English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English Persian
howl فریاد زدن عزاداری کردن
howled فریاد زدن عزاداری کردن
howls فریاد زدن عزاداری کردن
Other Matches
bereavement عزاداری
wellaway عزاداری
mourning عزاداری
bereavements عزاداری
deep mourning عزاداری سنگین
blat فریاد کردن
whoops فریاد کردن
whoop فریاد کردن
to by blue muder فریاد کردن
whooped فریاد کردن
whooping فریاد کردن
To be dressed in black. To go into mourning. سیاه پوشیدن ( عزاداری )
sympathies [bereavement] همدردی [تسلیت] [در عزاداری]
mourning paper کاغذ ویژه عزاداری
to break forth in to joy از خوشی فریاد کردن
rodomontade گزافه گویی کردن فریاد
hollering فریاد کردن سروصداراه انداختن
holler فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollers فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollered فریاد کردن سروصداراه انداختن
jobilate شادی کردن از خوشی فریاد زدن
shriek فریاد
squeals فریاد
groaned فریاد
rhodomontade فریاد
redresser فریاد رس
squawk فریاد
squawked فریاد
groan فریاد
squawks فریاد
squealed فریاد
shrieked فریاد
squeal فریاد
kiai فریاد
whoops فریاد
groans فریاد
groaning فریاد
exclamation فریاد
exclamations فریاد
mewl فریاد
outcries فریاد
shouts فریاد
vociferation فریاد
shrieks فریاد
fret فریاد
shouting فریاد
whooped فریاد
shouted فریاد
outcry فریاد
calling فریاد
frets فریاد
shrieking فریاد
shout فریاد
whooping فریاد
whoop فریاد
shouter فریاد زننده
whoopee فریاد خوشحالی
cries فریاد زدن
war whoop فریاد جنگ
vociferance فریاد و نعره
war cry فریاد جنگی
jubilate فریاد شادی
greeted داد فریاد
greets داد فریاد
greet داد فریاد
hurray فریاد زدن
utter a cry فریاد زدن
to cry wolf too often انقدربدروغ فریاد
yell فریاد زدن
yelled فریاد زدن
yells فریاد زدن
cry فریاد گریه
cry فریاد زدن
cries فریاد گریه
bawl فریاد زدن
To cry out . فریاد بر آوردن
gaff گفتاربیهوده فریاد
holler فریاد خوشحالی
bawled فریاد زدن
bawling فریاد زدن
bawls فریاد زدن
hollered فریاد خوشحالی
hollering فریاد خوشحالی
hollers فریاد خوشحالی
yelling فریاد زدن
screamer فریاد زدن
salvo فریاد دسته جمعی
salvoes فریاد دسته جمعی
to roar with pain از درد فریاد زدن
to shout for joy از خوشی فریاد زدن
shrieked فریاد دلخراش زدن
screech فریاد شبیه جیغ
shrieks فریاد دلخراش زدن
shriek فریاد دلخراش زدن
screeches فریاد شبیه جیغ
screeching فریاد شبیه جیغ
shrieking فریاد دلخراش زدن
To go to someones rescues . To succour someone . به فریاد کسی رسیدن
screeched فریاد شبیه جیغ
chevy فریاد هنگام شکار
triumphant فاتحانه فریاد پیروزی
triumphantly فاتحانه فریاد پیروزی
with rejoicings and embraces با شادی و فریاد هورا
exclaimed ازروی تعجب فریاد زدن
donnybrook فریاد پرسر وصدا هیاهو
exclaim ازروی تعجب فریاد زدن
exclaiming ازروی تعجب فریاد زدن
exclaims ازروی تعجب فریاد زدن
exclamatory شگفت اور متضمن فریاد
full-throated صدا یا فریاد بسیار بلند
wows فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
view halloo فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
hooted فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hooting فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
wow فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
hoot فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
wowed فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
hoots فریاد اعتراض و بی صبری مثل عجب و واه وغیره
hoick فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
tallyho فریاد شکارچی هنگام دیدن روباه که از پناهگاه بیرون دویده
fore فریاد هشدار به نفر جلو زمین در مورد گوی که بسمت اومیرود
hi فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
yoicks علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
escry فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
He raesed a cry of ((thief! Thif !)) فریاد می زد «دزد !دزد ! »
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com