Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (14 milliseconds)
English	Persian
to be deluded	فریب خورده بودن
to be fooled	فریب خورده بودن
Other Matches
deluded	فریب خورده
patsy	فریب خورده
self deceived	فریب نفس خورده خود فریفته
warm boot	فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
undeceive	مبرا از فریب و تزویر کردن از فریب اگاهانیدن
eaten	خورده
little	خورده
irriguous	اب خورده
it was eaten	خورده شد
engrained	پینه خورده
dehiscent	ترک خورده
teched	بهم خورده
symphsis	عضوجوش خورده
tetched	بهم خورده
distempered	بهم خورده
kinky	گره خورده
belly pinched	گرسنگی خورده
mildewy	باد خورده
brushed	شانه خورده
thrawart	پیچ خورده
vermiculate	کرم خورده
craven	شکست خورده
grubbier	کرم خورده
grubbiest	کرم خورده
writhen	تاب خورده
butt welded	از سر جوش خورده
crossed out	قلم خورده
crimpled	چوروک خورده
crackly	چین خورده
corrodible	خورده شدنی
stickit	شکست خورده
maggoty	کرم خورده
worm eaten	کرم خورده
withered	چروک خورده
starveling	گرسنگی خورده
failure	شکست خورده
carious	کرم خورده
jiggly	تکان خورده
writhen	پیچ خورده
kinky	پیچ خورده
grubby	کرم خورده
kaput	کاملا شک ست خورده
conglomerate	به هم جوش خورده
conglomerates	به هم جوش خورده
on oath	قسم خورده
indisposed	بهم خورده
plicated	چین خورده
picked	کلنگ خورده
wound	پیچ خورده
hammer hard	چکش خورده
stamped	تمبر خورده
corrosion	خورده شدن
turkey	شکست خورده
turkeys	شکست خورده
moth-eaten	بید خورده
cleft	ترک خورده
clefts	ترک خورده
clift	ترک خورده
worm-eaten	کرم خورده
cancelled	قلم خورده
dislocated	بهم خورده
wounding	پیچ خورده
callous	پینه خورده
aggresive	خورده شده
failures	شکست خورده
fretted by rust	زنگ خورده
underdog	سگ شکست خورده
mussy	بهم خورده
folded picture	تصویر تا خورده
messy	بهم خورده
twisty	پیچ خورده
underdogs	سگ شکست خورده
moth eaten	بید خورده
wounds	پیچ خورده
eaten	خورده شده
puckery	چین خورده
rolled profile	نیمرخ نورد خورده
spun glass	شیشه تاب خورده
chiselled	چوب اسکنه خورده
wrounght iron mill bar	اهن جوش خورده
patsy	شخص گول خورده
sclerous	متصلب پینه خورده
chartered accountant	حسابدار قسم خورده
thraw	پیچ خورده دررفته
rolled iron or steel	فولاد نورد خورده
seared conscience	وجدان پینه خورده
lost	شکست خورده گمراه
rolled glass	شیشه نورد خورده
weldment	چیز جوش خورده
cut in	چاک خورده شکافته
rancid	باد خورده فاسد
grounded	توپ به زمین خورده
foul anchor	لنگر تاب خورده
bound barrel	لوله تاب خورده
chiseled	چوب اسکنه خورده
deep dyed	زیاد رنگ خورده
certified public accountant	حسابدار قسم خورده
I have a cold.	من سرما خورده ام. [پزشکی]
indurate	پینه خورده کردن
beaten	چکش خورده فرسوده
impacted	باهم جوش خورده
These shoes dont fit me.	زنگ مدرسه خورده
it is sufficiently stamped	کم تمبر خورده است
Today I took laxatives.	امروز مسهل خورده ام.
cat gets one's tongue <idiom>	گربه زبونش را خورده
interwrought	بهم جوش خورده
common ashlar	سنگ چکش خورده
inure or en	پینه خورده کردن
Are you daft ?	مگر مغز خر خورده ای ؟
i have caught a thorough chill	سرمای حسابی خورده ام
weldment	قطعات بهم جوش خورده
foul hawse	زنجیرها تاب خورده اند
fusion principle	اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system	سیستم حلقهای جوش خورده
to twist one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
weather stained	هوا خورده ورنگ پریده
to sprain one's ankle	پیچ خورده شدن قوزک پا
Like a bear with a sore head.	مثل گرگ تیر خورده
Our business has become tangled up.	کارمان پیچ خورده است
buckled wheel	چرخ خم شده [تاب خورده]
Chartered ( certified public ) accountant .	حسابدار قسم خورده ( مجاز )
gyrus	برامدگی چین خورده مغز
a man in his forties	مرد چهل و خورده ساله
cozenage	فریب
humbuggery	فریب
fictions	فریب
deception	فریب
allurement	فریب
lurch	فریب
deceptions	فریب
fraudulency	فریب
beguilement	فریب
feint	فریب
frauds	فریب
lurches	فریب
deceit	فریب
delusion	فریب
delusions	فریب
lurched	فریب
tricklery	فریب
dissimulation	فریب
fraud	فریب
fiction	فریب
hocus	فریب
sophistry	فریب
lurching	فریب
bamboozlement	فریب
wile	فریب
humbugs	فریب
mace	فریب
maces	فریب
swindled	فریب
swindle	فریب
feinted	فریب
defraudation	فریب
gulls	فریب
intakes	فریب
intake	فریب
dubiety	فریب
jape	فریب
enticement	فریب
humbug	فریب
gull	فریب
inveiglement	فریب
illusions	فریب
defraud	فریب
defrauded	فریب
defrauding	فریب
temptation	فریب
defrauds	فریب
temptations	فریب
illusion	فریب
flim flam	فریب
feinting	فریب
inveglement	فریب
swindles	فریب
feints	فریب
cautel	فریب
With a long face .	با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
He refused to acknowledge defeat .	قبول نمی کرد که شکست خورده
There is a hitch somewhere.	یک جای کار گره خورده است
they are sworn frends	بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
tailfly	طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
not up	توپ دوبار به زمین خورده دبل
acid corrosion of concrete	خورده شدن بتن بوسیله اسید
macadam blinding	خورده سنگ بخورد راه دادن
vulcanite	لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
doin	فریب دادن
feed someone a line <idiom>	فریب دادن
communication deception	فریب مخابراتی
impose upon	فریب دادن
imposture	فریب مکر
hum	فریب دادن
deceitful	فریب امیز
fraudulently	از روی فریب
demagogical	عوام فریب
bad faith	قصد فریب
deceptiveness	فریب آمیزی
illude	فریب دادن
fradulent	فریب امیز

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com