English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
premise فرض قبلی فرضیه مقدم
premised فرض قبلی فرضیه مقدم
premisses فرض قبلی فرضیه مقدم
Other Matches
assumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
preconditioned <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
premised <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
presumed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
presupposed <adj.> <past-p.> فرضیه مقدم
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
pre preference مقدم بر سهام مقدم
provisional ball گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
Q.E.D فرضیه
accidentalism فرضیه
theories فرضیه
theory فرضیه
postulation فرضیه
hypotheses فرضیه
hypothesis فرضیه
null hypothesis فرضیه صفر
approximate assumption فرضیه تقریب
drainage hypothesis فرضیه زهکشی
design assumption فرضیه حساب
alternative hypothesis فرضیه مقابل
hypothesis testing فرضیه ازمایی
contraction hypothesis فرضیه انقباض
voluntarism فرضیه ارادی
theory نگره فرضیه
theories نگره فرضیه
relativity فرضیه نسبی
whorf's hypothesis فرضیه وورف
evolution فرضیه سیرتکامل
validation of a hypothesis اعتبار یک فرضیه
prerecognition hypothesis فرضیه پیش شناخت
planetesimal hypothesis فرضیه ذرات سیارهای
natural rate hypothesis فرضیه نرخ طبیعی
validation of a hypothesis تحقق پذیری یک فرضیه
sciametry فرضیه کسوف وخسوف
theories فرضیه علمی تعلیم
relative income hypothesis فرضیه درامد نسبی
absolute income hypothesis فرضیه درآمد مطلق
theory فرضیه علمی تعلیم
continuum hypothesis [CH] فرضیه پیوستار [ریاضی]
preferent مقدم
antecessor مقدم
premiere مقدم
preferred مقدم
premiers مقدم
aforehand مقدم
headmost مقدم
premiering مقدم
premieres مقدم
premiered مقدم
premier مقدم
prior to مقدم بر
advance مقدم
advances مقدم
advancing مقدم
proleptic مقدم
precedent مقدم
beforehand مقدم بر
frontline خط مقدم
precedents مقدم
previous مقدم
prior مقدم
leading مقدم
preeminent مقدم
to collapse موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
evolutionist معتقد به فرضیه تکامل یافرگشت
polygenism فرضیه تحد دمبدا بشر
to collapse بهم خوردن [مذاکره یا فرضیه]
to collapse درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
legal fiction فرض قانونی فرضیه حقوقی
precede مقدم بودن
gilt edged مقدم ممتاز
gilt-edged مقدم ممتاز
precedes مقدم بودن
antecedents مقدم مقدمه
antecedent مقدم مقدمه
advanced جلویی مقدم
first یکم مقدم
precedent مقدم بر مسبوق به
precedent ماقبل مقدم
vaward مقدم پیشقراول
precedents مقدم بر مسبوق به
precedents ماقبل مقدم
advance observer دیدبان مقدم
preferential مقدم ترجیحی
forego مقدم بودن بر
forwent مقدم بودن بر
transposing مقدم وموخرکردن
transposes مقدم وموخرکردن
transpose مقدم وموخرکردن
leading edge لبه مقدم
leading zero صفر مقدم
leading zeros صفرهای مقدم
foregoes مقدم بودن بر
forgoes مقدم بودن بر
forgoing مقدم بودن بر
forgone مقدم بودن بر
preoccupations کار مقدم
preoccupation کار مقدم
front lines خطوط مقدم
forward command post پاسگاه مقدم
preferent claims دعاوی مقدم
entrepreneurs مقدم کمپانی
forward observer دیدبان مقدم
apriori مقدم بر تجربه
entrepreneur مقدم کمپانی
front lines خط مقدم جبهه
preferred shares سهام مقدم
coherence فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
null hypothesis فرضیه اولیهای که مورد ازمون قرارمیگیرد
kinetic theory فرضیه حرکت ذرات کوچک اجسام
permanent income hypothesis فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
acorns گروه امادی مقدم
acorn گروه آمادی مقدم
permute مقدم و موخر کردن
gilt edge مقدم درجه اول
advanced landing field پایگاه فرود مقدم
modus ponens وضع مقدم [ریاضی]
primers ماده منفجره مقدم
primer ماده منفجره مقدم
advanced landing field پایگاه هوایی مقدم
aircontroller نافر مقدم هوایی
it takes of the others بردیگران مقدم است
advanced fleet anchorage لنگرگاه مقدم ناوگان
forward air controller نافر مقدم هوایی
theorized فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorised فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
to give priority to پیشی دادن به مقدم دانستن بر
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
advance section قسمت مقدم در منطقه مواصلات
advance base پایگاه مقدم صحنه عملیات
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
this duty precedes all others این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
brown major براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
what is فرضیه منطقی که اکثر برنامههای صفحه گشترده الکترونیکی براساس ان عمل می کنند
predecessors قبلی
ex قبلی
predecessor قبلی
ex- قبلی
previous قبلی
foregone قبلی
fore قبلی
one-time قبلی
prior قبلی
preceding قبلی
aforetime قبلی
precognition اطلاع قبلی
pre arrengement قرار قبلی
precompression تراکم قبلی
presupposition فرض قبلی
presuppositions فرض قبلی
preoccupation اشغال قبلی
preoccupations اشغال قبلی
late war جنگ قبلی
pre arrangement قرار قبلی
preconidtion شرط قبلی
predesignation تعیین قبلی
background معلومات قبلی
backgrounds معلومات قبلی
preview اطلاع قبلی
previews اطلاع قبلی
premeditation قصد قبلی
previous work کارهای قبلی
pretreatment معالجه قبلی
prepossession تصرف قبلی
premeditatedly با اندیشه قبلی
pregiurement احتساب قبلی
preformation تشکیل قبلی
prefiguration or prefigurement نمایش قبلی
prefiguration تصور قبلی
preexistence موجودیت قبلی
preengagement تعهد قبلی
predispostion تمایل قبلی
forethought اندیشه قبلی
foreordainment حکم قبلی
foredoom محکومیت قبلی
premeditated با قصد قبلی
chains از کلمه قبلی
chain از کلمه قبلی
premonition اخطار قبلی
at sight بی مطالعه قبلی
forewarning اخطار قبلی
predilection تمایل قبلی
foretoken اعلام قبلی
foretype نمونه قبلی
predilections تمایل قبلی
premonitions اخطار قبلی
stagnation thesis فرضیه رکود .فرضیهای که بر اساس ان بعلت بلوغ کامل اقتصادی یک کشور و امکان عدم جذب پس اندازها
prognostications تشخیص قبلی مرض
pre indexing فهرست سازی قبلی
pre indexing شاخص گذاری قبلی
pre engaged دارای تعهد قبلی
premonitory متضمن اخطار قبلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com