English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
unready غیراماده حاضر نشده
Other Matches
out of form غیراماده
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
unpremediated پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unpicked نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unbaoked سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unbroke رام نشده سوقان گیری نشده
unasked خواسته نشده پرسیده نشده
unsifted الک نشده رسیدگی نشده
untried امتحان نشده محاکمه نشده
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
unredeemed جبران نشده سبک نشده
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
unsought جستجو نشده کشف نشده
irredenta انجام نشده جبران نشده
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete انجام نشده پر نشده
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
presented حاضر
present حاضر
agreeable حاضر
existing حاضر
on hand <idiom> حاضر
stocked :حاضر
ubiquitous حاضر
stock :حاضر
in the saddle حاضر
presents حاضر
presenting حاضر
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
omnipresent همه جا حاضر
here بدینسو حاضر
delicatessen اغذیه حاضر
delicatessens اغذیه حاضر
action front حاضر به تیر
readied حاضر به کار
omnipresent حاضر در همه جا
readied قبضه حاضر
readying قبضه حاضر
readying حاضر به کار
ready حاضر به کار
present [at] <adj.> باشنده [حاضر] [در]
repartee حاضر جوابی
toss off <idiom> حاضر جواب
readies قبضه حاضر
readies حاضر به کار
ready قبضه حاضر
readiness to report حاضر جوابی
make ready حاضر شدن
operationally ready حاضر به عملیات
ready wit حاضر جوابی
attend حاضر بودن
get ready حاضر شدن
rig وضع حاضر
operational حاضر به کار
at the present moment درحال حاضر
at the moment در حال حاضر
at present در حال حاضر
operationally ready حاضر به کار
active حاضر بخدمت
roll call حاضر و غایب
attending حاضر بودن
current در حال حاضر
to e. an appearance حاضر شدن
currents در حال حاضر
rigs وضع حاضر
stand by حاضر بودن
rigged وضع حاضر
johnny on the sopt حاضر و اماده
existing در حال حاضر
attends حاضر بودن
willing حاضر خواهان
operational route جاده حاضر به کار
march order حاضر براه کردن
obliging حاضر خدمات مهربان
inbearing ناخوانده حاضر خدمت
inbearing فضولانه حاضر خدمت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
actions فرمان حاضر به تیر
roll-calls حاضر و غایب کردن
fair game طعمهی حاضر و آماده
fitting out حاضر کردن ناو
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
roll-call حاضر و غایب کردن
show up سر موقع حاضر شدن
to conjure up با سحر حاضر کردن
to be present باشنده [حاضر] بودن
call the roll حاضر و غایب کردن
attender شخص حاضر در جایی
Get ready for the journey(trip) برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready. چیزی را حاضر کردن
action فرمان حاضر به تیر
ready position حالت حاضر به تیر
To keep an appointment . سر قرار حاضر شدن
i agreed to go حاضر شدم بروم
get ready حاضر کردن یا شدن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
he refused to go حاضر نشد برود
readying حاضربه تیر حاضر باشید
never to be at a loss for an answer همیشه حاضر جواب بودن
readies حاضربه تیر حاضر باشید
ready حاضربه تیر حاضر باشید
At the moment we are not able to ... در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
date در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
embattle حاضر شدن برای جنگ
Are you prepared to accept my conditions? حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
all available کلیه توپخانه حاضر به تیر
roll call حاضر و غایب کردن افراد
show up حاضر شدن حضور یافتن
make ready اماده شدن حاضر کردن
offer to buy something حاضر به خرید چیزی شدن
ubiquitous همه جا حاضر موجود درهمه جا
improvisator بدیهه ساز حاضر جواب
set up حاضر به جنگ کردن توپ
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
embattle حاضر به جنگ کردن یا شدن
readied حاضربه تیر حاضر باشید
Those who attended the meeting. کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I was an eye witness to what happened. من حاضر وناظر وقا یع بودم
I wI'll get (persuade)him to sign . اورا حاضر بامضاء می کنم
improvisation بدیهه سازی حاضر جوابی
get ready اماده شدن حاضر کردن
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
dates در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
currents آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
ready rack قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
he would take no refusal هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
operationally ready حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
current آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to report oneself حاضر شدن وخود را معرفی کردن
setting up وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets وسیله حاضر بکار تنظیم شده
to compel the attendance of a witness وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
set وسیله حاضر بکار تنظیم شده
hath سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
our offer to render a service حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
make the scene <idiom> به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
ready missile موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
That won't work with me! من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
raise pistol فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colours انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to report for duty برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
individual demand schedule صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
embattle حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
minuteman داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
inactive پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
activities تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketing صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
dockets صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
activity تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
docketed صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
storage فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
docket صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
exclusion principle اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
workspace فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
tout temps prist تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
IE جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
Internet جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
uncharged پر نشده
unbowed خم نشده
unlicked لیسیده نشده
uncircumcised ختنه نشده
unbowed سر کوب نشده
unevaluated <adj.> ممیزی نشده
unexamined <adj.> ممیزی نشده
non switched line خط گزینه نشده
unbacked رام نشده
unaccomplished انجام نشده
unaccommodated فراهم نشده
uninspected <adj.> ممیزی نشده
uncleared ترخیص نشده
uncoditioned قطعی نشده
untested <adj.> ارزیابی نشده
unleached سفید نشده
unaudited <adj.> ممیزی نشده
unpolished پرداخت نشده
unchecked <adj.> ممیزی نشده
unchecked <adj.> کنترل نشده
unexploded منفجر نشده
undisiplined تربیت نشده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com