Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
collision frequency
فراوانی برخورد
Other Matches
channel
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
frequencies
فراوانی
profusion
فراوانی
lavish
فراوانی
abondance
فراوانی
abundance ratio
فراوانی
amphleness
فراوانی
ampleness
فراوانی
effusiveness
فراوانی
abundance
فراوانی
generously
به فراوانی
lavishing
فراوانی
lavishes
فراوانی
lavished
فراوانی
flushing
فراوانی
flushes
فراوانی
frequency
فراوانی
affluence
فراوانی
exuberance
فراوانی
lashongs
فراوانی
redundance
فراوانی
plentifulness
فراوانی
plentitude
فراوانی
profuseness
فراوانی
rampancy
فراوانی
super abundance
فراوانی
rifeness
فراوانی
plenteousness
فراوانی
flush
فراوانی
plenitude
فراوانی
plenty
فراوانی بسیاری
Excess Distribution
توزیع فراوانی
glut
فراوانی کالا
redundancy
زائد فراوانی
glut
فراوانی وفور
frequencies
فراوانی تردد
gluts
فراوانی کالا
gluts
فراوانی وفور
abundance
نسبت فراوانی
frequency
فراوانی تردد
abundance ratio
نسبت فراوانی
bountifully
بطور فراوانی
frequency distribution
توزیع فراوانی
frequency curve
منحنی فراوانی
feracity
باراوری فراوانی
absolute frequency
فراوانی مطلق
cumulative frequency
فراوانی متراکم
accumulated frequency
فراوانی تراکمی
luxuriance
فراوانی پربرکتی
accumulated frequency
فراوانی تجمعی
plentifulyear
سال فراوانی
amplitude
فراخی فراوانی
affluence
فراوانی ثروت
redundancies
زائد فراوانی
natural abundace
فراوانی طبیعی
cumulative frequency distribution
توزیع فراوانی تراکمی
superfluity
فراوانی بیش ازحد
expected frequency
فراوانی مورد انتظار
abundantly
به فراوانی بحد وفور
collision
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collisions
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
I benefited greatly from the english course.
از کلاس انگلیسی استفاده فراوانی بردم .
intersects
برخورد
clash
برخورد
collision
برخورد
clashed
برخورد
ill favored
بد برخورد
osculation
برخورد
intersect
برخورد
intersected
برخورد
collisions
برخورد
confliction
برخورد
tangency
برخورد
clashes
برخورد
criss-cross
برخورد
criss-crossed
برخورد
appulse
برخورد
criss-crossing
برخورد
criss-crosses
برخورد
conflicts
برخورد
attitude
برخورد
impact
برخورد
reception
برخورد
receptions
برخورد
strikingly
برخورد
contacted
برخورد
contacting
برخورد
conflict
برخورد
contact
برخورد
strike
برخورد
strikes
برخورد
attitudes
برخورد
striking
برخورد
conflicted
برخورد
incidence
برخورد
impacts
برخورد
stop
برخورد
stopping
برخورد
approach
برخورد
contacts
برخورد
stopped
برخورد
approaches
برخورد
approached
برخورد
stops
برخورد
crossing points
محل برخورد دو خط
crossing point
محل برخورد دو خط
affable
خوش برخورد
head on collision
برخورد رودررو
effective collision
برخورد موثر
greeted
درود برخورد
greets
درود برخورد
conflux
همریزگاه برخورد
contiguity
برخورد تماس
impact
برخورد کردن
head oncollision
برخورد رویاروی
collision rate
سرعت برخورد
electron impact
برخورد الکترونها
collision energy
انرژی برخورد
elastic collision
برخورد الاستیک
conflict of interest
برخورد منافع
elastic collision
برخورد کشسان
impact hardness
سختی برخورد
collision rate
میزان برخورد
impacts
برخورد کردن
collision rate
نرخ برخورد
meets
برخورد کردن
take the blade
برخورد شمشیرها
chattering
برخورد کردن
jct
محل برخورد
greet
درود برخورد
My pride was wounded ( hurt) .
به غیرتم برخورد
fall on
<idiom>
برخورد (بامشکلات)
osculate
برخورد کردن
chattered
برخورد کردن
chatter
برخورد کردن
tolerates
برخورد هموارکردن
meeter
برخورد کننده
chatters
برخورد کردن
probability of collision
احتمال برخورد
touche
اعلام برخورد
unsporting conduct
برخورد ناجوانمردانه
zone of contact
محل برخورد
tolerate
برخورد هموارکردن
tolerated
برخورد هموارکردن
tolerating
برخورد هموارکردن
knock up
برخورد کردن
knock-up
برخورد کردن
knock-ups
برخورد کردن
affects
احساسات برخورد
accessible
خوش برخورد
intersection point
محل برخورد
meet
برخورد کردن
affect
احساسات برخورد
impact test
ازمون برخورد
tilts
منازعه برخورد
tilted
منازعه برخورد
impact strength
استحکام برخورد
tilt
منازعه برخورد
impact sound
صدای برخورد
impact parameter
پارامتر برخورد
impact effect
اثر برخورد
impact factor
ضریب برخورد
coincidence
تطبیق برخورد
coincidences
تطبیق برخورد
impact force
نیروی برخورد
inelastic collision
برخورد ناکشسان
criterion
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
contact
اتصال الکتریکی برخورد
maladdress
برخورد بد ترک ادب
noncontact sports
ورزشهای بدون برخورد
contacted
اتصال الکتریکی برخورد
warm up
<idiom>
دوستانه برخورد کردن
glad hand
<idiom>
بااهمییت برخورد کردن
he was provoked by my words
سخنان من باو برخورد
contacting
اتصال الکتریکی برخورد
inelastic cross section
مقطع برخورد ناکشسان
contacts
اتصال الکتریکی برخورد
collision of the second kind
برخورد نوع دوم
snag
بمانعی برخورد کردن
smashes
برخورد خرد کردن
smash
برخورد خرد کردن
front
نما طرز برخورد
meeting
اتصال برخورد میتینگ
snags
بمانعی برخورد کردن
chatters
ضربه زدن برخورد
chattering
ضربه زدن برخورد
spume
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sea foam
کف آب
[کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
chattered
ضربه زدن برخورد
chatter
ضربه زدن برخورد
fronting
نما طرز برخورد
meet
: برخورد کردن یافتن
meetings
اتصال برخورد میتینگ
collision of the first kind
برخورد نوع اول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com