Dictiornary-Farsi | غیرقابل قبولی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
implausibility	غیرقابل قبولی


Other Matches

indiscernible	غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
acceeptance	قبولی
acceptance	قبولی
acceptances	قبولی
adoption	قبولی
approbation	قبولی
trade acceptance	برات قبولی
acceeptance	قبولی نویسی
acceptance of offer	قبولی پیشنهاد
acceptance date	تاریخ قبولی
acceptance	قبولی حواله
acceptor	قبولی نویس
acceptances	قبولی حواله
bank acceptance	قبولی بانکی
ratification	قبول قبولی
perfecting bail	قبولی کفالت
nonacceptance	عدم قبولی
accepting bank	بانک قبولی نویس
acceptance duty	الزام به قبولی نویسی
by acceptance	از طریق قبولی نویسی
O levels	نمرهی قبولی در این امتحانات
O level	نمرهی قبولی در این امتحانات
final acceptance	آزمایش قبولی نهایی ناو
documents aganist acceptance	تحویل اسناد در مقابل قبولی نویسی
acceptance credit	اعتبار قابل استفاده به وسیله قبولی نویسی
goods on approval	تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
d/a	acceptance documentagainst تحویل اسناد درمقابل قبولی نویسی
special acceptance of a bill of	قبولی براتی که فقط در محلی خاص قابل پرداخت است
presentment	ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
per procurationem	به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
acceptance sampling	نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
indiscrete	غیرقابل تشخیص
indissolubly	بطور غیرقابل حل
unpredictable	غیرقابل استناد
indistributable	غیرقابل توزیع
irrespirable	غیرقابل استنشاق
unpredictable	غیرقابل پیشگویی
inappellable	غیرقابل استیناف
ineffability	غیرقابل توصیفی
inexplosive	غیرقابل انفجار
inexplosive	غیرقابل احتراق
unusable	غیرقابل استفاده
unutilizable	غیرقابل استفاده
acataletic	غیرقابل فهم
infrangible	غیرقابل نقض
irrefrangible	غیرقابل تجزیه
beyond bearing	غیرقابل تحمل
unpromising	غیرقابل اطمینان
incontestable	غیرقابل بحث
insociable	غیرقابل امیزش
ungovernable	غیرقابل کنترل
unappealable	غیرقابل استیناف
inapprehensible	غیرقابل ادراک
unappealabe	غیرقابل استیناف
unachievable	غیرقابل حصول
quenchless	غیرقابل جلوگیری
untouchability	غیرقابل لمس
unwarrantable	غیرقابل ضمنانت
fordless	غیرقابل عبور
not negotiable	غیرقابل معامله
incorrodible	غیرقابل تحلیل
not negotiable	غیرقابل انتقال
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
checkless	غیرقابل جلوگیری
in check <idiom>	غیرقابل کنترل
run wild <idiom>	غیرقابل کنترل
unreadable	غیرقابل خواندن
flexionless	غیرقابل صرف
incommunicable	غیرقابل ابلاغ
inescapable	غیرقابل اجتناب
inaccessible <adj.>	غیرقابل دسترس
unquestionable	غیرقابل اعتراض
unerring	غیرقابل لغزش
inaccessible	غیرقابل دسترس
myriad <adj.>	غیرقابل شمارش
ineluctable	غیرقابل مقاومت
dilemma	معمای غیرقابل حل
dilemmas	معمای غیرقابل حل
uncountable <adj.>	غیرقابل شمارش
watertight	غیرقابل نفوذ اب
impermeable	غیرقابل نفوذ
uncompromising	غیرقابل انعطاف
irremediable	غیرقابل استرداد
unprofitable	غیرقابل استفاده
unwarranted	غیرقابل ضمنانت
indecipherable	غیرقابل کشف
indecipherable	غیرقابل استخراج
invaluable	غیرقابل تخمین
irrefutable	غیرقابل تکذیب
impossible [colloquial] <adj.>	غیرقابل قبول
built-in	غیرقابل انتقال
uncontrollable	غیرقابل جلوگیری
uncontrollable	غیرقابل نظارت
uncontrollably	غیرقابل جلوگیری
uncontrollably	غیرقابل نظارت
unreliable	غیرقابل اعتماد
unmentionable	غیرقابل گوشزد
uncompromisingly	غیرقابل انعطاف
incomparable	غیرقابل مقایسه
sumless <adj.>	غیرقابل شمارش
countless <adj.>	غیرقابل شمارش
unassailable	غیرقابل بحث
unassailable	غیرقابل حمله
unprintable	غیرقابل چاپ
inaccessibility	غیرقابل دسترسی
unthinkable	غیرقابل فکر
indefensible	غیرقابل دفاع
out of the way	غیرقابل دسترس
out-of-the-way	غیرقابل دسترس
unquestioning	غیرقابل اعتراض
irrevocable	غیرقابل برگشت
unacceptably	غیرقابل قبول
obsolete	غیرقابل استفاده
numberless <adj.>	غیرقابل شمارش
innumerable <adj.>	غیرقابل شمارش
untenable	غیرقابل دفاع
irredeemable	غیرقابل خریداری
inalienable	غیرقابل انتقال
ineligible	غیرقابل قبول
unacceptable	غیرقابل قبول
unalterably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
irreproachability	غیرقابل سرزنش بودن
insurmountably	بطور غیرقابل تفوق
invisible trade	تجارت غیرقابل رویت
unchangeably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
invisibles	معاملات غیرقابل رویت
irremovably	بطور غیرقابل انتقال
irreproachableness	غیرقابل سرزنش بودن
unpremediated	غیرقابل پیش بینی
nondescript	غیرقابل طبقه بندی
nonexecutable statement	حکم غیرقابل اجرا
immutably <adv.>	به طور غیرقابل فسخ
unusable fuel	سوخت غیرقابل استفاده
insuppressible	نخواباندنی غیرقابل کنترل
incomparably	بطور غیرقابل مقایسه
disafected person	عنصر غیرقابل اعتماد
impenetrably	بطور غیرقابل نفوذ
impermeably	بطور غیرقابل نفوذ
impermeable layer	لایه غیرقابل نفوذ
inalterably	بطور غیرقابل تغییر
inapplicably	بطور غیرقابل اجرا
inappreciable	غیرقابل تقدیر نامحسوس
inapprehensible	نامفهوم غیرقابل احساس
incognizable	غیرقابل درک نفهمیدنی
incommunicable	نگفتنی غیرقابل پخش
defiladed area	منطقه غیرقابل دید
indiscernibly	بطور غیرقابل مشاهده
imperceptibly	بطور غیرقابل مشاهده
unquestionable	محقق غیرقابل منازعه
airtight	غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
unknowing	غیرقابل ادراک و فهم
unknowingly	غیرقابل ادراک و فهم
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
incredible	غیرقابل قبول افسانهای
indubitably	بطور غیرقابل تردید
unfathomable	غیرقابل عمق سنجی
unthinkable	فکرنکردنی غیرقابل تعمق
unquestioning	محقق غیرقابل منازعه
incompressible fluide	سیاله غیرقابل تراکم
inconcealable	غیرقابل پنهان کردن
insociable	ناسازگار غیرقابل معاشرت
indistinguishably	بطور غیرقابل تشخیص
indivisibly	بطور غیرقابل تقسیم
inconvertible currency	پول غیرقابل تبدیل
inexcusably	بطور غیرقابل تصدیق
inflexibly	بطور غیرقابل انحناء
infrangibility	غیرقابل نقض بودن
infusible	غیرقابل نفوذ یا حلول
innavigable	غیرقابل کشتی رانی
indigestibly	بطور غیرقابل هضم
inconvertibly	بطور غیرقابل تبدیل
incontestably	بطور غیرقابل بحث
inconceivably	بطور غیرقابل تصور
indefensibly	بطور غیرقابل تصدیق
inconceivability	غیرقابل تصور بودن
acatalepsy	موضوع غیرقابل درک مکتب
pierce the block	ابشار محکم غیرقابل دفاع
NMI	وقفه غیرقابل چشم پوشی
unspeakable	توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
indefensible	غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی
lightproof	غیرقابل نفوذ بوسیله نور
innumerable	غیرقابل شمارش بیحد و حصر
confirmed irrevocable letter to credit	اعتبار غیرقابل برگشت تاییدشده
indefinite	غیرقابل اندازه گیری نامعین
irrevocable letter of credit	اعتبار اسنادی غیرقابل برگشت
wordless	غیرقابل بیان با لغات خاموش
forcemajeure	علت یا قوه غیرقابل مقاومت
emergency risk	خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
nondismountable pack	بسته غیرقابل پیاده سازی
unliquidated damages	خسارات غیرقابل براورد به پول
dead stock	موجودی بی ارزش و غیرقابل فروش
freezes	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freeze	ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
unobtainable	بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
irrepressible	منع ناپذیر غیرقابل جلو گیری
erratic	غیرقابل پیش بینی دمدمی مزاج
blocked cuurency	پول غیرقابل انتقال به خارج از کشور
unserviceable	غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
dead stock	موجودی بی ارزش یا غیرقابل فروش سرمایه بیکار
subaqueous ranging	طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی