Dictiornary-Farsi | فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست


Other Matches

guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
wrapover top	راست
right	راست
beeline	خط راست
straightest	راست
plain dealing	راست
righting	راست
righted	راست
apeak	راست
straighter	راست
right footed	راست پا
straight	راست
right back	بک راست
right face	به راست راست
plain spoken	یر راست
dextrogyrous	راست بر
pricking	راست
pricks	راست
erect	راست
erected	راست
erecting	راست
erects	راست
true	راست
truer	راست
truest	راست
straightish	سر راست
prick	راست
directly	سر راست
bolt upright	راست
plumply	سر راست
dextrorotatory	راست بر
vertical beam	راست رو
pricked	راست
straightforward	راست
straightforward	رک سر راست
rectilineal	راست خط
bee line	خط راست
sheer	یک راست
straightish	راست
four-square	رک و راست
wrapover skirt	راست
up front	رک و راست
uninhibited	رک و راست
upright	راست
on end	راست
forthrights	سر راست
outspoken	رک و راست
turnabouts	به راست راست
right turn	به راست راست
turnabout	به راست راست
wooden	راست
blankly	سر راست
wrapover dress	راست
candid	راست
vertically	راست
freehearted	رک و راست
prick eared	راست گوش
To become straight.	راست شدن
clockwise rotation	گردش به راست
squares	راست حسینی
A straightforward answer.	جواب سر راست
open heartedness	راست بازی
squared	راست حسینی
sheer	راست تند
square	راست حسینی
verisimilitude	راست نمایی
erect	راست کردن
it never rains but it pours <idiom>	چپ و راست بد آوردن
cross brace	بادبند چپ و راست
right wing	جناح راست
reef knot	گره راست
reef knots	گره راست
prink	راست کردن
right-wing	جناح راست
unbent	راست کردن
unbends	راست کردن
unbend	راست کردن
right atrium	آتریوم راست
erects	راست کردن
erecting	راست کردن
Is it true that. . . ?	راست است که ...؟
erected	راست کردن
straight stairs	پلکان راست
dextrad	راست سویه
to sit up	راست نشستن
deskew	راست کردن
righted	درسمت راست
to spoke the t.	راست گفتن
orthotropism	راست رویی
outside right	گوش راست
dexter	در طرف راست
rectangles	راست گوش
to come to good	راست امدن
rectilinear	راست خطی
stand	راست شدن
rectangle	راست گوشه
rectangle	راست گوش
rectangles	راست گوشه
righting	درسمت راست
partially true	فی الجمله راست
deasil	طرف راست
orthopterous	راست بال
right	درسمت راست
dextrogyrous	راست گردان
rectums	راست روده
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
point device	کاملا راست
rectum	راست روده
dextrorotatory	راست گردان
come clean <idiom>	راست گفتن
orthognathous	راست ارواره
orthogonal	راست گوشه
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
orthopteran	راست بال
orthoptera	راست بالان
the parting on the right	فرق سر به راست
to tell the truth	راست گفتن
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
partially true	تا یک اندازه راست
dextrality	راست برتری
squaring	راست حسینی
right angled parallelogram	راست گوشه
fastigiate	راست بالارونده
right handed	در سمت راست
right handed	راست دست
right handed	راست گرد
hard shouder	شانه راست
round unvarnished tale	راست حسینی
round unvarnished tale	حرف سر راست
bolts	: راست بطورعمودی
bolting	: راست بطورعمودی
bolted	: راست بطورعمودی
bolt	: راست بطورعمودی
truthful	صادق راست
orthodoxies	راست دینی
rectangular	راست گوشه
erectile	راست کردنی
erective	راست کننده
right handed rotation	گردش به راست
right arm	دست راست
eton collan	یقه راست
antiform	شکل راست
right hand	دست راست
eyes right	نظر به راست
right flank	جناح راست
right flank	سمت راست
ingenuousness	راست بازی
right half back	نگهبان راست
truthfully	صادق راست
righty	راست دست
right wing to ward	دست راست
verities	سخن راست
verity	سخن راست
starboard	سمت راست
right turn	براست راست
rotation in a clockwise direction	گردش به راست
right oblique march	میل به راست رو
right incline	میل به راست
grape sugar	گلوکز راست بر
right handedness	راست دستی
right wing toward	دست راست
orthodoxy	راست دینی
rightmost	راست ترین
in round numbers 00	سر راست 001تا
rightmost	سمت راست
rightism	راست گرایی
right <adv.>	سمت راست
on the right <adv.>	سمت راست
righting lever	اهرم راست کن
to the right <adv.>	سمت راست
sincere	راست نما
rightable	راست شدنی
right-angled	راست گوشه
upend	راست نشاندن
straightening	راست کردن
dextrosal	راست گرد
rectification	راست گردانی
right halfback	هافبک راست
counterclockwise	حرکت از راست به چپ
straightened	راست کردن
ragged right	راست ناهموار
upended	راست نشاندن
straight bow	کمان راست
right justification	هم ترازی راست
ragged left alignment	هم ترازی راست