English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English Persian
invisible hand فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
Other Matches
intervener در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
self regard حفظ منافع شخصی
consuls نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consul نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
international labour organization سازمان بین المللی کار سازمانی که در جوار جامعه ملل تاسیس شد و در سال 6491 به سازمان ملل پیوست و هدف ان بهبودبخشیدن به شرایط کار ازجنبه ها مختلف و حمایت ازکارگران و منافع ایشان میباشد
apportionment افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
earnings منافع
perquisites منافع
revenue منافع
perquisite منافع
tangible benefits منافع مرئی
unions اشتراک منافع
private benefits منافع خصوصی
capital gains منافع سرمایهای
class interests منافع طبقاتی
public interest منافع عمومی
harmony of interests هماهنگی منافع
harmony of interests سازگاری منافع
mutual interests منافع مشترک
union اشتراک منافع
vested interest منافع مقرره
conflict of interest برخورد منافع
economic interest منافع اقتصادی
public benefits منافع عمومی
public interest منافع عامه
windfall gains منافع اتفاقی
vested interests منافع مقرره
fictious dividened منافع موهوم
pure interest منافع خالص
benefit spillovers نشر منافع
spillover benefits منافع خارجی
fictitious dividens منافع موهوم
conflict of interest تضاد منافع
net benefits منافع خالص
undistributed earnings منافع تقسیم نشده
rent مال الاجاره منافع
vesture منافع و نمائات زمین
emblements منافع حاصله از زمین
separable accretions and benefits نمائات و منافع منفصله
windfall gains منافع باد اورده
social security benefits منافع تامین اجتماعی
undistributed earnings منافع توزیع نشده
solidarity اشتراک منافع ومسئولیتها
beneficial ownership مالکیت به نسبت منافع
valuation of benefits ارزش گذاری منافع
gains from trade منافع حاصل از تجارت
the profits and accretions which are an منافع و نمائات متصله مال
explees اجاره بها یا منافع زمین
tangible benefits منافع مشهود فواید عینی
measurement of benefits and costs اندازه گیری منافع و هزینه ها
it is p to our interests برای منافع مازیان اوراست
emblements منافع حاصله اززمین مزروعی
original and derivative estate اصل مال یا نمائات یا منافع ان
protection and indemnity club باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
dedications اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
pray in aid دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
severalty مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
shifting use مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
p&l club club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
saving خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
profits a prendre درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
leases در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
lease در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
contra preferentum rule درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
estate in common درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to become acclimatized [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimate [American E] to new circumstances [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
termed مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
totalitarianism سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
european essembly مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
demand price حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
sender شخصی که پیام ارسال میکند
analyst شخصی مسئلهای را بررسی میکند
senders شخصی که پیام ارسال میکند
operators شخصی که با کامپیوتر کار میکند
analysts شخصی مسئلهای را بررسی میکند
operator شخصی که با کامپیوتر کار میکند
channel capacity حداکثر جریانی که از یک کانال عبور میکند بدون لبریز شدن
pirated شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
pirates شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
operator شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
operators شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
pirate شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
pirating شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
keyboarder شخصی که اطلاعات را با صفحه کلید وارد میکند
buck passer شخصی که مسئولیت خود را بدیگران محول میکند
keyboarders شخصی که اطلاعات را با صفحه کلید وارد میکند
go-getter <idiom> شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
enterpreneur شخصی که یک سازمان تجاری را پایه گذاری کرده واداره میکند
customer شخصی که از یک سیستم کامپیوتری یا وسیله جانبی استفاده میکند یا آن را می خرد
at استاندارد کامپیوتر شخصی IBM که از پردازنده تک بیتی استفاده میکند
customers شخصی که از یک سیستم کامپیوتری یا وسیله جانبی استفاده میکند یا آن را می خرد
no-show <idiom> شخصی که جایی را رزرو میکندولی نه آن را کنسل ونه آن را استفاده میکند
automation کنترل و هدایت دستگاهی بطورخودکار
user 1-شخصی از کامپیوتر یا ماشین یا نرم افزار استفاده میکند. 2-به ویژه اپراتورصفحه کلید
users 1-شخصی از کامپیوتر یا ماشین یا نرم افزار استفاده میکند. 2-به ویژه اپراتورصفحه کلید
groupie دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupies دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
gyroscopes وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
gyroscope وسیله تعیین کننده گرای نجومی بطورخودکار
microsoft سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده را روی دیسک مدیریت میکند
answering machines نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machine نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
socialism جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
neutralize track هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
ani سیستم تلفن که شماره تلفن شخصی که تماس گرفته را درج میکند
troubleshooter شخصی که مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری را رفع میکند
troubleshooters شخصی که مشکلات سخت افزاری و نرم افزاری را رفع میکند
witch-hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
to retire in to oneself از جامعه کناره گیری کردن
elevation tracking دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
chivvy تعقیب کردن
tail تعقیب کردن
chivvying تعقیب کردن
chivying تعقیب کردن
suing تعقیب کردن
chivied تعقیب کردن
tracks تعقیب کردن
chivies تعقیب کردن
ensue تعقیب کردن
chase تعقیب کردن
traced تعقیب کردن
tails تعقیب کردن
chases تعقیب کردن
prosecuting تعقیب کردن
chive تعقیب کردن
ensues تعقیب کردن
sue تعقیب کردن
chased تعقیب کردن
ensued تعقیب کردن
chivvied تعقیب کردن
sued تعقیب کردن
chasing تعقیب کردن
tailed تعقیب کردن
traces تعقیب کردن
prosecute تعقیب کردن
prosecuted تعقیب کردن
chivvies تعقیب کردن
sues تعقیب کردن
practising تعقیب کردن
prosecutes تعقیب کردن
pursued تعقیب کردن
practicing تعقیب کردن
to follow up تعقیب کردن
chace تعقیب کردن
track تعقیب کردن
pursuing تعقیب کردن
tracked تعقیب کردن
pursues تعقیب کردن
practise تعقیب کردن
lay fast by the heels تعقیب کردن
lay by the heels تعقیب کردن
practises تعقیب کردن
pursue تعقیب کردن
follow up تعقیب کردن
trace تعقیب کردن
leagues مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
league مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
litigated تعقیب قانونی کردن
sue تعقیب قانونی کردن
indicting تعقیب قانونی کردن
track تعقیب مسیر کردن
prosecuted تعقیب قانونی کردن
follows تعقیب کردن فهمیدن
sued تعقیب قانونی کردن
sues تعقیب قانونی کردن
indicts تعقیب قانونی کردن
prosecute تعقیب قانونی کردن
litigate تعقیب قانونی کردن
follow تعقیب کردن فهمیدن
indicted تعقیب قانونی کردن
suing تعقیب قانونی کردن
tracks تعقیب مسیر کردن
prosecuting تعقیب قانونی کردن
followed تعقیب کردن فهمیدن
tracked تعقیب مسیر کردن
prosecutes تعقیب قانونی کردن
indict تعقیب قانونی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com