English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
nonage فاقد اهلیت قانونی
Other Matches
legal capacity اهلیت قانونی
disabilities عدم اهلیت قانونی
disability عدم اهلیت قانونی
undocumented فاقد مدارک قانونی
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
capacities اهلیت
capacity اهلیت
competence اهلیت
domestication اهلیت
mansuetude اهلیت محبت
incapacity عدم اهلیت
capacity to acquire rights اهلیت وجوب
incapacity فقدان اهلیت
interdiction فقدان اهلیت محجوریت
sui juris دارای اهلیت وتمتع و استیفا
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
capacity to exercise obligations anddischarge rights اهلیت اداء استیفاء
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
automatic release date تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
legitimated عذر قانونی قانونی
legitimate عذر قانونی قانونی
legitimates عذر قانونی قانونی
legitimating عذر قانونی قانونی
authorized stoppage برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
freeing فاقد
anurous فاقد دم
frees فاقد
freed فاقد
bankrupt of فاقد
sans فاقد
free فاقد
scentless فاقد بو
ex- فاقد
ex فاقد
dis qualified فاقد شرایط
antipathetic فاقد تمایل
exhaust bin level فاقد موجودی
homely فاقد جمال
indiscreet فاقد حس تشخیص
dis qualified فاقد قابلیت
lacks فاقد بودن
impersonal فاقد شخصیت
without انطرف فاقد
abulic فاقد اراده
acholic فاقد صفرا
acholous فاقد صفرا
inexpert فاقد خبرگی
acolous فاقد اعضاء
stolidly فاقد احساس
lacked فاقد بودن
stolid فاقد احساس
ametabolic فاقد دگردیسی
ametabolous فاقد دگردیسی
lack فاقد بودن
astomatal فاقد دهان
impassible فاقد احساس
without engagement فاقد تعهد
unobtrusively فاقد جسارت
ad hoc فاقد عمومیت
intestable فاقد صلاحیت
burdened فاقد حق تقدم
landless فاقد زمین
shorthanded فاقد کارگرکافی
incompetent فاقد صلاحیت
landlessness فاقد زمین
paratactic فاقد روابط
inertialess فاقد اینرسی
inertialess فاقد لختی
unobtrusive فاقد جسارت
toom فاقد لاغر
unmeet فاقد صلاحیت
visionless فاقد دید
undocumented فاقد ویزا
unmannered فاقد رفتارشایسته
unmennerly فاقد رفتارشایسته
dishonest فاقد امانت
incoordinate فاقد حس همکاری
untune فاقد هم اهنگی کردن
unfeeling بیحس فاقد احساسات
shapeless فاقد شکل معین
deafest فاقد قوه شنوایی
deafer فاقد قوه شنوایی
ineligible فاقد شرایط لازم
unthinking فاقد قوهی تفکر
unqualified فاقد شرایط لازم
fatherless فاقد مولف معلوم
unman فاقد مردانگی کردن
unmanning فاقد مردانگی کردن
unmans فاقد مردانگی کردن
agamous فاقد الت جنسی
unnerve فاقد عصب کردن
unnerved فاقد عصب کردن
unnerves فاقد عصب کردن
unnerving فاقد عصب کردن
deaf فاقد قوه شنوایی
denitrify فاقد نیترات کردن
irretentive فاقد قوه ضیط
intestate فاقد وصیت نامه
aplacental فاقد جفت جنین
irretractile فاقد قوه قبض
moneyless economy اقتصاد فاقد پول
azoic فاقد نشان زندگی
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
one track فاقد قوه ارتجاعی
duty free فاقد حقوق گمرکی
acheiria فاقد قوهء لامسه
systemoless فاقد سیستم صحیح
inexpessive فاقد قوه فهماندن
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
asexual فاقد خاصیت جنسی
stereotyped فاقد نبوغ وابتکار
depersonalize فاقد شخصیت کردن
inerrancy فاقد غلط و اشتباه
desexualize فاقد قوه جنسی کردن
indign فاقد شایستگی خشمگین کردن
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
straw boss [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
moron فرد فاقد رشد فکری
coreless induction furnace کوره القائی فاقد هسته
morons فرد فاقد رشد فکری
visionless فاقد حس بینش ومال اندیشی
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
non cohesive soil خاکی که فاقد چسبندگی باشد
desex فاقد قوه جنسی کردن
disqualifies فاقد شرایط لازم دانستن
disqualified فاقد شرایط لازم دانستن
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
disqualifying فاقد شرایط لازم دانستن
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
disqualify فاقد شرایط لازم دانستن
cleanest هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
insolvent فاقد توانایی پرداختن دیون
inert فاقد نیروی جنبش بیروح
cleaned هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
cleans هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
He is only half a man . مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
albinos شخص فاقد مواد رنگ دانه
apteral ایوان ستوندار فاقد ستونهای کناری
despiritualize فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
albino شخص فاقد مواد رنگ دانه
tone deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
undemonstrative فاقد ضمیر اشاره غیر مدلل
tone-deaf فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
disbud غنچههای درخت را چیدن فاقد غنچه کردن
zooflagellate اغازیان شبه گیاه فاقد خاصیت جذب نور
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
open jet tunnel تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
virtual temperature دمایی که ذرهای از هوا داراخواهد بود اگر فاقد بخار اب باشد
clear air turbulence اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
vortex tube وسیلهای فاقد هرگونه قطعه متحرک که دران اختلاف فشارسبب ورود جریان سیال ازطریق شکافهای مماسی میگردد
serfs درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
bow wave موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
serf درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
de jure قانونی
de jur حق قانونی
formal قانونی
legiskative قانونی
canonical قانونی
legit قانونی
normative قانونی
licit قانونی
legal قانونی
standard قانونی
copyright حق قانونی
dejure حق قانونی
constitutional قانونی
of age <idiom> سن قانونی
illegality بی قانونی
lawlessness بی قانونی
regulars قانونی
legal medicine طب قانونی
forensic medicine طب قانونی
regular قانونی
lawful قانونی
statutory قانونی
standards قانونی
copyrights حق قانونی
statutory law قانونی
medical jurisprudence طب قانونی
official قانونی
anarchy بی قانونی
lawless بی قانونی
wife's equity حق قانونی زن
stateless person شخصی که تابعیت کشور راندارد شخص فاقد اوراق تابعیت
legalization قانونی کردن
legal suit دادخواست قانونی
cognizance اخطار قانونی
barrister at law وکیل قانونی
illegal غیر قانونی
medico legal examiner پزشک قانونی
valid قانونی درست
medical jurisprudence پزشکی قانونی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com