Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
scuba diving
غواصی با وسایل
Other Matches
skin diving
غواصی
diving
غواصی
skin-diving
غواصی
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
dived
غواصی کردن
seadopod
اطاقک غواصی
diving bell
الت غواصی
dive
غواصی کردن
swin fin
کفش غواصی
dry suit
لباس غواصی
splash line
خط شروع غواصی
bootie
کفش غواصی
splash line
خط پریدن به اب در غواصی
fin
کفش غواصی
wet suit
لباس غواصی
fins
کفش غواصی
wet suits
لباس غواصی
recovering
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
air tank
کپسول هوای غواصی
decompression diving
غواصی در عمق یا زمان معین
snorkeling
غواصی بکمک لوله و ماسک
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
valves
دریچه ورود و خروج هوا درسیلندر غواصی
valve
دریچه ورود و خروج هوا درسیلندر غواصی
k valve
شیر ساده روی کپسول هوای غواصی
skip breathing
حبس نفس برای طولانی کردن مدت غواصی
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
no decompression dive
غواصی کوتاه مدت یا در عمق کم که به هنگام صعود نیازبه توقف یا مکث در زیر اب ندارد
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
diver's flag
پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
basic
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kit
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
accouterment
وسایل
means
وسایل
media
وسایل
plants
وسایل
plant
وسایل
assets
وسایل
facilities
وسایل
furniture
وسایل
tentage
وسایل چادر
sonic equipment
وسایل اوازی
means
استطاعت وسایل
sonic equipment
وسایل اوایی
scuba diver
غواص با وسایل
rigging warrant
فهرست وسایل
push botton
وسایل خودکار
pool equipment
وسایل تعمیرگاه
salvage
وسایل اسقاطی
salvaged
وسایل اسقاطی
salvages
وسایل اسقاطی
tentage
وسایل چادرزنی
fitments
وسایل نصب
fitment
وسایل نصب
installing
از کارانداختن وسایل
utility
وسایل رفاهی
essential elements
وسایل ضروری
war material
وسایل جنگی
tools of research
وسایل تحقیقات
test equipment
وسایل ازمایش
tentage
وسایل چادرها
salvaging
وسایل اسقاطی
mess kit
وسایل غذاخوری
mess gear
وسایل غذاخوری
check out equipment
وسایل ازمایشگاهی
chaffing gear
وسایل ضد سایش
chaffing gear
وسایل ضد ساییدگی
captured material
وسایل اغتنامی
cable accessory
وسایل کابل
building plant
وسایل ساختمان
sundry items
وسایل متفرقه
accessory equipment
وسایل یدکی
auxiliary equipment
وسایل کمکی
auxiliary equipment
وسایل یدکی
artificial aids
وسایل کمکی
utensils
وسایل اسباب
utensil
وسایل اسباب
means of production
وسایل تولید
install
از کارانداختن وسایل
Home appliances
وسایل خانگی
installs
از کارانداختن وسایل
loading facilities
وسایل بارگیری
fabricator
سازنده وسایل
dust collection equipment
وسایل گردگیری
cryptomaterial
وسایل رمز
bedding
وسایل خواب
cryptodevice
وسایل رمز
communication channels
وسایل ارتباطی
artificial suporters
وسایل محافظتی
attachment
وسایل وابسته
subsistence
وسایل زیست
erosion
فرسایش وسایل
layouts
ترتیب وسایل
layout
ترتیب وسایل
furtherance
تهیه وسایل
mnemonics
وسایل یادیار
gasman
مکانیک وسایل گازسوز
Other means of transport
سایر وسایل نقلیه
aircraft arresting complex
وسایل مهار هواپیما
trade something in
<idiom>
تعویض وسایل کهنه
navigational aids
وسایل کمک ناوبری
pararaft
وسایل نجات چتربازی
aids to navigation
وسایل کمک ناوبری
on hand
وسایل موجود درانبار
gimmickry
وسایل اغفال یا تقلب
gasmen
مکانیک وسایل گازسوز
place setting
وسایل میز غذاخوری
place settings
وسایل میز غذاخوری
authentication equipment
وسایل تعیین معرف
mess gear
وسایل نظافت نهارخوری
spin
ماهیگیری با وسایل چرخان
spins
ماهیگیری با وسایل چرخان
attack size
استعداد وسایل درگیر در تک
racks
قفسه مهمات و وسایل
attachment plug
دوشاخه وسایل برقی
athletic suporters
وسایل محافظتی ورزشکار
smoker
وسایل رفاهی ناو
smokers
وسایل رفاهی ناو
assembly order
دستور مونتاژ وسایل
drawing instrument
وسایل نقشه کشی
servicae life
عمر خدمتی وسایل
penetration aids
وسایل تولید نفوذ
unaccommodated
بدون وسایل راحتی
utensil plug
دو شاخه وسایل برقی
rack
قفسه مهمات و وسایل
accommodation
منزل وسایل راحتی
incommunicado
بدون وسایل ارتباط
mass media
وسایل ارتباط جمعی
gadgetry
وسایل کوچک مکانیکی
stockage
وسایل موجودی در انبار
plug
ورودی که به وسایل مختلف
splint
وسایل شکسته بندی
pictorial
وسایل تصویری یا تصویرنهایی
gates
وسایل ورود ورودیه
gate
وسایل ورود ورودیه
sail locker
انبار وسایل ملوانی
plugs
ورودی که به وسایل مختلف
provisions
وسایل لازم توشه ها
banks
مجموعهای از وسایل مشابه
pool equipment
وسایل پارک موتوری
two pin plug
دو شاخه وسایل برقی
characteristics
مشخصات ومختصات وسایل
salvage
اوراق کردن وسایل
apparatus
اسباب و وسایل ژیمناستیک
salvaged
اوراق کردن وسایل
processes
و وسایل کنترل و پشتیبانی
salvages
اوراق کردن وسایل
process
و وسایل کنترل و پشتیبانی
salvaging
اوراق کردن وسایل
twin plug
دو شاخه وسایل برقی
racked
قفسه مهمات و وسایل
accommodations
منزل وسایل راحتی
bank
مجموعهای از وسایل مشابه
plugging
ورودی که به وسایل مختلف
cryptodevice
وسایل رمز کردن
aided
کمک وسایل کمکی
fracture
مو برداشتن قطعات و وسایل
fractured
مو برداشتن قطعات و وسایل
fracturing
مو برداشتن قطعات و وسایل
clamping fixture
وسایل قید و بست
mounting
سوار کردن وسایل
caddies
حامل وسایل بازیگر
fractures
مو برداشتن قطعات و وسایل
tackle
وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
clamping device
وسایل قید و بست
aid
کمک وسایل کمکی
high lift device
وسایل برای زیاد
deck load
وسایل روی پل کشتی
coupler plug
دوشاخه وسایل الکتریکی
gripping appliance
وسایل بست و مهارکنندگی
gun bag
کیسه وسایل توپ
caddie
حامل وسایل بازیگر
caddied
حامل وسایل بازیگر
golf bag
کیف وسایل گلف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com