Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
downpour
فرو ریزی بارش متوالی
downpours
فرو ریزی بارش متوالی
Other Matches
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
continuously set vector
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
raining
بارش
rains
بارش
rainfall
بارش
isohyetal line
خط هم بارش
precipitation
بارش
rain
بارش
downfall
بارش
isohyet
خط هم بارش
isohyet
هم بارش
isohyetal line
هم بارش
rained
بارش
snowfalls
برف بارش
precipitation
تسریع بارش
snowfall
برف بارش
gathering ground
بارش سرا
duration of rainfall
مدت بارش
isohyetal map
نقشه هم بارش
pluviometer
بارش سنج
annual rainfall
بارش سالانه
continuous rain
بارش باران دائمی
acid precipitation
تسریع بارش اسیدی
catchment area
بارش سرا سرابان
catchment areas
بارش سرا سرابان
intermittent rain
بارش متناوب باران
rain gauge recorder
اندازه بارش ثبت شده
direct-reading rain gauge
اندازه مقدار بارش مستقیم
rainfall area
منطقه بارش ناحیه بارندگی
moulting
پر ریزی موی ریزی
planning factor
معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning directive
دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
continuous
متوالی
consecutive
متوالی
hand running
متوالی
sequential
پی در پی متوالی
sequential
<adj.>
متوالی
uninterrupted
متوالی
successive
متوالی
sequential
متوالی
series
متوالی
succedaneous
متوالی
successive
<adj.>
متوالی
consecutive
<adj.>
متوالی
reels
متوالی پشت سر هم
reel
متوالی پشت سر هم
reeled
متوالی پشت سر هم
thudded
ضربههای متوالی
reeling
متوالی پشت سر هم
sequence checking
کنترل متوالی
succedent
متاخر متوالی
thudding
ضربههای متوالی
consecutive
پیاپی متوالی
Successive Approximation
تقریب متوالی
successive objective
هدفهای متوالی
successive intervals
فاصلههای متوالی
bit stream
بیتهای متوالی
continuous error
خطای متوالی
continuous data
دادههای متوالی
thud
ضربههای متوالی
thuds
ضربههای متوالی
doubled up
دواسترایک متوالی
doubled
دواسترایک متوالی
double
دواسترایک متوالی
sequence control
کنترل متوالی
successive
متوالی مسلسل
fusillade
شلیک متوالی تیرباران
garlands
نیم پیچهای متوالی
series resonant circuit
مدار رزنانس متوالی
successive approximations method
روش تقریبهای متوالی
method of successive approximations
روش تقریبهای متوالی
subalternate
افسر جزء متوالی
successive reproductions method
روش بازسازیهای متوالی
pitapat
با ضربههای تند و متوالی
garland
نیم پیچهای متوالی
days on end
چند روز متوالی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
rat a tat tat
ضربات متوالی و تند زدن
state succession
تعویض دولتهابه طور متوالی
rat a tat
ضربات متوالی و تند زدن
rat-a-tat
ضربات متوالی و تند زدن
the difference between the consecutive terms
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
coherent
مرتب و دارای نظم متوالی
anaphora
تکرار یک یا چند عبارت متوالی
KO
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
KO's
با ضربات متوالی از میدان بدرکردن
continous
متصل متوالی بدون وقفه
mid span
مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
rat a tat tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
surface interval
فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
pit a pat
با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
rat-a-tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
rat a tat
صدای ناشی ازضربات تند و متوالی
tamp
بوسیله ضربات متوالی بالا یا پایین راندن
meiosis
تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
data logging
ضبط دادههای مربوط به حوادثی که در زمانهای متوالی اتفاق می افتند
rainout
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
He has feathered his nest. He has lined his pocket.
اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
hyetography
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
collator
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
planning guidance
راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
rainfall index
شاخص بارش شاخص بارندگی
continuous strip imagery
عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
opener
مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
gravelling
شن ریزی
inpouring
تو ریزی
tininess
ریزی
foundation
پی ریزی
deplumation
پر ریزی
molt
پر ریزی
shrouding
شن ریزی
concrete work
بتن ریزی
cast iron
چدن ریزی
management
برنامه ریزی
chumming
طعمه ریزی
planning
طرح ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
budgeting
بودجه ریزی
libation
ساغر ریزی
bloodbath
خون ریزی
projecting
طرح ریزی
circumfusion
دور ریزی
modelling
طرح ریزی
foundries
چدن ریزی
foundry
چدن ریزی
actification
سرکه ریزی
suffusion
زیر ریزی
landslips
فرو ریزی
egestion
بیرون ریزی
outflow
بیرون ریزی
outflows
بیرون ریزی
landslip
فرو ریزی
designment
طراح ریزی
acting out
برون ریزی
rip rap
سنگ ریزی
casting
چدن ریزی
managements
برنامه ریزی
fineness modulus
مدول ریزی
bellfounding
زنگ ریزی
fineness
ریزی دانه ها
effusion
برون ریزی
effusions
برون ریزی
bloodbaths
خون ریزی
retropulsion
درون ریزی
discharges
برون ریزی
programming
برنامه ریزی
green sand molding
قالب ریزی تر
minuteness
ریزی ناچیزی
earthwork
خاک ریزی
fillings
خاک ریزی
filling
خاک ریزی
grouting
دوغاب ریزی
projections
طرح ریزی
schematization
برنامه ریزی
libations
ساغر ریزی
scheming
طرح ریزی
projection
طرح ریزی
discharge
برون ریزی
gravelling
سنگ ریزی
modeller
طرح ریزی
placing concrete
بتن ریزی
evacuation
برون ریزی
purged
برون ریزی
purge
برون ریزی
purges
برون ریزی
foundation
پی ریزی اساس
schematization
طرح ریزی
sweat
عرق ریزی
foundation soil
پی ریزی ساختمان
perspiration
عرق ریزی
sweats
عرق ریزی
sweating
عرق ریزی
iron foundry
اهن ریزی
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
curriculum development
برنامه ریزی درسی
seedbed
جای تخم ریزی
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
production planning
برنامه ریزی تولید
development planning
برنامه ریزی توسعه
national planning
برنامه ریزی ملی
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
mold
قالب ریزی کردن
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
projectable
قابل طرح ریزی
programming methods
روشهای برنامه ریزی
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
macroplanning
برنامه ریزی کلان
linear programming
برنامه ریزی خطی
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
product planning
برنامه ریزی محصولات
financial planning
برنامه ریزی مالی
state planning
برنامه ریزی دولتی
planning system
نظام برنامه ریزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com