Dictiornary-Farsi | فصل مجاز ماهیگیری یا شکار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
open season	فصل مجاز ماهیگیری یا شکار


Search result with all words

jacklight	ماهیگیری غیرمجاز در شب بکمک نورافکن نورافکن برای شکار غیر مجاز در شب
Other Matches

fair game	شکار مجاز
closed season	فصل منع ماهیگیری یا شکار
fishable	مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
case	محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
cases	محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
piggyback	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks	دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit	نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent	نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
authorized level of organization	سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
angling	ماهیگیری
handline	ماهیگیری با نخ
fishing	ماهیگیری
fishing	ماهیگیری حق ماهیگیری
angle	ماهیگیری
piscary	حق ماهیگیری
angles	ماهیگیری
gamey	پر از شکار
hunting	شکار
chase	شکار
quarry	شکار
gameless	بی شکار
venery	شکار
chases	شکار
chace	شکار
chased	شکار
chasing	شکار
game	شکار
hunts	شکار
hank	شکار
quarrying	شکار
quarries	شکار
chevy	شکار
hanks	شکار
ravin	شکار
hunt	شکار
hunted	شکار
predatin	شکار
prey	شکار
toluene	حد مجاز
admissible	مجاز
licensable	مجاز
tropologic	مجاز
lawful	مجاز
rated	مجاز
commissioned	مجاز
at liberty	مجاز
authorized	مجاز
allowed	مجاز
admissibll	مجاز
permissible	مجاز
admittable	مجاز
permissive	مجاز
allowable	مجاز
metonymy	مجاز
authorised	مجاز
legal	مجاز
permitted	مجاز
licensed	مجاز
authorrized	مجاز
certified	مجاز
reel	قرقره ماهیگیری
fisherman's bend	گره ماهیگیری
snell	بندقلاب ماهیگیری
sport fish	ماهیگیری تفریحی
foul	نخ ماهیگیری اشفته
angling	ورزش ماهیگیری
angles	قلاب ماهیگیری
reeled	قرقره ماهیگیری
reeling	قرقره ماهیگیری
ice fishing	ماهیگیری از سوراخهای یخ
bait	طعمه ماهیگیری
fishline	ریسمان ماهیگیری
forward cast	پرتاب نخ ماهیگیری
fouled	نخ ماهیگیری اشفته
baited	طعمه ماهیگیری
fishhook	قلاب ماهیگیری
fouler	نخ ماهیگیری اشفته
foulest	نخ ماهیگیری اشفته
fouls	نخ ماهیگیری اشفته
trawlers	کرجی ماهیگیری
reels	قرقره ماهیگیری
fishing gear	اسباب ماهیگیری
fishable	قابل ماهیگیری
monofilament	نخ نایلونی ماهیگیری
fishing rod	چوب ماهیگیری
piscary	محل ماهیگیری
surf fishing	ماهیگیری در موج
chum	طعمه ماهیگیری
casting rod	چوب ماهیگیری
fish hook	قلاب ماهیگیری
fisheries	شیلات ماهیگیری
chums	طعمه ماهیگیری
jug fishing	ماهیگیری با بطری
fisheries	محل ماهیگیری
fishery	محل ماهیگیری
piscatory	وابسته به ماهیگیری
fishing rods	چوب ماهیگیری
fishing	ورزش ماهیگیری
angle	قلاب ماهیگیری
piscatorial	وابسته به ماهیگیری
baits	طعمه ماهیگیری
trawler	کرجی ماهیگیری
fishery	شیلات ماهیگیری
fishing tackle	ابزار ماهیگیری
quarries	شکار موردنظر
hunting ground	شکار گاه
hunting district	شکار گاه
falconry	شکار با شاهین
blood sports	کشتن شکار
blood sport	کشتن شکار
fowling	شکار پرنده
hunter	اسب شکار
hunters	اسب شکار
victim	دستخوش شکار
quarries	لاشه شکار
victims	دستخوش شکار
quarry	لاشه شکار
predation	شکار کردن
ducking	شکار مرغابی
hanks	طعمه شکار
predatory habit	خوی شکار
hank	طعمه شکار
quarrying	لاشه شکار
quarrying	شکار موردنظر
quarry	شکار موردنظر
poniter	نوعی سگ شکار ی
huntsman	شکار باز
shooting	شکار باتفنگ
gamy	پراز شکار
whaling	شکار نهنگ
fair game	شکار قانونی
area drive	شکار دواندن
shootings	شکار باتفنگ
king hunt	شاه شکار
to go a hunting	شکار رفتن
gunning	شکار با تفنگ
game keep	پاسبان شکار
game law	قانون شکار
shanking	شکار کوسه
hunt	شکار کردن
hunts	شکار کردن
game	سرگرمی شکار
hunted	شکار کردن
huntsmen	شکار باز
shotgunner	شکار با تفنگ
licit	روا مجاز
dosing	مقدار مجاز
doses	مقدار مجاز
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
metonym	مجاز مرسل
permissible velocity	تندی مجاز
impermissible	غیر مجاز
permissible velocity	سرعت مجاز
height clearance	ارتفاع مجاز
contraband	غیر مجاز
idiographic	وابسته به مجاز
permissible load	بار مجاز
dose	مقدار مجاز
permissible dosage	دوز مجاز
permissible deviation	تفاوت مجاز
not allowed	غیر مجاز
justifiability	مجاز بودنی
dosed	مقدار مجاز
circuit allocated use	مدارچانلهای مجاز
legitimising	مجاز کردن
legitimises	مجاز کردن
legitimised	مجاز کردن
figuratively	بطور مجاز
bag limit	حد مجاز صید
working load	بار مجاز
authorized strength	استعداد مجاز
legitimize	مجاز کردن
authorized program	برنامه مجاز
troplogy	مجاز گوئی
trope	مجاز استعاره
authorized manpower	استعدادپرسنلی مجاز
authorized bank	بانک مجاز
authorized allowance	سهمیه مجاز
tolerance limit	خطای مجاز
authorised clerk	واسطه مجاز
authorise	مجاز نمودن
complements	حد مجاز مکمل
complementing	حد مجاز مکمل
setting	شدت مجاز
settings	شدت مجاز
bona fide holder	دارنده مجاز
delegation of authority	مجاز شمردن
free	مجاز منفصل
freed	مجاز منفصل
frees	مجاز منفصل
ban item	غیر مجاز
on the house <idiom>	مجاز درکاری
licensing hours	زمان مجاز
legitimizing	مجاز کردن
legitimizes	مجاز کردن
legitimized	مجاز کردن
legitimization	مجاز کردن
complement	حد مجاز مکمل
complemented	حد مجاز مکمل