English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (48 milliseconds)
English Persian
depolarize غیر متعادل کردن متضاد کردن
Other Matches
offsetting رقم متعادل کننده متعادل کردن
offset رقم متعادل کننده متعادل کردن
equilibrate متعادل کردن متعادل شدن
balance تراز کردن متعادل کردن بالانس
balances تراز کردن متعادل کردن بالانس
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
balance متعادل کردن
balancing متعادل کردن
balances متعادل کردن
counterbalanced متعادل کردن
equilibration متعادل کردن
bales متعادل کردن
bale متعادل کردن
counterbalance متعادل کردن
counterbalances متعادل کردن
unbalance غیر متعادل کردن
unbalances غیر متعادل کردن
unbalancing غیر متعادل کردن
stabilization متعادل کردن تعادل
disequilibrate غیر متعادل کردن
counter flood اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
balance تراز شدن متعادل کردن ترازو
balances تراز شدن متعادل کردن ترازو
balancing حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
contradictory متضاد
opposed متضاد
antithetic متضاد
antithetical متضاد
diverse متضاد
polar متضاد
conflicting goals اهداف متضاد
drop out type دخشههای متضاد
antonyms ضد و نقیض متضاد
contrarily بطور متضاد
opposite meaning معنی متضاد
color antagonists رنگهای متضاد
antonyms کلمهء متضاد
antonym کلمهء متضاد
antonym ضد و نقیض متضاد
polarised بصورت متضاد در اوردن
opp متضاد Opposite - opposition
polarises بصورت متضاد در اوردن
polarising بصورت متضاد در اوردن
polarizes بصورت متضاد در اوردن
opposites test ازمون کلمات متضاد
polarizing بصورت متضاد در اوردن
antonymous وابسته بکلمه متضاد
polarize بصورت متضاد در اوردن
amphoteric دارای خواص متضاد
synonym antonym test ازمون واژههای مترادف-متضاد
polarizer متضاد کننده قطبش دهنده
oxymoron استعمال کلمات مرکب متضاد
eupepsia کلمه متضاد سوء هاضمه
dualism وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
balanced متعادل
equilibrant متعادل
even-tempered متعادل
level-headed متعادل
dominant متعادل
baling press پرس متعادل
historical cost قیمت متعادل
ballast concrete بتن متعادل
balanced system سیستم متعادل
balanced circuit مدار متعادل
offset وزنه متعادل
equilibrium flow جریان متعادل
soaking تابش متعادل
lopsided غیر متعادل
offsetting وزنه متعادل
moderate speed سرعت متعادل
ballast concrete بتن متعادل
balancer متعادل کننده
equilibrant نیروی متعادل
be in ballast متعادل بودن
equilibrium drawdown افت متعادل
balanced state حالت متعادل
balanced rudder سکان متعادل
stabilisers متعادل کننده
rounded <adj.> کامل و متعادل
balanced armature unit جوشن متعادل
stabilizer متعادل کننده
corrector متعادل کننده
coequal متعادل ومتساوی
regulators متعادل کننده
regulator متعادل کننده
compensator متعادل کننده
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
equilibrium pressure curve منحنی فشار متعادل
equilibrium moisture content درصد رطوبت متعادل
balanced pressure torch [مشعل با فشار متعادل]
dashpot استوانه متعادل کننده
ballast وزنه متعادل کننده
interphase reactor پیچک متعادل کننده
counterpoise نیروی متعادل کننده
stabilizing sleeve غلاف متعادل کننده
interchange current جریان متعادل کننده
delay equalizer متعادل کننده تاخیری
sash balancing weight وزنه متعادل کننده
even keel حرکت متعادل ناو
balanced stock ذخیره اماد متعادل
balance collective forces نیروهای کلی متعادل
line charge compensation reactor پیچک متعادل کننده
balanced supply اماد متعادل شده
balanced load بار خارجی متعادل
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
impedance compensator متعادل کننده مقاومت فاهری
equipoise برابری دروزن متعادل ساختن
balanced tackle وضع متعادل وسایل ماهیگیری
orthoferrite یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
stabilizing fin پرههای متعادل کننده گلوله در مسیر
stabilizing sleeve پرده متعادل کننده گلولههای منور
pressure equalized addition funnel قیف افزایشی متعادل کننده فشار
isometric view رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
swingweight وضع متعادل چوب گلف پس ازپایان حرکت
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
deadlock حالت عدم فعالیتی که در اثروجود دو نیروی متعادل ایجادگردد
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com