Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English
Persian
immerse
غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed
غوطه ور کردن شناور نمودن
immerses
غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing
غوطه ور کردن شناور نمودن
Other Matches
plunger
شناور کاربوراتور غوطه ور
submersible
غوطه ور شناور زیرابی
plungers
شناور کاربوراتور غوطه ور
plunged
غوطه ور شدن شناور شدن
plunges
غوطه ور شدن شناور شدن
plunge
غوطه ور شدن شناور شدن
buoyant mine case
بدنه مین شناور بدنه مین غوطه ور
floating base
ناولجستیکی شناور یا کاروان لجستیکی شناور دریایی
engulfs
غرق کردن در غوطه ورساختن
demerse
زیراب کردن غوطه دادن
engulfing
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulfed
غرق کردن در غوطه ورساختن
engulf
غرق کردن در غوطه ورساختن
floated
شناور شدن شناور بودن
float
شناور شدن شناور بودن
floats
شناور شدن شناور بودن
icebergs
کوه یخ شناور توده یخ شناور
iceberg
کوه یخ شناور توده یخ شناور
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
delay release sinker
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
extrapolate
قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolated
قیاس کردن استقراء نمودن
delineates
ترسیم نمودن معین کردن
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
instate
برقرار کردن منصوب نمودن
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
delineated
ترسیم نمودن معین کردن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
delineating
ترسیم نمودن معین کردن
extrapolating
قیاس کردن استقراء نمودن
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
extrapolates
قیاس کردن استقراء نمودن
depose
عزل نمودن خلع کردن
glamorizing
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes
فریبا نمودن طلسم کردن
palpate
لمس کردن امتحان نمودن
glamorized
فریبا نمودن طلسم کردن
deposes
عزل نمودن خلع کردن
glamorised
فریبا نمودن طلسم کردن
deposing
عزل نمودن خلع کردن
glamorising
فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize
فریبا نمودن طلسم کردن
condition
شرط نمودن شایسته کردن
delineate
ترسیم نمودن معین کردن
wet stowage
نوعی روش بارگیر مهمات درخودروها با غوطه ور کردن انها در مایعات ضد شعله
gulls
هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
gull
هدف شناور فریبنده سطحی هدف دروغین شناور
To belittle oneself . To make oneself cheap.
خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulate
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulating
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate
تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
postulates
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated
قیاس منطقی کردن فرض نمودن
to win nny one's affections
محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
warm up
قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
lead
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
leads
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lohmannizing
غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
to lay down a rule
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
ducker
غوطه زن
floating
غوطه ور
soaks
غوطه
soak
غوطه
plunges
غوطه
plunged
غوطه
dips
غوطه
plunge
غوطه
dip
غوطه
adrift
<adj.>
غوطه ور
countersink
خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
immersion
غوطه ور شدن
immergence
غوطه ورسازی
immersed
غوطه دادن
immerge
غوطه دادن
suspended load
مواد غوطه ور
soaks
غوطه وری
soaks
غوطه دادن
immersion heater
اب گرم کن غوطه ور
soak
غوطه وری
immersion thermometer
دماسنج غوطه ور
immerses
غوطه دادن
immersing
غوطه دادن
immerse
غوطه دادن
immersion
غوطه وری
dunks
غوطه دادن
dunking
غوطه دادن
dunked
غوطه دادن
buoyant mine
مین غوطه ور
dips
غوطه دادن
dunk
غوطه دادن
immersion vibrator
لرزاننده غوطه ور
soak
غوطه دادن
submerse
غوطه دادن
submerging
غوطه ورساختن
overwhelmed
غوطه ورساختن
overwhelms
غوطه ورساختن
immersion heaters
اب گرم کن غوطه ور
plunged
غوطه خوردن
immersion heaters
گرمکن غوطه ور
plunges
غوطه ور شدن
plunges
غوطه خوردن
float into position
غوطه ور شدن
plunged
غوطه ور شدن
plunge
غوطه ور شدن
plunge
غوطه خوردن
skirter
غوطه زدن
submerge
غوطه ورساختن
submerged
غوطه ورساختن
submerges
غوطه ورساختن
overwhelm
غوطه ورساختن
immersion heater
گرمکن غوطه ور
dived
غوطه خوردن
submergence
غوطه وری
dip
غوطه دادن
submers
غوطه ورساختن
dive
غوطه خوردن
submergible
غوطه ور کردنی
snagline mine
مین باشاخک غوطه ور
dap
غوطه دادن شستشودادن
duckings
اردک ماده غوطه
submersible
قابل غوطه وری
duck
اردک ماده غوطه
ducked
اردک ماده غوطه
bouquet mine
مین سطلی غوطه ور
abysm
غوطه ورساختن مغاک
abyss
غوطه ورساختن مغاک
abysses
غوطه ورساختن مغاک
ducks
اردک ماده غوطه
overwhelmed with reflection
غوطه وردر فکر
wallowed
در گل و لای غوطه خوردن
wallows
در گل و لای غوطه خوردن
dipneedle circuit
مدارمغناطیسی مین غوطه ور
submerged arc welding
جوش قوسی غوطه ور
souse
دراب غوطه ورشدن
wallow
در گل و لای غوطه خوردن
wallowing
در گل و لای غوطه خوردن
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
to overload someone
[with something]
کسی را
[با چیزی]
غوطه ورساختن
ducker
غوطه خور مرغابی گیر
dips
تعمید دادن غوطه ور شدن
pensiveness
تفکر غوطه وری دراندیشه
To wallow in vice .
درمنجلاب فساد غوطه ور بودن
to bathe in blood
درخون غوطه خوردن یا اغشتن
to go a mucker on or over
در کاری یا چیزی غوطه ورشدن
recollected
در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollect
در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollecting
در بحر تفکر غوطه ورشدن
recollects
در بحر تفکر غوطه ورشدن
dip
تعمید دادن غوطه ور شدن
revises
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising
اصلاح کردن اصلاح نمودن
pickling
غوطه ور ساختن در محلول رقیق اسید
dip
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
dips
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
marine aircraft
هواپیمایی برای عمل کردن روی سطح اب هواپیمای قابل شناور شدن روی سطح اب
vapor degreasing
غوطه ور ساختن قطعات دربخار حلالات داغ
immersed density
وزن مخصوص جسم در حال غوطه وری
seem
نمودن
shows
نمودن
seemed
نمودن
showed
نمودن
seems
نمودن
abstracting
نمودن
show
نمودن
abstract
نمودن
animalize
نمودن
animadvert
نمودن
abstracts
نمودن
dost
نمودن
showŠetc
نمودن
to gain any ones ear
نمودن
dont
نمودن
impeaching
احضار نمودن
installing
منصوب نمودن
numeralization
عددی نمودن
sorting
مرتب نمودن
sketches
رسم نمودن
arraign
احضار نمودن
curtails
مختصر نمودن
acquit
نمودن برائت
installs
منصوب نمودن
impeaches
احضار نمودن
microjustification
ریزتراز نمودن
sketched
رسم نمودن
assimilatc
مقایسه نمودن
sketch
رسم نمودن
abate
رفع نمودن
accommodates
تطبیق نمودن
dusk
تاریک نمودن
accommodate
تطبیق نمودن
waive
اغماض نمودن
accommodated
تطبیق نمودن
abates
رفع نمودن
impeach
احضار نمودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com