Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
I ran away lest I should be seen .
فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
Other Matches
What have I done to offend you?
من چه کارت کردم؟
[من چطور تو را دلخور کردم؟]
for fealty that
مبادا
absit omen
مبادا
lest
مبادا
in case
چنانچه مبادا
I would like to
[ undress]
take off my clothes.
من می خواهم
[لخت بشوم]
لباسهایم را در بیاورم.
I was literally ( nearly , almost ) kI'lled . I was within an ace of being kI'lled.
چیزی نمانده بود کشته بشوم
I would like to learn the truth.
من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
lams
فرار کردن گریختن فرار
lamming
فرار کردن گریختن فرار
lam
فرار کردن گریختن فرار
up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا
Be sure to lock ( shut , close ) the door .
مبادا در راباز بگذاری
Dont you dare tell anyone .
مبادا بکسی بگویی
i went with him
با او رفتم
i went to fish
رفتم
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
You must not relent on this point . You must stand firm.
مبادا سر این موضوع شل بیائی
i fell a
بخواب رفتم
I went by bus.
من با اتوبوس رفتم.
i did go
محققا` رفتم
i went before
من قبلا` رفتم
i went on the instant
در همان ان رفتم
i went that instant
در همان ان رفتم
i took the wrong way
راه خطا رفتم
i went there in my own
شخصا` انجا رفتم
i went a little way with him
چند قدمی با او رفتم
i went in to the garden
توی باغ رفتم
i went there particularly to
یک کاره انجا رفتم
We were afraid lest she should get here too late .
ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
eat one's cake and have it too
<idiom>
هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
I visited him the following day .
فردای آنروز بدیدنش رفتم
I was keeping my fingers crossed .
خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
i was on a v to some friends
می رفتم با تنی چند ازدوستانم دیدن کنم
deserting
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
i knocked at the door
دق الباب کردم
iwas late
دیر کردم
I made a mistake . I was wrong.
من اشتباه کردم
I am freezing ( to death) .
از سرمایخ کردم
I am late.
من دیر کردم.
i hid my self
را پنهان کردم
It slipped my mind.
آن را فراموش کردم.
i asked him a question
پرسشی از او کردم
eureka
>من کشف کردم <
the trusty is that i forgot it
فراموش کردم
i managed to do it
ان کار را درست کردم
I've run out of petrol.
بنزین تمام کردم.
I invited her to lunch . I stood her a lunch .
ناهار مهمانش کردم
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it .
هر چه سعی کردم نشد
I incurred a heavy loss.
ضرر زیادی کردم
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
i did that of my own free will
این کار را کردم
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
i made him go
او را وادار کردم برود
i made him go
او راوادار به رفتن کردم
i am through with my work
ازکارفراغت پیدا کردم
i profited by his advice
از نظر او استفاده کردم
What have I done to offend you?
من چطور تو را ناراحت کردم؟
i forgot all about it
به کلی فراموش کردم
i was too indulgent to him
زیاد به او گذشت کردم
i a the beauties of nature
من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i did my best
منتهای کوشش خود را کردم
the trusty is that i forgot it
حقیقا امراینست که فراموش کردم
I have entangled myself with the banks .
خودم را گرفتار بانک ها کردم
I sent him packing.
دست به سرش کردم.
[اصطلاح]
the two books are a like
با هردو یک جور معامله کردم
Since I left school.
ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
i did all in my power
انچه در توانم بود کردم
i provided for his safety
وسائل سلامت او را فراهم کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
هر طور کردم غلط درآمد
I was a fool ( naïve enough) to believe her .
من را بگه که حرفهایش را باور کردم
If I find the time .
اگر وقت کنم ( کردم )
i stated the facts
چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
i saw him off the premises
کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i repaid his kindress in kind
مهربانی او را عینا` تلافی کردم
I stayed up reading until midnight.
تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
I thought so.
منم همینطور فکر کردم.
I have settled all my accounts.
همه حساب هایم را صاف کردم
i waved him nearer
با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I reckoned him as my friend.
اورا دوست خود حساب می کردم
i did it only for your sake
تنها به خاطرشما این کار را کردم
I had a hell of a time to fix the engine.
پدرم درآمد موتور رادرست کردم
i gave up the idea
ازان خیال صرف نظر کردم
i did it for show
برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
i am & out
پنج لیره اشتباه حساب کردم
I found a hair in the soup .
توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
I weighed myself today .
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
Upon reflection , I realized that …
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
i owe for all my books
پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I stand corrected.
من اشتباه کردم.
[همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I shared out the money among four persons.
پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I stamped on the spider .
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I expended all my capital on equipment.
تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
Did I say anything different?
مگر من چیز دیگری گفتم
[ادعا کردم]
؟
I played every trick in the book .
هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I accidentally locked myself out of the house.
من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
The news shocked me.
این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I have thought long and hard about it.
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
i thanked him for his trouble
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
i lost my a
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
eye
دیده
eyeing
دیده
eye water
اب دیده
eyes
دیده
eying
دیده
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
hardened steel
فولاد اب دیده
scouting
دیده وری
imperceptible
دیده نشدنی
lost
زیان دیده
feeders
دیده بان
feeder
دیده بان
damaged
خسارت دیده
visible
دیده شدنی
monitoring
دیده بانی
feeler
دیده بان
enntinel
دیده بان
scouted
دیده وری
feelers
دیده بان
scouts
دیده وری
unsight
دیده نشده
vedette
دیده ورسوار
lookouts
دیده بان
worldly wise
جهان دیده
worldly-wise
جهان دیده
indiscernible
دیده نشدنی
invisible
دیده نشدنی
pitched
تهیه دیده
lookout
دیده بان
scout
دیده وری
light of one's eyes
نور دیده
eyeless
بی بصیرت بی دیده
scout car
خودرو دیده ور
in sight
دیده شدنی
observers
دیده بان
light struck
نور دیده
observer
دیده بان
sightless
دیده نشده
injured parties
طرف خسارت دیده
forward post
پستهای دیده ور جلو
injured party
طرف صدمه دیده
had i seen him
اگر من او را دیده بودم
monitor
دیده بانی کردن
monitored
دیده بانی کردن
scout
دیده وری کردن
scouted
دیده وری کردن
monitors
دیده بانی کردن
damaged shipments
محموله خسارت دیده
damaged shipments
کالاهای اسیب دیده
scouts
دیده وری کردن
brain injured
اسیب دیده مغزی
heat affected zone
منطقه حرارت دیده
cauliflowr ear
گوش اسیب دیده
injured parties
طرف صدمه دیده
stager
گرگ باران دیده
I have visited Europe time and again.
بارها اروپا را دیده ام.
shock concrete
بتن ضرب دیده
weatherbeaten
باد و باران دیده
you have been seen
دیده شده اید
espying
دیده بانی کردن
espy
دیده بانی کردن
espies
دیده بانی کردن
espied
دیده بانی کردن
suffering economy
اقتصاد اسیب دیده
sunbaked
حرارت افتاب دیده
invisibly
چنانکه دیده نشود
sentinel
دیده بان کشیک
observational
وابسته به دیده بانی
cheesed off
آزار دیده-اذیتشده
garrets
برج دیده بانی
sentinels
دیده بان کشیک
injured party
طرف خسارت دیده
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
injured muscle
عضله اسیب دیده
it is of frequent
بسیار دیده میشود
garret
برج دیده بانی
bridge escape
فرار از پل
transgressor
فرار و
to take flight
فرار
subtile
فرار
scape
فرار
loup
فرار
leg bail
فرار
escapement
فرار
escapes
فرار
mercurial
فرار
volatile
فرار
breakaway
فرار
escape
فرار
evasive
فرار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com