English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
Other Matches
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
he does not know french او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
locarno treaty بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
telescopic دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
French فرانسه زبان فرانسه
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
deject دل شکسته کردن
humblest شکسته نفسی کردن
humble شکسته نفسی کردن
to humble oneself شکسته نفسی کردن
to be humbled احساس شکسته نفسی کردن
to feel humbled احساس شکسته نفسی کردن
slide سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slides سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
to weigh down سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speaks صحبت کردن
speak صحبت کردن
confabulate صحبت کردن
to talk [to] صحبت کردن [با]
talks صحبت کردن
talk صحبت کردن
talked صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
sniffle تودماغی صحبت کردن
to switch on طرف صحبت کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
to talk insistently to somebody با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
blather حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
converse : صحبت کردن محاوره کردن
conversing : صحبت کردن محاوره کردن
conversed : صحبت کردن محاوره کردن
converses : صحبت کردن محاوره کردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
french master فرانسه
frenchless فرانسه ندان
francophil فرانسه دوست
francophile فرانسه دوست
adjustable nut wrench آچار فرانسه
francophile هواخواه فرانسه
gallophile فرانسه دوست
gallice بزبان فرانسه
laissez aller تلفظ به فرانسه
french revolution انقلاب فرانسه
adjustable wrench آچار فرانسه
French Polynesia پولینزی فرانسه
wrench اچار فرانسه
French Guiana گویان فرانسه
French Guiana گیانای فرانسه
wrenches اچار فرانسه
wrenched اچار فرانسه
chGteau خانهایروستاییبزرگدر فرانسه
flat nose plier اچار فرانسه
francophil هواخواه فرانسه
Channel Tunnel تونلراهآهنزیر کانالانگلستانبینانگلیسو فرانسه
Charterhouse دیر کارتوزی [در فرانسه]
to talk french فرانسه حرف زدن
to set off for France رهسپار شدن به فرانسه
He is ahead of me in french. درزبان فرانسه از من جلواست
figure of eight knot گره هشت فرانسه
Common Market فرانسه لوکزامبورگ و هلند
dauphiness عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
Alsatians اهل ایالت آلزاس در فرانسه
it borders on france در سر حد مرز فرانسه واقع است
fabliau وابسته باشعار قدیم فرانسه
marseillaise مارسیز سرود ملی فرانسه
upsilon است وصدای u را در فرانسه میدهد
My French is not up to much. فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
Alsatian اهل ایالت آلزاس در فرانسه
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
quality تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
sou مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
dauphin عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
liberty pole چوب پرچم انقلابیون فرانسه وامریکا
qualities تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
keep up your french زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
denier نوعی مسکوک در فرانسه و اروپای غربی
constable of france فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
e c s c (european coal & steel commissio فرانسه جمهوری فدرال المان ایتالیا
the peninsular war جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
riviera ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
Fontainebleau [سبک دکوراسیون در قصر ییلاقی سلطنتی فرانسه]
He is giving her French lessons in exchange for English lessons به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
mistral باد خشک سرد شمالی درجنوب فرانسه
Monaco ناحیه " موناکو" واقع در جنوب شرقی فرانسه
trouvere شاعر رزمی شمال فرانسه در سده یازدهم
sturm und drang نهضت ادبی رمانتیک المان پس از انقلاب فرانسه
pyrenran وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
champagne نام مشروبی که درشامپانی فرانسه تهیه میشود
flower de luce گل زنبق یاسوسن :نشان خانواده سلطنتی فرانسه درقدیم
fleur de lis گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
pom یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
the big four درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
poms یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
fleur de lys گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
say سخن گفتن صحبت کردن سخن
says سخن گفتن صحبت کردن سخن
heartbroken دل شکسته
disrupted شکسته
downhearted دل شکسته
fragmentary شکسته
wrecked شکسته
broken-hearted <adj.> دل شکسته
running hand خط شکسته
heart broken دل شکسته
heartsick دل شکسته
zigzagged شکسته
shaky شکسته
cursive خط شکسته
fragmental شکسته
in pieces شکسته
zigzag شکسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com