Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English
Persian
intrude
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intruded
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intrudes
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intruding
فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
Other Matches
incurs
متحمل شدن وارد امدن
incur
متحمل شدن وارد امدن
incurred
متحمل شدن وارد امدن
incurring
متحمل شدن وارد امدن
supervene
اتفاقا امدن سرزده وارد شدن
incognizant
بدون اطلاع غیر وارد
to barge in
بدون دعوت وارد شدن
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
butt joint
اتصال دو ورقه بصورت لب به لب و بدون روی هم امدن لبه ها
intruder
کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود
intruders
کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود
recycling
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
customs union
مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
recycles
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycle
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
tenancy in common
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
accordion fold
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folded
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folds
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
fold
یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
officiously
فضولانه
meddlesomes
فضولانه
obtrusively
فضولانه
meddlesomely
فضولانه
pryingly
فضولانه
intrusive
فضولانه
impertinence or nency
فضولانه
inquisitively
فضولانه
intrudingly
فضولانه
intrusively
فضولانه
impertinently
گستاخانه فضولانه
officious
فضولانه ناخواسته
warehousing system
روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
inbearing
فضولانه حاضر خدمت
pries
فضولانه نگاه کردن
pried
فضولانه نگاه کردن
pry
فضولانه نگاه کردن
trojan horse
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
to poke and pry
فضولانه بهر سونگاه کردن
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
pragmatically
بطور علمی یا عبرت اموز فضولانه
to pry into a person affairs
فضولانه در باره کسی پرسش کردن
wake up
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
i had scarely arrived
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
ensues
از پس امدن
to come back
پس امدن
behoove
امدن به
to come over
امدن
comes
امدن
come
امدن
run short
کم امدن
venue
امدن
to come in to line
در صف امدن
to pass on
امدن
succumb
از پا در امدن
prove
در امدن
proves
در امدن
proved
در امدن
ensued
از پس امدن
succee
از پی امدن
ensue
از پس امدن
peter
کم امدن
lengthened
کش امدن
succumbs
از پا در امدن
to fall short
کم امدن
succumbed
از پا در امدن
lengthens
کش امدن
lengthening
کش امدن
fall short
کم امدن
behove
امدن به
lengthen
کش امدن
come away
ور امدن
venues
امدن
succumbing
از پا در امدن
shoot-outs
پیش امدن
to look down
پایین امدن
to melted in to tears
بگریه در امدن
to fall into a rage or passion
بخشم امدن
extruded
بیرون امدن
extruding
بیرون امدن
extrudes
بیرون امدن
extrude
بیرون امدن
become
برازیدن امدن به
to become of
بسر...امدن
heats
بهیجان امدن
to come on the tapis
بمیان امدن
to fall short
کوتاه امدن
heat
بهیجان امدن
to bring up the rear
از عقب امدن
to burst in
سرزده امدن
to catch the fancy of
خوش امدن
to chop out
بیرون امدن
match
بهم امدن
matches
بهم امدن
shoot-out
پیش امدن
shoot-out
بیرون امدن
shoot forth
پیش امدن
to get the better of
غالب امدن بر
hurdles
فائق امدن بر
hurdle
فائق امدن بر
shoot forth
بیرون امدن
to come out
بیرون امدن
shoot-outs
بیرون امدن
to come to hand
بدست امدن
to come up
پیش امدن
to get over
بیرون امدن
to come forth
پیش امدن
shoot out
پیش امدن
shoot out
بیرون امدن
to come again
دوباره امدن
to go to gether
بهم امدن
to come along
همراه امدن
to come to good
راست امدن
to come down
پایین امدن
to flare up
به هیجان امدن
to get over
فائق امدن بر
to flame up
بهیجان امدن
to be on one's mettle
سر غیرت امدن
husking
گرد امدن
land vi
فرود امدن
simmers
بجوش امدن
simmering
بجوش امدن
simmered
بجوش امدن
simmer
بجوش امدن
land vi
پائین امدن
fall short
قاصر امدن
fall in
درصف امدن
extrusion
بیرون امدن
light or lighted
فرود امدن
purports
بنظر امدن
purporting
بنظر امدن
purported
بنظر امدن
purport
بنظر امدن
ductility
خاصیت کش امدن
desceht
پایین امدن
look down
پایین امدن
land vi
بخشکی امدن
intumesce
بالا امدن
give out
کسر امدن
ring
گرد امدن
get over
فایق امدن بر
incandesce
تاب امدن
troop
فراهم امدن
trooped
فراهم امدن
trooping
فراهم امدن
gang up
گردهم امدن
forgather
فراهم امدن
foregather
گرد امدن
overpass
فائق امدن بر
overpasses
فائق امدن بر
flush
بهیجان امدن
intercurreace
در میان امدن
flushes
بهیجان امدن
flushing
بهیجان امدن
foregather
فراهم امدن
constringe
گرد امدن
come up
پیش امدن
to come short
قاصر امدن
follow
در ذیل امدن
stasis
بند امدن
swanked
قروغمزه امدن
stick out
جلو امدن
succee
ازدنبال امدن
succee
ازپس امدن
swank
قروغمزه امدن
recovery
بهوش امدن
recoveries
بهوش امدن
snows
برف امدن
snowing
برف امدن
prevail
غالب امدن
snow
برف امدن
prevailed
غالب امدن
prevails
غالب امدن
issued
بیرون امدن
to be late
دیر امدن
followed
در ذیل امدن
follows
در ذیل امدن
come short
قاصر امدن
come round
بهوش امدن
bethink
بخود امدن
beseem
بنظر امدن
belabour
امدن و رفتن
issue
بیرون امدن
issues
بیرون امدن
belabor
امدن و رفتن
put in
کنار امدن با
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com