Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English
Persian
silencer
فرونشاننده ساکت کننده
silencers
فرونشاننده ساکت کننده
Other Matches
assuasive
ساکت کننده
repessive
فرونشاننده
suppressive
فرونشاننده
suppressor
فرونشاننده
whist
ساکت
serene
ساکت
dormant
ساکت
cut it out
<idiom>
ساکت شو
soundless
ساکت
sockets
ساکت
quieter
ساکت تر
tace
ساکت
acquiescent
ساکت
tacet
ساکت
at pause
ساکت
lown
ساکت
shush
ساکت
sh
ساکت
silenced
ساکت کردن
hush
ساکت ارام
Dry up!
ساکت باش!
lulls
ساکت شدن
h!
ساکت باش
silent
ساکت بیصدا
tace
ساکت باش
silence
ساکت کردن
silences
ساکت کردن
silencing
ساکت کردن
stills
خاموش ساکت
lulling
ساکت شدن
stiller
خاموش ساکت
still
خاموش ساکت
stillest
خاموش ساکت
lull
ساکت شدن
lulled
ساکت شدن
pipe down !
<idiom>
ساکت باش!
he stood still
ساکت ایستاد
tacet
ساکت باش
Hush up!
<idiom>
ساکت باش!
Be quiet!Hold your tongue!
<idiom>
ساکت باش!
Silence!
<idiom>
ساکت باش!
Keep your trap shut!
ساکت باش !
to lie dormant
ساکت بودن
quiet
ساکت کردن
Hush!
<idiom>
ساکت باش!
Keep quiet!
<idiom>
ساکت باش!
Shush!
<idiom>
ساکت باش!
talk down
ساکت کردن
dead spot
منطقه ساکت
to put down
ساکت کردن
whish
ساکت باش
Quiet!silence!
خاموش ( ساکت ) !
keep quiet
<idiom>
ساکت ماندن
imperturbable
خونسرد ساکت
Stop talking!
<idiom>
ساکت باش!
quietest
ساکت کردن
conciliated
ساکت کردن
conciliating
ساکت کردن
quietens
ساکت کردن
quietening
ساکت کردن
mutely
بطور ساکت
quietened
ساکت کردن
quieten
ساکت کردن
calm
ساکت ساکن
calming
ساکت ساکن
calmed
ساکت ساکن
calmer
ساکت ساکن
mums
ساکت بودن
mum
ساکت بودن
conciliates
ساکت کردن
shush
ساکت کردن
input socket
ساکت ورودی
the sea was lulled
دریا ساکت شد
calms
ساکت ساکن
calmest
ساکت ساکن
keep still
ساکت باش
conciliate
ساکت کردن
whist
ساکت کردن
unsettled
ساکت نشده فروننشسته
mome
ادم ساکت وگیج
to hush up
ساکت نگاه داشتن
stanch
خاموش کردن ساکت شدن
appeased
ساکت کردن تسکین دادن
still
ساکت کردن خاموش شدن
It must be quiet.
باید ساکت و آرام باشد.
appease
ساکت کردن تسکین دادن
stiller
ساکت کردن خاموش شدن
save one's breath
<idiom>
به صرفت است که ساکت باشی
Do you have anything quieter?
آیا چیزی ساکت تر دارید؟
appeasing
ساکت کردن تسکین دادن
appeases
ساکت کردن تسکین دادن
stills
ساکت کردن خاموش شدن
stillest
ساکت کردن خاموش شدن
pipe down
راحت باش دادن ساکت شدن
to hold one's tongue
ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
Be quiet, will you!
ساکت باش!
[صدایت خیلی بلند است]
hold one's tongue
<idiom>
جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
calm
: ارام کردن ساکت کردن
calming
: ارام کردن ساکت کردن
muffling
خاموش کردن ساکت کردن
extinguish
ساکت کردن ملغی کردن
calms
: ارام کردن ساکت کردن
calmer
: ارام کردن ساکت کردن
calmed
: ارام کردن ساکت کردن
still brith
خاموش کردن ساکت کردن
muffle
خاموش کردن ساکت کردن
calmest
: ارام کردن ساکت کردن
extinguishes
ساکت کردن ملغی کردن
extinguishing
ساکت کردن ملغی کردن
muffles
خاموش کردن ساکت کردن
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
homager
تجلیل کننده کرنش کننده
hangers
اویزان کننده معلق کننده
hanger
اویزان کننده معلق کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
vibrator
ارتعاش کننده نوسان کننده
vibrators
ارتعاش کننده نوسان کننده
cogitator
اندیشه کننده مطالعه کننده
discriminant
تفکیک کننده جدا کننده
divider
جدا کننده تقسیم کننده
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
diverting
سرگرم کننده منحرف کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
trimmer
دستکاری کننده صاف کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
modulator demodulator
تلفیق کننده- تفکیک کننده
accaimer
هلهله کننده تحسین کننده
spell binder
مسحور کننده مجذوب کننده
designative
اشاره کننده تعیین کننده
desolator
ویران کننده متروک کننده
desolater
ویران کننده متروک کننده
thickeners
غلیظ کننده پرپشت کننده
thickener
غلیظ کننده پرپشت کننده
striking force
نیروی تک کننده یا کمین کننده
practicer
تمرین کننده مشق کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
sniffy
افهار تنفر کننده فن فن کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
toaster
سرخ کننده برشته کننده
toasters
سرخ کننده برشته کننده
acknowledger
تصدیق کننده قبول کننده
insulator
جدا کننده عایق کننده
suberter
سرنگون کننده تضعیف کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
corrupter
فاسد کننده منحرف کننده
intermediaries
وساطت کننده مداخله کننده
intermediary
وساطت کننده مداخله کننده
corruptor
فاسد کننده منحرف کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
prosecutors
پیگرد کننده تعقیب کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
thwarter
خنثی کننده مسدود کننده
the producer and the consumer
تولید کننده و مصرف کننده
supplicants
درخواست کننده تضرع کننده
supplicant
درخواست کننده تضرع کننده
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
fuel cooled oil cooler
خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
procuring activity
یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
plasticizer
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com