Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English
Persian
trigger squeeze
فشار دادن ماشه
Other Matches
squeeze off
تیراندازی با فشار ماشه
push
فشار دادن
press
فشار دادن
pushing
فشار دادن
presses
فشار دادن
yerk
فشار دادن
forces
فشار دادن
pinch
فشار دادن
hustle
فشار دادن
pinches
فشار دادن
pushes
فشار دادن
force
فشار دادن
pushed
فشار دادن
hustled
فشار دادن
hustling
فشار دادن
forcing
فشار دادن
hustles
فشار دادن
pushed
نشاندن فشار دادن
squeezed
چلاندن فشار دادن
clamp
بندزدن فشار دادن
pushes
نشاندن فشار دادن
clamped
بندزدن فشار دادن
squeezes
چلاندن فشار دادن
clamping
بندزدن فشار دادن
clamps
بندزدن فشار دادن
presses
فشار دادن با انگشتان
squeeze
چلاندن فشار دادن
squeezing
چلاندن فشار دادن
push
نشاندن فشار دادن
press
فشار دادن با انگشتان
tension
بحران تحت فشار قرار دادن
tensions
بحران تحت فشار قرار دادن
to prod somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to poke somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
suppressing
مانع شدن تحت فشار قرار دادن
pushbutton
آنچه با فشار دادن یک دکمه کار کند
suppresses
مانع شدن تحت فشار قرار دادن
suppress
مانع شدن تحت فشار قرار دادن
to make a typo
[American E]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
to make a typing error
[mistake]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
attacked
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attack
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attacks
فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
To try to strangle someone .
گلوی کسی را فشار دادن ( بقصد خفه کردن )
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
اشتباه روی دکمه ای فشار دادن
[کلید یا تلفن]
thrusting
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
thrusts
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
click
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
embattle
حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
clicking
فشار دادن دکمه بالای دستگاه ماوس paste and cut
clicked
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
clicks
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید
thrust
فشار دادن به اسکیت برای سرخوردن راست کردن بازو
to press the button
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
triggerman
ماشه کش
trigger
ماشه
triggers
ماشه
pincer
ماشه
pinchers
ماشه
triggered
ماشه
cabin pressure
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
triggers
ماشه اسلحه
trigger
ماشه اسلحه
hammer
ماشه چخماق
trips
چکانیدن ماشه
trigger bar
اهرم ماشه
percussion lock
ماشه تفنگ
triggering
ماشه کشی
trigger bar
میله ماشه
triggered
ماشه تفنگ
trip
چکانیدن ماشه
tripped
چکانیدن ماشه
firing pin
سوزن ماشه
trigger
ماشه تفنگ
trigger squeeze
کشیدن ماشه
hammers
ماشه چخماق
gun cotton
طناب ماشه
triggers
ماشه تفنگ
hammered
ماشه چخماق
trigger control
تنظیم با ماشه
triggered
ماشه اسلحه
glides
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glided
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide
حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
f key
برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
hair trigger
ماشه دوم تفنگ
sears
گیر در ماشه تفنگ
seared
گیر در ماشه تفنگ
sear
گیر در ماشه تفنگ
slacks
قوزک اول ماشه
slackest
قوزک اول ماشه
slack
قوزک اول ماشه
triggered
چرخ نگهدار ماشه
triggers
چرخ نگهدار ماشه
trigger
چرخ نگهدار ماشه
pressurized cabin
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
activate
چکانیدن ماشه جنگ افزار
triggered spark gap
دهانه جرقه ماشه دار
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
pressure breathing
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
cabin pressurization safety valve
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
دارای فشار یکسان خط هم فشار
activating
به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
activates
به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
activated
به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
low head plant
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
high voltage transformer
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
impluse level
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
BNC connector
متصل کننده فلزی استوانهای شکل با هسته مسی که در انتهای کابل Coaxial قرار دارد و برای اتصال کابل ها به هم اسفاده میشود و با فشار دادن و چرخاندن استوانه فلزی دور دو سوزن قفل کنند و و صل میشود
pitot pressure
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
low voltage distribution system
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
thrusts
فشار
pressures
فشار
pressuring
فشار
impacts
فشار
push
فشار
pressing
فشار
pushed
فشار
atmospheres
فشار جو
atmosphere
فشار جو
pushes
فشار
stroking
فشار با پا
strokes
فشار با پا
compression
فشار
hydraulic pressure
فشار اب
tensions
فشار
pressor
فشار زا
pressure curve
خم فشار
pressure sense
حس فشار
sense of pressure
حس فشار
low pressure
فشار کم
line of thrust
خط فشار
isopiestic
هم فشار
isobare
هم فشار
ice push
فشار یخ
tension
فشار
stroke
فشار با پا
stressing
فشار
isobars
تک فشار
pressure
فشار
pressured
فشار
isobars
هم فشار
isobar
تک فشار
stresses
فشار
thrust
فشار
thrusting
فشار
stroked
فشار با پا
growing pains
فشار
brunt
فشار
exertion
فشار
exertions
فشار
isobar
هم فشار
presses
فشار
zipping
فشار
pressure vessel
فشار
constraint
فشار
atmospheric pressure
فشار جو
back iron
بن فشار
strain
فشار
violence
فشار
distraint
فشار
impact
فشار
press
فشار
bunt
فشار با سر
total pressure
فشار کل
zips
فشار
water pressure
فشار اب
fantod
فشار
strains
فشار
barometric pressure
فشار جو
stress
فشار
weight
فشار
zipped
فشار
zip
فشار
back pressure
پی فشار
blood pressure
فشار خون
inclined compression
فشار مایل
rams
راندن با فشار
pulse pressure
فشار نبض
radiation pressure
فشار تشعشع
wheel pressure
فشار چرخ
incompressible
فشار ناپذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com