن باعث چرخش شدن
rotates دور محور خود گشتن
rummaged بهم زدن خوب گشتن
foraged پی علف گشتن کاوش کردن
forages پی علف گشتن کاوش کردن
rummages بهم زدن خوب گشتن
rotate دور محور خود گشتن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
foraging پی علف گشتن کاوش کردن
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
revs تند گشتن دور برداشتن
rev تند گشتن دور برداشتن
rummaging بهم زدن خوب گشتن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
circuit دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to grabble for anything چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
circuits دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
to outflank an army گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling . <proverb> یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
It take one hour there and back. رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snoops بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoop بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
straggle سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com