English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 164 (8 milliseconds)
English Persian
breathing gap فرصت سر خاراندن
Search result with all words
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
Other Matches
to take time by the forelock فرصت راغنیمت شمردن فرصت
scraping خاراندن
scratch خاراندن
scratched خاراندن
scratches خاراندن
scratching خاراندن
scrape خاراندن
scraped خاراندن
scrapes خاراندن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
deliberated با فرصت
deliberation فرصت
deliberates با فرصت
deliberating با فرصت
oportunity فرصت
char فرصت
chars فرصت
deliberations فرصت
breather فرصت
occasioning فرصت
occasioned فرصت
at one's leisure سر فرصت
occasion فرصت
chare فرصت
seasons فرصت
seasoned فرصت
season فرصت
deliberate attack تک با فرصت
breathers فرصت
occasions فرصت
deliberate با فرصت
opportunities فرصت
times فرصت
opportunity فرصت
timed فرصت
space فرصت
charring فرصت
spaces فرصت
time فرصت
chancing فرصت مجال
betimes در اولین فرصت
chance فرصت مجال
chances فرصت بل گرفتن
chances فرصت مجال
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
chanced فرصت بل گرفتن
chanced فرصت مجال
chance فرصت بل گرفتن
chancing فرصت بل گرفتن
at leisure فرصت دار
make time فرصت کردن
vantage تفوق فرصت
head start فرصت برتری
opportunity cost هزینه فرصت
head starts فرصت برتری
last-ditch آخرین فرصت
market opportunity فرصت بازار
deliberate defense پدافند با فرصت
tidewaiter درانتظار فرصت
foot in the door <idiom> گشایش یا فرصت
deliberate breaching نفوذ با فرصت
get a break <idiom> فرصت داشتن
tidewaiter مترصد فرصت
time فرصت موقع
occasion فرصت مناسب
leisure فرصت مجال
time فرصت مجال
timed فرصت مجال
timed فرصت موقع
opportunist فرصت طلب
times فرصت مجال
times فرصت موقع
occasioning فرصت مناسب
occasions فرصت مناسب
opportunism فرصت طلبی
occasioned فرصت مناسب
To take advantage of an opportunity. از فرصت استفاده کردن
he seized upon the chance فرصت راغنیمت شمرد
gain opportunity فرصت را مغتنم شمردن
gain opportunity اغتنام فرصت کردن
to miss the buy فرصت را ازدست دادن
deliberate crossing عبور با فرصت از رودخانه
lurk درانتظار فرصت بودن
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
to cathan an opportunity فرصت راغنیمت شمردن
Go while the going is good . تا فرصت با قی است برو
on the first occasion در نخستین وهله یا فرصت
snapat the chance فرصت را در اغوش بگیر
opportunity to invest فرصت سرمایه گذاری
deadline سررسید اخرین فرصت
at your earliest convenience در اولین فرصت مناسب
watch one's time مراقب فرصت بودن
To seize an opportunity . فرصت را غنیمت شمردن
lurks درانتظار فرصت بودن
lurking درانتظار فرصت بودن
lurked درانتظار فرصت بودن
to seize the opportunity فرصت را غنیمت شمردن
miss the boat <idiom> ازدست دادن فرصت
deadlines سررسید اخرین فرصت
miss out on <idiom> ازدست دادن فرصت
temporizer فرصت طلب ومسامحه کار
He is an opportunist. آدم فرصت طلبی است
extra کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra- کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . این فرصت را از دست ندهید
extras کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
underdogs فرصت برد به حریف ندادن
underdog فرصت برد به حریف ندادن
shot فرصت ضربت توپ بازی
shots فرصت ضربت توپ بازی
deliberate breaching نفوذ با فرصت در میدان مین
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
lose ground فرصت خود را ازدست دادن
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
Before it is too late . while one has the chance . اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
I dont have time to go to the movies . فرصت نمی کنم به سینما بروم
hand تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
handing تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
This is my last chance . این برایم آخرین فرصت است
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
deliberating عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberates عملیات با فرصت پیش بینی شده
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
deliberated عملیات با فرصت پیش بینی شده
deliberate عملیات با فرصت پیش بینی شده
to give one his revenge فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
chancing فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
to play one's card well از فرصت خود استفاده کامل کردن
chances فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chanced فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chance فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
deliberate breaching پاک کردن با فرصت میدان مین
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
steal از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
i do it at odd moments هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
steals از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
I had no opportunity to discuss the matter . فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
occasional وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present <idiom> سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date اخرین روز اخرین فرصت
quarantine در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com