English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
Other Matches
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
physical inspection بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
at call اماده فرمان
at or within call اماده فرمان
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
to fit with اماده کردن برای
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
tent striking فرمان اماده حرکت شدن یکانها
forthcomming اماده برای ارائه کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
sentry go فرمان نگهبانی را عوض کنیدنگهبانان عوض کنید
showdown چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
showdowns چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
aircraft scrambling دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
Can you find me a porter? آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
Could you reserve a room for me? آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
prompt to go اماده برای رفتن
ready to die اماده برای مرگ
on offer اماده برای فروش
fit to work اماده برای کارکردن
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
Can you find me a babysitter? آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟
Would you post this for me, please? ممکن است لطفا این را برای من پست کنید؟
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
batted گل اماده برای کوزه گری
bat گل اماده برای کوزه گری
covers اماده برای برگرداندن توپ
coverings اماده برای برگرداندن توپ
bats گل اماده برای کوزه گری
cover اماده برای برگرداندن توپ
mission ready هواپیمای اماده برای پرواز
to prepare for war برای جنگ اماده شدن
on guard اماده برای دفاع باشید
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
up and running اماده برای عملیات کامل
to stand in the gap برای دفاع اماده بودن
to keep ome's powder dry برای هر رویدادی اماده بودن
he was prone to mischief برای دو بهمزنی و شیطنت اماده
attack on preparation شمشیرباز اماده برای حمله
marching orders فرمان حرکت برای جنگ
beacon off اسم رمز برای فرمان
beacon on اسم رمز برای فرمان
off the shelf تدارکات اماده برای توزیع و تحویل
finished product محصولات اماده برای توزیع ومصرف
cover اماده شدن برای دریافت توپ
coverings اماده شدن برای دریافت توپ
addresses اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
addressed اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
covers اماده شدن برای دریافت توپ
herbescent اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
platform load بار اماده برای بارریزی هوایی
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
to the manner born فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
repertoire فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
clutch start روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
hypnotizable اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
bubble help خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
repeat بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeats بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
lime paste اهک شکفته شده و اماده برای تهیه بتن
sawhorse نیمکت زیر الوار اماده برای اره کشی
vitrescent اماده برای تبدیل به شیشه دارای خاصیت شیشهای
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
reaction time زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
hot site یک مرکز کاملا" مجهزکامپیوتری که برای حالت اضطراری اماده است
pilot engine ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
turnkey سیستم کامپیوتر اماده برای یک منظور خاص اصلی جامع
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
sedans اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
sedan اتومبیل مسافرتی که ممکن است با تغییراتی برای مسابقه اماده شود
revisit بازدید کردن
examined بازدید کردن
revisited بازدید کردن
revisiting بازدید کردن
reconnoitering بازدید کردن
surveyed بازدید کردن
reconnoitred بازدید کردن
see over بازدید کردن
examine بازدید کردن
reconnoitre بازدید کردن
examining بازدید کردن
surveys بازدید کردن
revisits بازدید کردن
reconnoitres بازدید کردن
reconnoiter بازدید کردن
to return a visit بازدید کردن
reconnoitring بازدید کردن
survey بازدید کردن
reconnoitered بازدید کردن
examines بازدید کردن
reconnoiters بازدید کردن
turnkey system سیستم کامپیوتری که قبلا"تدارک دیده شده و برای استفاده اماده است
hold fire اتش را قطع کنید فرمان اتش قطع
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
surveyed بررسی کردن بازدید
survey بررسی کردن بازدید
to rehash something وضعیتی را بازدید کردن
reviewing بازدید انتقاد کردن
to revisit the situation وضعیتی را بازدید کردن
review بازدید انتقاد کردن
surveys بررسی کردن بازدید
reviews بازدید انتقاد کردن
to revisit an issue مسئله ای را بازدید کردن
reviewed بازدید انتقاد کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
refer مراجعه کردن بازدید مجدد
refers مراجعه کردن بازدید مجدد
referred مراجعه کردن بازدید مجدد
gam گرد امدن بازدید کردن
to revisit something بازدید کردن چیزی [مجازی]
step in بازدید مختصر وکوتاهی کردن
visit and search بازدید و تجسس کردن ناو
to revisit a subject of research سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
subscribing افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribe افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribed افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
subscribes افزودن نام به لیست پستی از لیست سرویس ها تا هر پیامی برای گروه دریافت کنید
add اضافه کنید زیاد کنید
adding اضافه کنید زیاد کنید
adds اضافه کنید زیاد کنید
ctrl break در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
to revisit a criminal case [judicial proceedings] یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
prescan خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
pounced در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounces در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
voyage repairs تعمیرات مخصوص اماده شدن ناو برای دریانوردی تعمیرات قبل از حرکت دریایی
Linotype ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
steering فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
check firing فرمان اتش بس موقت برای بازرسی مانع اتش
statitizing فرایند انتقال یک دستورالعمل از حافظه کامپیوتر به ثباتهای دستورالعمل و نگهداری ان ان در انجا بگونهای که برای اجرا شدن اماده باشد
dropping قطره سقوط کردن کم کنید
adjusts میزان کردن تنظیم کنید
drop قطره سقوط کردن کم کنید
dropped قطره سقوط کردن کم کنید
adjusting میزان کردن تنظیم کنید
identifies مشاهده کردن شناسایی کنید
identifying مشاهده کردن شناسایی کنید
drops قطره سقوط کردن کم کنید
identify مشاهده کردن شناسایی کنید
identified مشاهده کردن شناسایی کنید
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
panels نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
prepare اماده کردن
draft اماده کردن
prepares اماده کردن
preparing اماده کردن
confect اماده کردن
drafted اماده کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com