Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
stolid
فاقد احساس
stolidly
فاقد احساس
impassible
فاقد احساس
Other Matches
unqulified
فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track
فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
extrasensory
ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
angst
احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
acentrous
فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
synesthesia
احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
scentless
فاقد بو
sans
فاقد
bankrupt of
فاقد
ex-
فاقد
ex
فاقد
free
فاقد
freed
فاقد
anurous
فاقد دم
freeing
فاقد
frees
فاقد
abulic
فاقد اراده
ad hoc
فاقد عمومیت
acolous
فاقد اعضاء
acholous
فاقد صفرا
acholic
فاقد صفرا
landlessness
فاقد زمین
shorthanded
فاقد کارگرکافی
toom
فاقد لاغر
unmeet
فاقد صلاحیت
without
انطرف فاقد
unmannered
فاقد رفتارشایسته
lack
فاقد بودن
lacked
فاقد بودن
antipathetic
فاقد تمایل
homely
فاقد جمال
lacks
فاقد بودن
burdened
فاقد حق تقدم
indiscreet
فاقد حس تشخیص
without engagement
فاقد تعهد
visionless
فاقد دید
landless
فاقد زمین
impersonal
فاقد شخصیت
inexpert
فاقد خبرگی
unmennerly
فاقد رفتارشایسته
undocumented
فاقد ویزا
ametabolous
فاقد دگردیسی
unobtrusively
فاقد جسارت
unobtrusive
فاقد جسارت
dis qualified
فاقد قابلیت
dishonest
فاقد امانت
dis qualified
فاقد شرایط
inertialess
فاقد لختی
inertialess
فاقد اینرسی
exhaust bin level
فاقد موجودی
paratactic
فاقد روابط
intestable
فاقد صلاحیت
ametabolic
فاقد دگردیسی
incoordinate
فاقد حس همکاری
astomatal
فاقد دهان
incompetent
فاقد صلاحیت
imperscriptible
فاقد اجازه نوشته
unthinking
فاقد قوهی تفکر
inexpessive
فاقد قوه فهماندن
undocumented
فاقد مدارک قانونی
stereotyped
فاقد نبوغ وابتکار
inerrancy
فاقد غلط و اشتباه
deafest
فاقد قوه شنوایی
unnerves
فاقد عصب کردن
unnerve
فاقد عصب کردن
unnerved
فاقد عصب کردن
deaf
فاقد قوه شنوایی
unnerving
فاقد عصب کردن
irretentive
فاقد قوه ضیط
irretractile
فاقد قوه قبض
acheiria
فاقد قوهء لامسه
agamous
فاقد الت جنسی
aplacental
فاقد جفت جنین
azoic
فاقد نشان زندگی
systemoless
فاقد سیستم صحیح
denitrify
فاقد نیترات کردن
one track
فاقد قوه ارتجاعی
asexual
فاقد خاصیت جنسی
untune
فاقد هم اهنگی کردن
depersonalize
فاقد شخصیت کردن
nonage
فاقد اهلیت قانونی
duty free
فاقد حقوق گمرکی
moneyless economy
اقتصاد فاقد پول
incapacitation
فاقد صلاحیت کردن
fatherless
فاقد مولف معلوم
shapeless
فاقد شکل معین
unqualified
فاقد شرایط لازم
deafer
فاقد قوه شنوایی
unman
فاقد مردانگی کردن
unmanning
فاقد مردانگی کردن
unmans
فاقد مردانگی کردن
ineligible
فاقد شرایط لازم
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
intestate
فاقد وصیت نامه
insolvent
فاقد توانایی پرداختن دیون
non cohesive soil
خاکی که فاقد چسبندگی باشد
cleaned
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleans
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
desex
فاقد قوه جنسی کردن
cleanest
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
desexualize
فاقد قوه جنسی کردن
clean
هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
inert
فاقد نیروی جنبش بیروح
inartistic
فاقد اصول هنری بی هنر
unaccounted
حساب نشده فاقد توضیح
straw boss
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
achordata
جانوران فاقد ستون فقرات
color blind
فاقد حساسیت نسبت برنگ
coreless induction furnace
کوره القائی فاقد هسته
abranchiate
فاقد برانشی یادستگاه تنفس
visionless
فاقد حس بینش ومال اندیشی
indign
فاقد شایستگی خشمگین کردن
disqualify
فاقد شرایط لازم دانستن
morons
فرد فاقد رشد فکری
moron
فرد فاقد رشد فکری
disqualifies
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified
فاقد شرایط لازم دانستن
He is only half a man .
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
despiritualize
فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
apteral
ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
albino
شخص فاقد مواد رنگ دانه
albinos
شخص فاقد مواد رنگ دانه
undemonstrative
فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
tone deaf
فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
tone-deaf
فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
percipience
احساس
apperception
احساس
sense line
خط احساس
sense
احساس
senses
احساس
senses
حس احساس
sensed
احساس
esthesis
احساس
sensed
حس احساس
gusto
احساس
sense
حس احساس
sentiment
احساس
sensation
احساس
sensations
احساس
feeling
احساس
impressions
احساس
impression
احساس
appriciation
احساس
thick skinned
بی احساس
sensing
احساس
feelings
احساس
aesthesiogenic
احساس زا
apathetic
بی احساس
aesthsis
احساس
disbud
غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
limen
استانه احساس
sensorium
مرکز احساس
heavy heart
<idiom>
احساس ناراحتی
sense switch
گزینهء احساس
tail between one's legs
<idiom>
احساس شرمندگی
sensation of hunger
احساس گرسنگی
aggro
احساس پرخاشگری
itchiness
احساس خارش
pang
احساس بد وناگهانی
malease
احساس مرض
sense organ
عامل احساس
supersensory
مافوق احساس
dreaded
<adj.>
پر از احساس هراس
perished
[British]
[colloquial]
[feeling extremely cold]
<adj.>
احساس یخ زدگی
chilled to the bones
<idiom>
احساس یخ زدگی
subjective sensation
احساس غیرعینی
sense wire
سیم احساس
handles
احساس بادست
appreciate
احساس کردن
humiliation
احساس حقارت
malaise
احساس مرض
antipathy
احساس مخالف
sensibilities
احساس ودرک هش
carebaria
احساس فشار در سر
sensibility
احساس ودرک هش
amenability
احساس مسئولیت
appreciated
احساس کردن
aesthesia
قوه احساس
appreciates
احساس کردن
appreciating
احساس کردن
feel
احساس کردن
feels
احساس کردن
nostalgia
احساس غربت
handle
احساس بادست
dual sensation
احساس دوگانه
sense
احساس کردن
really
احساس میکنم
euthymia
احساس سرحالی
feeling of inadequacy
احساس بی کفایتی
senses
احساس کردن
perceptions
دریافت احساس
feeler
احساس کننده
feelers
احساس کننده
guilt feeling
احساس گناه
perception
دریافت احساس
esthesiometer
احساس سنج
sensed
احساس کردن
feeling of inadequacy
احساس نابسندگی
zooflagellate
اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com