English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
limited edition فرآوردهی محدود
limited editions فرآوردهی محدود
Other Matches
white meat فرآوردهی شیری پنیر
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
finte محدود
indefinite نا محدود
moderating محدود
moderated محدود
limit محدود
moderates محدود
finite محدود
incomprehensible نا محدود
limited محدود
moderate محدود
incomprehensive محدود
lock step محدود
indeterminable نا محدود
limitary محدود
terminate محدود
terminated محدود
terminates محدود
limiting محدود
limited access محدود
ambient محدود
finitely بطور محدود
limited edition چاپ محدود
abounded محدود کردن
abound محدود کردن
limitative محدود کننده
finite population جامعه محدود
inter play حرکت محدود
stint محدود کردن
stints محدود کردن
containment محدود نگاهداشتن
containment محدود کردن
abounding محدود کردن
abounds محدود کردن
qualifies محدود کردن
restrictive محدود کننده
restrictive محدود سازنده
confined محدود شده
restrict محدود کردن
unbound غیر محدود
restricting محدود کردن
parochial ناحیهای محدود
delimitation محدود ساختن
qualify محدود کردن
finite integral انتگرال محدود
delimitate محدود کردن
de escalation محدود سازی
copyrighted محدود به حق کپی
controlled war جنگ محدود
confined equifer سفره محدود
circumscribed amnesia یادزدودگی محدود
catathymic amnesia یادزدودگی محدود
contracted مختصر محدود
restricted محدود الاستعمال
restricts محدود کردن
limited denied war جنگ محدود
trammel محدود ساختن
straightlaced محدود درفشار
straiten محدود کردن
sex limited محدود به جنس
set out محدود کردن
limit محدود کردن
restrainable محدود ساختنی
qualified property مالکیت محدود
qualified مقید محدود
restrictions محدود کردن
infinite نا محدود بی اندازه
limited editions کالای محدود
limited editions چاپ محدود
limited edition کالای محدود
restriction محدود کردن
bottomless غیر محدود
limited divorce طلاق محدود
straitlaced محدود درفشار
limiting size اندازه محدود
limiter محدود کننده
bound مرز محدود
limited power اختیارات محدود
limited objective هدف محدود
limited integrator انتگرال محدود
limiting speed سرعت محدود
qualificatory محدود سازنده
peg down محدود کردن
narrow market بازار محدود
finite element method روش المان محدود
infintate منفی و نا محدود ساختن
partial jurisdiction حق خود گردانی محدود
one idead دارای فکر محدود
your vocabulary is limited شما محدود است
extensive agricultuse کشاورزی غیر محدود
incomprehensively بطور غیرجامع یا محدود
input limiter محدود کننده ورودی
rectilineal محدود بخطوط راست
limited liability company شرکت با مسئوولیت محدود
limitary دارای قدرت محدود
limited liability company شرکت با مسئولیت محدود
limited denied war جنگ ناخواسته محدود
limited war جنگ محدود وموضعی
controlled access road راه با ورودی محدود
transfinite خارج ازاعداد محدود
determinate تعیین شده محدود
narrow mindedly با فکر محدود متعصبانه
current limiter محدود کننده جریان
restricted area منطقه اتش محدود
semipermanent دارای مدت محدود
limited access road راه با ورودی محدود
i/o bound محدود به ورودی خروجی
determinative محدود کننده صفت
illimitable نامحدود محدود نشدنی
sinedie تاتاریخ غیر محدود
stenophagous غذای محدود خوار
blind bombing zone منطقه بمباران محدود
diode limiter محدود کننده دیودی
limiting factor عامل محدود کننده
double limiter محدود کننده مضاعف
airspace restricted area منطقه پرواز محدود
voltage limiter محدود کننده ولتاژ
man شبکه با گسترده محدود
restriction یک چیز محدود شده
narrow محدود باریک کردن
restrictions یک چیز محدود شده
corporations شرکت بامسئولیت محدود
compass محدود کردن فهمیدن
provincialism عقایدوافکار محدود محلی
local محدود بیک محل
locals محدود بیک محل
narrowed محدود باریک کردن
mans شبکه با گسترده محدود
narrowest محدود باریک کردن
transfinite ماوراء اعداد محدود
corporation شرکت بامسئولیت محدود
narrower محدود باریک کردن
autonomy استقلال محلی محدود
closed مسابقه محدود به سن یاجنس
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
copyright محدود شده با قوانین کپی
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
small minded دارای ذوق واستعداد محدود
metropolitan area network شبکه گسترده در مسافت محدود.
partial jurisdiction حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
impaled محدود کردن میله کشیدن
impale محدود کردن میله کشیدن
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
grid current limiting محدود کردن جریان شبکه
rll ثبت محدود طول اجرا
copyrights محدود شده با قوانین کپی
impales محدود کردن میله کشیدن
impaling محدود کردن میله کشیدن
run length limited recording ثبت محدود طول اجرا
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
narrowed محدود کردن کوته فکر
narrow محدود کردن کوته فکر
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
narrower محدود کردن کوته فکر
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
limited access دراری محدودیت مدارک محدود
narrowest محدود کردن کوته فکر
limitation clause شرط محدود کردن مسئوولیت
territorialization محدود کردن بیک ناحیه
local مربوط به سیستم با دستیابی محدود
locals مربوط به سیستم با دستیابی محدود
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
special سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
fire restriction محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
class محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
circumscription انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
gags پوزه بند بستن محدود کردن
gagging پوزه بند بستن محدود کردن
classing محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classes محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
classed محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
gag پوزه بند بستن محدود کردن
gagged پوزه بند بستن محدود کردن
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
an infinite verb فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
delimit تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
peripheral و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
illimitably بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
delimits تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimiting تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimited تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
competition رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
competitions رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
liberty civil ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
airspace حجم اتمسفر محدود بین سطح ارتفاع معین و زمین
base band مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
baseband مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
limited divorce طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
withholding محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
authorization کدی که برای دستیابی به کامپیوتر را فقط به کاربران خاص محدود میکند
withheld محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
authorisations کدی که برای دستیابی به کامپیوتر را فقط به کاربران خاص محدود میکند
withhold محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com